eitaa logo
صالحین تنها مسیر
234 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
271 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
قسمت(۶۴) #دختربسیجی آرام هم همانطور که دو طرف چادرش رو رها کرده بود ، بی رمق به دیوار تکیه داد  و
قسمت(۶۵) اگه هر کسی به جای آرام این کار رو می کرد تا این حد عصبی نمیشدم ولی او  با مظلوم نماییش از اعتمادم سوءاستفاده کرده بود اون هم درست زمانی که دیگه نسبت بهش احساس نفرت نمیکردم و بر عکس او رو پاک و مبری از هر اشتباهی می دونستم.  به سمت گوشیم که ر وی میز افتاده بود رفتم و بار دیگه هم شماره ی پرهام رو گرفتم که باز هم گوشیش خاموش بود و جوابم رو نداد .  دیگه فضای خفه ی شرکت رو تحمل نکردم و با پو شیدن کتم از شرکت بیرون زدم.  نیاز به چیز ی داشتم که عصبانیتم رو سرش خالی کنم و چه چیزی بهتر از  کیسه بکس!  توی ماشینم نشستم و به سمت باشگاه حرکت کردم و تا بعد از ظهر توی باشگاه موندم و به  تن بی جونه کیسه بکس، مشت زدم.  با هر مشتی که زدم، چشمای خیس آرام جلوی چشمم کم رنگ و کم رنگ تر شد  تا اینکه کمی از فکرش در اومدم و با عصبانیت کمتری راهی خونه شدم.  با ورودم به خونه و دیدن بابا که روی مبل کنار شومینه نشسته بود و روزنامه میخوند با سرعت به سمتش رفتم و بعد سلام کردن روبه روش نشستم و با لبخند  پیروزمندانه ای بهش خیره شدم که ریز نگاهم کرد و پر سید: ناراحت به نظر  میای، چیزی شده؟  _ناراحت به نظر نمیام واقعا ناراحتم.  _خب! علتش چیه ؟ _علتش تو زرد در اومدن نیروی کاری و باهوشیه که شما استخدام کردین.  بابا نگاهش متعجب شد و پرسید:منظورت چیه؟  _منظورم اینه که کارمندی که شما استخدام کردی و به خاطرش هم منو تهدید  کردی که حق ندارم اخراجش کنم امروز ۱۰۰ تومن پول گمشد ه ی شرکت توی  حساب اون پیدا شد.  _حساب کی؟ آرام؟  _بله آرام!  _محاله!  _فعلا که محال ممکن شده!  _آراد تو می فهمی چی می گی؟  _آره پدر من می فهمم! آرام خانمی که شما این همه ازش تعریف کردی، در کمال ناباوری ۱۰۰ میلیون پول رو به حساب خودش ریخته و برای رد گم کنی شماره  حسابش رو از روی سیستم پاک کرده.  _تو خودت با چشمای خودت دید ی که تهمت میزنی ؟  _اگه خودم نمی دیدم که باور نمی کردم.
قسمت(۶۶) _ولی من مطمئنم او این کار رو نکرده.  _آخه شما از کجا این همه مطمئنی؟  بابا مکث کرد و بعد کمی فکر کردن گفت: حتی اگه با چشمای خودت هم دیده باشی باز هم باور نکن، درسته او پول لازمه ولی کسی نیست که دست به همچین کاری بزنه.  _پول لازمه؟ چرا؟  _آره پول لازمه !........ از حاج صادق شنیدم که برادر آرام پارسال تصادف کرده و  پاهاش آسیب دیده حتی دو باری هم زیر تیغ جراحی رفته و کمی بهتر شده ولی همه چی به جراحی سوم بستگی داره که کامل خوب بشه و بتونه راه بره، پدر  آرام برای مخارج دو تا عمل قبلی همه ی پس اندازش رو داده و حالا برای هزینه ی بالای این جراحی پولش کمه و خونه اش رو برای فروش گذاشته، آرام هم فقط به خاطر هزینه ی عمل برادرش سر کار اومده.  _خب همین کافیه که بخواد همچین کاری رو بکنه.  _اینو گفتم که بدونی من بیشتر از تو، او و خانواده اش رو می شناسم و مطمئنم همچین کاری نمی کنه تو هم دقیق شو ببین مشکل از کجای کاره.  خواستم چیزی بگم که دستش رو به نشانه سکوت بالا برد و من ساکت موندم که از جاش برخاست و ازم دور شد و من هم سرجام روی مبل دراز کشیدم و با گذاشتن  ساق دستم روی چشمام، چشمام رو بستم به آرام شاد و سرحال نمیومد همچین مشکلی داشته باشه!  دیگه نمی دونستم چی درسته و چی رو باید باور کنم.  شدیدا دلم می خواست حرفای بابا درست باشه ولی بازهم آنچه با چشمای  خودم دیده بودم آزارم می داد و نمی ذاشت خواب به چشمم بیاد.  فرداش که کلا بی حوصله بودم و به شرکت نرفتم ولی به نازی زنگ زدم و  خواستم اگه قراری برای اون روز هست رو کنسل کنه و اگه خبری از پرهام شد هم  بهم خبر بده.  ولی مدتی از تماسم با نازی نگذشته بود که پرهام خودش بهم زنگ زد که با دیدن اسمش روی صفحه ی گو شیم سریع جواب دادم و سرش غر زدم :پرهام تو هیچ  معلوم هست کدوم گوری هستی ؟  _اول اینکه سلام، دوم هم اینکه من دو شبه توی بازداشتگاهم و تازه الان آزاد شدم.  _بازداشتگاه برای چی ؟  _پریشب توی مهمونی بودیم که مأمورا ریختن و گرفتنمون تازه همین الان گوشیم رو بهم دادن که با اکبری وتو تماس گرفتم.  اکبری بهم گفت که دختره رو چجوری بیرون کردی! بهش گفته بودم سر به سر من نذاره که بد می بینه!  _چه ربطی به تو داره؟ _بهت که گفته بودم کاری می کنم که با گریه بزاره و بره.  _پرهام تو چی داری می گی ؟ تو که نمی خوای بگی کار تو بوده؟  _چرا اتفاقا کار خودم بود!  _پرهام تو چیکار کردی؟  _هیچی داداش یه مقدار پول ناقابل رو ریختم به حسابش.  گوشام از چیزی که می شنیدم داغ شد و سرش داد کشیدم:  پرهام تو میدو نی چه غلطی کرد ی و من چجوری اون بیچاره رو بیرون کردم؟  _خودت گفتی یه جوری بیرونش کنم! حالا چی شده که براش ناراحتی؟
قسمت(۶۷) _خفه شو! فقط خفه شو پرهام! آخه نمی تونستی حداقل بهم بگی چه گهی  خوردی که آبروی بیچاره رو جلوی بقیه نبرم؟  _خواستم دیروز بهت بگم که رفتم بازداشتگاه، بعدشم نگفتم چون می دونستم بیرونش نمی کنی و من این رو نمی خواستم.  _من که از خدام بود بیرونش کنی ولی نه اینجوری!  _نبود آراد! دیگه از خدات نبود که بره! بلکه کلا نمی خواستی بیرونش کنی و فقط  داری خودت رو گول میزنی. من که نمی فهمم تو چی میگی فقط یه چیزی جور کن که به بابا بگی و  قضیه رو ماست مالی کنی چون او روی آرام حساسه و به این راحتی با این قضیه کنار نمیاد.  بدون اینکه منتظر جوابش بمونم تماس رو قطع کردم و باعصبانیت گوشی رو روی  میز انداختم و روی لبه ی تخت نشستم و سرم رو توی دستام گرفتم.  دوباره تصویر چشمای اشکی آرام جلوی چشمام جون گرفته بود و نمی دونستم باید چیکار کنم و از کی عصبانی باشم! از خودم یا پرهام؟! ولی عصبی بودم و  بیشتر عصبانیتم از خودم بود.  تا بعد ازظهر کلی با خودم کلنجار و توی اتاق رژه رفتم تا اینکه تصمیمم رو گرفتم و برای رفتن به خونه ی آرام از خونه بیرو ن زدم.  من آدمی نبودم که از کسی معذرت خواهی کنم و قرار هم نبود از آرام معذرت  بخوام، فقط به دیدنش می رفتم تا بهش بگم که فهمیدم انتقال وجه کار او نبوده و  از فردا هم میتونه به سر کارش برگرده!  یک ساعت بعد جلوی در خونه ی آرام ماشین رو پارک کردم و توی دلم به پرهام  به خاطر کارش لعنت فرستادم.  برای پیاده شدن و زدن زنگ در خونه مردد بودم و احساس می کردم با این کارم به  غرورم لطمه وارد میشه ولی پشت همه ی این حسا یه حس ناشناخته ای بود  که مجبورم کرد پیاده بشم و زنگ در خونه اشون رو بزنم و خیلی طول نکشید که صدایی شبیه صدای آرام جواب داد و من هم به خیال اینکه صدا متعلق به خودشه  گفتم: یه لحظه بیا جلوی در باید ببینمت.  کسی که جواب داده بود با تعجب گفت:بله؟ شما کی هستین؟  یه نگاهی به پنل انداختم و وقتی دیدم آیفنشون تصویریه گفتم: ببخشید مگه  اینجا خونه ی آقای محمدی نیست؟  _چرا هست! شما کی هستین، با کی کار دارین ؟ _با خانم آرام محمدی! مگه شما آرام نیستی ؟  _نه خیر آقا من خواهرشم، آرام خونه نیست.  _ببخشید! کی بر می گرده؟  _نمی دونم ولی دیگه باید برگرده.  _باشه، ممنون.  هوای اواخر فصل پاییز حسابی سرد شده بود و برای من که تازه از حموم در اومده بودم اصلا چیز خوشایندی نبود بنابراین به سمت ماشین رفتم و توی ماشین به انتظار اومدنش نشستم و چیزی از نشستنم توی ماشین نگذشته بود که توی آینه‌ی بغل دیدمش که توی پیاده رو به سمت خونه‌شون میومد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 بهترین سنتها در کلام امام عصر (عج) 🔺 قال مولانا صاحب الزمان صلوات الله علیه: سَجدةُ الشّكرِ مِن ألزَمِ السُّنَنِ وَأوجَبِها. 🔵 سجدۀ شکر از واجب‌ترین و ضروری‌ترین سنّت‌هاست. 📚بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۶۱ 🌕 بعد از نمازهایمان چند ثانیه ای سر به سجده بگذاریم و برای تمامی نعمت های الهی به ویژه نعمت محبت اهل بیت و علیهم السلام از خداوند تشکر کنیم.
🍀رفتار اجتماعی سیاسی 🍀حضرت زهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای صفای قلب زارم ... هر چه دارم از تو دارم ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ این حرفهای آقای پورابراهیمی را خوب بخوانید!⁉️ 🎙: تراز تجاری کشور بعد از سه‌ سالِ منفی، مثبت شد. ➕ اقداماتی که در دستور کار قرار گرفته نویدبخش رشد اقتصاد ایران است. 👆👆 ایشان یکی از سالم ترین نمایندگان مجلس هستند که تحت هیچ جناحی نیستند و اگر مواضع ایشان را بخوانید متوجه می شود که کاملاً بی طرف هستند. تخصص ایشان در مباحث اقتصادی هم کاملا مشخص است برای همه... ❇️ این حرفها ، حرفهای چنین فردی است که شهادت می دهد با اقدامات اقتصادی دولت ، تراز تجاری کشور مثبت شده است ، چنین کارشناسی چنین نگاه مثبت و روشنی به آینده دارد ، اما حالا عده ای که حتی نمی دانند معنی کاهش تورم چیست ، می آیند و نظرات تخصصی اقتصادی می دهند و وضع را سیاه جلوه می دهند !!! ◀️ همانطور که رهبری فرمودند ریل گذاری جدیدی در دولت آغاز شده است و نوید آینده ای روشن می دهد. 👈👈 راستی ! چرا چنین دستاوردهای مثبتی از دولت توسط انقلابیون نشر داده نمی شود؟؟؟ اینها مصداق امید دادن به مردم است که رهبری از ما خواسته است. #⃣ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 تحلیل سیاسی و جنگ نرم http://eitaa.com/joinchat/1560084480C6ad9c44032