"رمان #پرواز_شاپرکها🦋
#قسمت7⃣5⃣
رها مشغول پخت کیک برای عصرانه بود که صدای زنگ در بلند شد.
بعد محسن که گفت: خاله آیه اومده!
رها متعجب از آمدن بدون خبر آیه، به استقبالشان رفت و با دیدن خراب حال زینب دلش هری ریخت: چی شده؟
آیه همانطور که کفشش را در می آورد گفت: شرمنده سرزده اومدیم.
داشتیم میرفتیم خونه سیدمحمد که سایه خبر داد دخترش، آبله گرفته،مجبوره بره خونه مادرش، چون اون دوتا آتیش پاره هم که نگرفته بودن، به زودی میگیرن، ما هم مجبور شدیم مزاحم شما بشیم.
صدرا هم که دم در آمده بود گفت: این حرفا چیه. بفرمایید داخل. ارمیا
چطوره؟ حاج آقا؟حاج خانوم؟تعارفات معمول انجام شد و بعد از دقایقی زینب گفت: خاله، مسکن داری؟
آیه نگران گفت: تازه دوتا قرص خوردی، هنوز بهتر نشده؟
زینب سرش را تکان داد که نه بگوید اما درد بدی در سرش پیچید.
رها بلند شد و گفت: بذار برم ببینم دارم یا نه.
بعد ایستاد و گفت: احسان! بهش بدم؟
آیه تازه متوجه مرد جوانی شد دور از جمع نشسته است. با معذرت خواهی بلند شد و سلام و احوال پرسی کرد که رها معرفی کرد:
احسان رو یادته؟پسر شیوا و امیر؟
آیه که به خاطر آورده بود، احوال پرسی گرم تری کرد و احوال پدر و مادرش را پرسید.
رها گفت: احسان دکتر شده!الانم داره تخصص گوارش میخونه.
آیه تبریک گفت. در این میان زینب دوباره با بی حالی گفت: خاله، قرص.
رها به سمت آشپزخانه رفت و با قرص برگشت. آیه گفت: مطمئنی؟
زینب قرص را خورد و گفت: حالم بده مامان.
رها کمکش کرد به اتاق برود.
آیه همانطور که دنبالشان میرفت گفت: یکم بخوابی خوب میشه عزیزم. چرا نمیخوابی آخه؟
زینب به گریه افتاد و هق هق میکرد.
احسان به سمت کیفش رفت و بی صدا یکی از آرام بخش هایی که خودش برای خواب استفاده میکرد را برداشته و لیوان نیم خورده آبی که رها آورده بود را در دست گرفت و دم اتاق ایستاد و رها را صدا زد:
رهایی!
رها از کنار زینب بلند شد و مقابل احسان ایستاد: این آرام بخشو بدید بخوره، چند ساعت بخوابه بهتر میشه.
رها موشکافانه گفت: تو برای چی آرام بخش همراهت داری؟
احسان لبخند پر دردی زد: آرامش که بره، آرام بخش میاد.
احسان رفت و کنار صدرا نشست.
همه منتظر بودند زینب سادات به خواب برود تا بفهمند چه اتفاقی افتاده است.همه منتظر آیه بودند.
آیه ای که دخترکش را خواب میکرد. عزیز کرده ارمیا و عزیز دل سیدمهدی.
آیه از اتاق بیرون آمد. هنوز چادر مشکی به سر داشت.کنار رها و مقابل صدرا نشست.
آیه لبش را تر کرد و گفت: ببخشید بی موقع و اینجوری اومدیم.
رها دستش را گرفت: این چه حرفیه؟بگو چی شده؟ز ینب چرا اینجوری شده؟
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
🌟 چراغ گرفتنتان برای شیعه به یک طرف!
اذنی که به عبدالعظیم علیهالسلام دادید برای رسانیدن رازی سَر به مُهر به ری ... به یک طرف!
🌞 هدایتی که در پسِ این راز نهفته است؛
چراغ نیست ...
آفتابی است که نور هدایت شما را، تام و تمام، در تمام عالَم به تکامل خواهد رساند.
ولادت #امام_هادی علیه السلام مبارک باد 🎊🎉
Ghadir; zohoor haghighat Ensan.pdf
1.58M
📖 مطالعه فرمایید| در عظمت روز عید غدیر و مراتب حقیقت این روز ارجمند
🔻حقیقت عید غدیر که آن را اعظم اعیاد و ایام و بلکه روح همه ایام قرار داده است، چیست؟ حقیقت این روز، حقیقتی ذومراتب است که با استمداد از آیات قرآن و همچنین بیانات اهلبیت(ع) پیرامون روز غدیر، مراتب آن حقیقت قابل برداشت است:
🔹 مرتبه اول: تعیین وصایت امیرالمؤمنین(ع) در این روز بوده است.
🔹مرتبه دوم: در این روز، محوریت عالم اسلام و امارت و صدارت امت، از «فرد»، یعنی شخص رسولالله(ص) به «نوع»، یعنی صاحبان مقام عصمت و ولایت تبدیل شد.
🔹 مرتبه سوم: روز غدیر خم، روز تعیین مقام عصمت جهت تعلیم امت در بعد حکمت نظری و عملی است.
🔹 مرتبه چهارم: معرفی امیرالمؤمنین(ع) بعنوان رهبر جامعه و رئیس حکومت
🔹مرتبه پنجم: عید غدیر روز ظهور حقیقت انسان در مقام ولایت
🔹مرتبه ششم، غدیر عید ظهور ولایت
👈 آنچه گفتیم بخشی از متن مباحث استاد فیاضبخش در مجموعه برنامه "غدیر؛" ظهور حقیقت انسان بود که سال گذشته در کانال منتشر شده است.
#عید_ظهور_حقیقت_انسان
#سلام_امام_زمانم
مگــر نشـانــه ی عشــق تــــو،
بــیقـراری نیــسـت ؟!
از آرمیــدن در انتــظار می تــرســم ....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا_مهدی_ادرکنی
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
13.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ
#ویژه_عید_غدیر 🔴
شماره 5⃣
✨به عشق حضرت حیدر،
به عشق آلعلی🌸🍃
✨به عشق حضرت زهرا،
به طلعتِ نبوی🌸🍃
✨همیشه ذکرِ لبانم
به هرکجا این است🌸🍃
✨علی امامِ من استو
منم غلامِ علی🌸🍃
#خطبه_غدیر 🌸🍃
#فضیلت_حضرت_علی_(ع)