شرح دعای افتتاح، جلسه 27.mp3
8.23M
#شرح_دعای_افتتاح
استاد #پناهیان ؛ جلسه ٢٧
در فرازی از #دعای_افتتاح ، به این موضوع اشاره میشود که در عصر ظهور، مردم خواهند فهمید که دشمنان خدا و دشمنان منافع انسانها مشترک هستند.
#رمضان ؛ #دعای_افتتاح
وَاهْدِنا بِهِ لِمَا اخْتُلِفَ فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِكَ
خدایا با ظهور امام زمان، به اذن خودت، ما را به مدد او به حقیقت آنچه که در آن اختلاف افتاده از حق، راهنمایی فرما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_بامقام_معظم_رهبری
رهبر انقلاب: بذار همه دنیا قطع کنند و به قول خودشون منزوی کنند . [به درک] ، انزوای اونا چه ضرری به ما میرسونه؟
#سلامتی_فرمانده_صلوات
عجب ماه دل انگیزی، شتابان رو به پایان است
کمی آهستهتر اینک، که من هم توشه بردارم..
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1)
وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ (2)
لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3)
تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (4)
سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)
💠به سوی خدا بازگردیم
ماه ماه غفران است و خداوند بی تردید می بخشد اما حواسمان باشد
💠در شب قدر عمده خواسته این است که گناه در همه ابعاد از مملکت وجودمان رخت بر بندد
نه اینکه تنها گناه گذشته آمرزیده شود
استغفرالله ربی و أتوب الیه
💠💠
از فضیلت شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان غافل نشویم
الهی العفو
صالحین تنها مسیر
"رمان #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت8⃣5⃣ _چی شده رها؟! صدرا! صدرا به سمت رها رفت و مهدی را از آغوشش گر
"رمان #از_روزی_که_رفتی🍃🍃
#قسمت9⃣5⃣
"یادت هست که وقتی دلشکسته بودی، وقتی ناراحت و عصبانی بودی، میگفتی تمام آرامش دنیا را لبخندم به قلبت سرازیر میکند! یادت هست که تمام سختیها را پشت سر میگذاشتیم و دست هم را میگرفتیم وفراموش میکردیم دنیا چقدر سخت میگیرد؟ حالا رها یاد گرفته که آرامش مردش باشد!"
َ به عکس روبه رویش خیره شد
"نمیدانی چقدر جایت خالیه
مرد من جایت کنارم خالیست
َ چقدر زود پر کشیدی! به دخترکت سخت میگذرد! چه کنم که توان زندگی کردن ندارم؟ چه کنم که گاهی سر نقطه ی صفر می ایستم؟ روزهای آیه بعد از رفتنت خوب نیست!
روزهای دخترکت بعد از رفتنت خوب نیست... راستی موهایم را دیده ای
که یک شبه سپید شده اند؟ دیده ای که خرمایی خرمن موهایم را خاکسترپاش کرده و رفته ای؟ دیده ای که همیشه روسری بر سر دارم که کسی نبیند آیه یک شبه پیر شده است؟ دیدهای پوستم از سپیدی درآمده و زردی بیماری را به
خود گرفته؟ دیدهای ناتوان گشتهام؟ دیده ای شانه های خم شدهام را؟
چگونه کودکت را به دندان کشم وقتی تو رفته ای؟ از روزی که رفتی آیه هم رفت! روزمرگی میکنم دنیا را تا به تو برسم... دنیایم تو بودی! دنیایم را گرفتی و بردی! چه ساده فراموش کردی و گفتی فراموشت کنم! چطور مرا شناختی که با حرفهای آخرت مرا شکستی؟ اصلا من کجای زندگی ات بودم که رفتی؟ دلت آمد؟ از نامردی دنیا نمیترسیدی؟"
َ دلش اندکی خواب و بیخبری میخواست مردش را میخواست.وهواخواه شده بود. دلش لبخند از ته دل آیه رامیخواست، نگاه مشتاق صدرا به رها را میخواست، دلش کمی عقل برای رامین میخواست، شادی زهرا خانم و محبوبه خانم را میخواست،اینها آرزوهای بزرگ آیه بود... آیه ای که این روزها زیادی زیادهخواه شده بود.
نفس گرفت "چه کنم در شهری که قدم به قدم پر است از خاطراتت! چه کنم که همه ی شهر رنگ تو را گرفته است؟ چگونه یاد بگیرم بیتو زندگی کردن را؟ مگر میشود تو بروی و من زندگی کنم؟ تو نبض این شهر بودی!
حالاکه رفتی، این شهر، شهرِمردگان است!
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
"رمان #از_روزی_که_رفتی 🍃🍃
#قسمت0⃣6⃣
سه ماه گذشته بود. سه ماه از حرفهای ارمیا با حاج علی و آیه گذشته بود... سه ماه بود که ارمیا کمتر در شهر بود... سه ماه بود که کمتر در خانه
دیده شده بود... سه ماه بود که ارمیا به خود آمده بود!
ِ کلاه کاسکتش را از سرش برداشت. نگاهش را به درخانه ی صدرا دوخت.
چیزی در دلش لرزید. لرزه ای شبیه زلزله! "چرا رفتی سید؟ چرا رفتی که من به خود بیایم؟ چرا داغت از دلم بیرون نمیرود؟ تو که برای من غریبه ای بیش نبودی! چرا تمام زندگیام شدهای؟ من تمام داشته های امروزم را از تو دارم."
در افکار خود غرق بود که صدای صدرا را شنید: _ارمیا... تویی؟!
کجا بودی این مدت!
ارمیا در آغوش صدرا رفت و گفت:
_همین حوالی بودم، دلم برات تنگ شده بود اومدم ببینمت!
ِارمیا نگفت گوشهدلش نگران تنها شدن زن سید مهدی
است.
نگفت دیشب سید مهدی سراغ آیه را از او گرفته است، نگفت آمده دلش
را آرام کند.
وارد خانه شدند، رها نبود و این نشان از این داشت که طبقه ی بالا پیش آیه است!
صدرا وسایل پذیرایی را آماده کرد و کنار ارمیا نشست:
_کجا بودی این مدت؟ خیلی بهت زنگ زدم؛ هم به تو، هم به مسیح و یوسف؛ اما گوشیاتون خاموش بود!
ارمیا: قصه ی من طولانیه، تو بگو چی کار کردی با رها خانم،جنس اون شدی؟
یا اونو جنس خودت کردی؟
صدرا: اون بهتر از این حرفاست که بخواد عقبگرد کنه مثل من بشه!
ارمیا: خُب چیکار کردی؟
صدرا: قبول کرد دیگه، اما حسابی تلافی کردها!
ارمیا: با مادرت زندگی میکنید؟
صدرا: همسایه ی آیه خانم شدیم، یکماهی میشه که رفتیم بالاو مستقل
شدیم!
ارمیا: خوبه، زرنگی؛ سه ماه نبودم چقدر پیشرفت کردی، حالا خانومت کجاست؟
صدرا: احتمالا پیش آیه خانومه، دیگه نزدیک وضع حملشه، یا رها پیششه یا مادرم یا مادر رها! حاج علی و مادرشوهر آیه خانمم فردا میان!
ارمیا: چه خوب، دلم برای حاج علی تنگ شده بود.
صدای رها آمد: صدرا، صدرا!
صدرا صدایش را بلند کرد:
_من اینجام رها جان، چی شده؟ مهمون داریما! یاالله...
در داشت باز میشد که بسته شد و صدای رها آمد:
_آماده شو باید آیه رو ببریم بیمارستان، دردش شروع شده!
صدرا بلند شد:
_آماده شید من ماشین رو روشن میکنم.
ارمیا زودتر از صدرا بلند شده بود.
"وای سید مهدی... کجایی؟! جای خالی تورا چه کسی پُر میکند؟
صدرا کلید خودرواش را برداشت.محبوبه خانم با مادر رها برای پیاده روی رفته و مهدی را هم با خود برده بودند. رها مادرانه خرج میکرد برای آیه اش!
آیه فریادهایش را به زور کنترل میکردو این دل آزرد رها را بیشتر کرده بود
آیه هوای سید مهدی را کرده بود!هوای مردش را...عزیز دلش
زیر لب مهدی اش را صدا میکرد...
ارمیا دلش به درد آمده بود از مهدی مهدی کردن های آیه...کجایی مرد؟
کجایی که آیه ی زندگی ات مظلومترین آیه ی خدا شده است.
ارمیا دلش فریاد میخواست.
"سید مهدی! امشب چگونه بر آیه ات
میگذرد؟ کجایی سید؟ به داد همسرت برس!"
آیه را که بردند، ارمیا بود و صدرا. انتظار سختی بود. چقدر سخت است که مدیون باشی تمام زندگیات را به کسی که زندگیاش را در طوفانهای سخت، رها کرد تا تو آرام باشی!"
چه کسی جز تو میتواند پدری کند برای دلبندت؟ چطور دخترک یتیم شده ات را بزرگ کند که آب در دلش تکان نخورد؟ شبهایی که تب میکند دلش را به چه کسی خوش کند؟ چه کسی لبخند بپاشد به صورت خسته ی همسرت که قلبش آرام بتپد؟ سید مهدی! چه کسی برای آیه و دخترکت، تو میشود؟!"
صدرا میان افکارش وارد شد:
_به حاج علی زنگ زدم، گفت الان راه میافتن.
ارمیا: خوبه! غریبی براشون اوضاع رو سختتر میکنه!
صدرا: من نگران بعد از به دنیا اومدن بچه ام!
ارمیا: منم همینطور، لحظهای که بچه رو بهش بدن و همسرش نباشه بیشتر عذاب میکشه!
صدرا: خدا خودش رحم کنه؛ از خودت بگو، کجا بودی؟
ارمیا: برای ماموریت رفته بودیم سوریه!
صدرا: سوریه؟! برای چی؟
ادامه دارد...
نویسنده: 👇
🌷#سنیه_منصوری
"
#دلنوشته
#ماه_مبارک_رمضان
سحر بیست و هفتم....
✍ و ایــــن؛
آخرین لیلةالقدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من، ذخیره کرده است.
رمضان گذشت...
و من حتی یک نگاهِ ویژه، مهمان صاحب الامرِ زمین، نشده ام.
دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است، که راهِ آسمان را برایم، باز نمی کند!
❄️اما دلخوشم، به این سحـــر!
شاید، امشب برایم راهی باز شد.
شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم.
شاید گوشه ای، مرا نیــز، پذیرفتند.
امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه، به سوى خانه عزیز اهل زمین، کوچه ای را پیدا کنم.
❄️آی اهل آسمان؛ امشب کاش، نگاهم کنید.
کاش، قبولم کنید،
کاش نامِ مرا هم، در گوشه ای از سفره آخرین منجی زمین، بنویسید.
به جان عزيزش قسم،
فقط گدای یک نگاه ویژه اویم...همـــین
❄️گذشت....
همه رمضان گذشت....
و مــن، دور آخرین سفره های سحرم، همچنان، به دنبالش، می گردم.
اما گاه فراموش میکنم،
او همیــن جاست.....
و این منم، که سفره دار زمین را، گم کرده ام.
خدا کند، پیدا شوم،
خدا کندکه.... پيدايم کند!
❣پيدايم کن؛ پادشاه تنهاي زمین
من، در مهمانی رمضان هم پيدايت نکرده ام.
□■□■□■□■□■
Baqara_aye (271).mp3
6.72M
🚩در بهار قرآن، هر روز ۲۰ دقیقه با تفسیر کلام الله مجید
🔉 بشنوید| تفسیر سوره بقره- آیه ۲۷۱ (بخش اول)
استاد فیاض بخش
🔸روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان:
امیرالمومنین امام علی علیه السلام: «فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً، وَاُذْکُرْ فِی اَلْیَوْمِ غَداً، وَأَمْسِکْ مِنَ اَلْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ، وَ قَدِّمِ اَلْفَضْلَ لِیَوْمِ حَاجَتِکَ.»
ای زیاد از اسراف پرهیز، و میانه روی را برگزین.از امروز به فکر فردا باش. و از اموال دنیا به اندازه کفاف خویش نگهدار، و زیادی را برای روز نیازمندیت در آخرت پیش فرست.
(نهج البلاغه، نامه ۲۱)
✅ خلاصه جلسه ششم حال خوب
*چه چیزی حالمون رو خوب میکنه؟!
🌲۱_ اول اینکه تا حالمون بد شد سریع بررسی کنیم که چرا حالمون بد هس و دنبال این باشیم که حالمون رو خوب کنیم و نزاریم که تو حال بد بمونیم.
🍀۲_ سریع ترین کاری که میتونیم برای خوب شدن حالمون انجام بدیم اینکه "استغفار کنیم" ینی اینکه خدایا منو از حال بد، فکر بد نجات بده.
🌷۳_ امام رضا (ع) توصیه میکنند تا حالتون بد شد سریع "۱۰۰ آیه قرآن" پشت سرهم بخونین. باید فورا حالتونو خوب کنید و نزارید که تو حال بد باقی بمونین.
اول مشکل درونی خودت رو حل کن تا بعد به مشکلات بیرونی رسیدگی کنی!
🌿۴_ یک حس و حال خوبی در انسان ها وجود دارد به اسم "دیگر دوستی" که اسم های دیگرش فداکاری، ازخودگذشتگی و ... است.
کسی حال بدی دارد که دیگران را دوست نداشته باشد. این فرد از نظر روانی سالم نیست.
🌺۵_ انسان وقتی به دیگران محبت و مهربانی کند حالش خوب میشود. حتی وقتی نسبت به دیگران در دلش مهر داشته باشد و حس مهربانی را تجربه کند نیز حالش خوب میشود.
مثلا: مادری که به فرزندش شیر میدهد، حالش خوب میشود چون دارد یک فداکاری و محبتی را انجام میدهد.
🌾۶_ جزوعا و منوعا دو حس و حال بد است. جزع و فزع کردن یعنی اینکه دائم گله و شکایت دارد از مشکلات و یک حال بد علنی است که همه میفهمند. منوعا یعنی اینکه وقتی خیر و خوبی به او میرسد آن را منع میکند اما بسیاری نمیفهمند که حالشان بد است و این یک حال بد پنهانیست.
🍂۷_ اگر کسی میخواهد یک حال خوب را تجربه کند باید منوعا نباشد، باید دهنده و بی توقع باشد.
🌵۸_ خدا دوست ندارد به کسی محبت کردی از او پاسخی دریافت کنی. اما شیطان چون میخواهد حالت را بد کند به تو میگوید چقدر برای دیگران کار میکنی؟! آنها که قدر تو را نمیدانند پس محبت نکن.
💐۹_ "بشکنه این دست که نمک نداره" یکی از ضرب المثل های احمقانه است. این ضرب المثلی شیطانیست، که باعث ایجاد توقع داشتن از دیگران میشود. انسان باید بی منت محبت کرده تا باعث رشد او شود.
🌹۱۰_ انسان ها فکر میکنند با خودخواهی و اینکه بیشتر جمع کنند و بیشتر بخورند و فقط به فکر خود باشند حالشان خوب میشود، در صورتی که اینطور نیست، انسان با بخشش به دیگران حالش خوب میشود.
🌺۱۱_ از چیزهایی که دوست دارید به دیگران بدهید. نماد چنین کاری در پیاده روی اربعین نمایان است.
🌼۱۲_ به عنوان نکته پایانی، خدمت و محبت به زائرین و کار کردن و فداکاری برای "امام حسین(ع)" واقعااااا حال آدم را خوب می کند.
و کسانی که این حال خوب را تجربه نمی کنند واقعا حالشان بد است و خودشان متوجه نیستند.
🌷 @IslamLifeStyles