🔰حیات جدید با امتحان الهی
🔺️ رهبر انقلاب: امتحان الهی برای این نیست که خدا ما را بشناسد، ببیند ما در چه وزنی، در چه حدی هستیم؛ خود امتحان در حقیقت یک گام است به سوی مقصد. من و شما که امتحان میشویم، معنایش این است که اگر توانستیم از این شدت و از این محنت عبور کنیم، یک وضع جدیدی، حیات جدیدی، مرحلهی جدیدی را به دست میآوریم. ۱۳۸۹/۸/۲۶
🌷 #بهار_قرآن
🌙
💢 نظرسنجی انتخابات ریاست جمهوری 1400
جهت شرکت در نظرسنجی کلیک کنید 👇
https://election-iran.com/
❇️ از اونجایی که اقای رئیسی بارها اعلام شده که نمیان ، عزیزان برای اثرگذاری بیشتر در انتخابات وارد نظرسنجی بشید و دکتر سعید محمد رو انتخاب کنید
#سعید_محمد
👆🔷 عزیزان دقت کنند بارها اعلام شده که "آقای رئیسی در انتخابات شرکت نمیکنند" و برای این کار نیازمند اذن و اجازه رهبری هستند.
✅ بنابراین همگی یک صدا و یکپارچه برای معرفی دکتر محمد تلاش کنیم. ان شالله روی کار اومدن یک دولت جوان و حزب الهی پایان بسیاری از غصه های ما خواهد بود.
#تفسیر_حکمت_25
🍃 حکمت۲۵:
وقتی گناهی انجام میدیم خداجون یه بلایی یه دردی یه چیزی به جونمون میندازه تا سریع توبه کنیم و پاک شیم
اما اگه دیدیم داریم گناه می کنیم و هیچ اتفاقی نمیفته برای پاک شدنمون...باید بترسیم..خدایا نکنه روتو ازم برگردوندی و منو گذاشتی به حال خودم؟؟؟؟🤔🤭😰
* #رمضان #عید_فطر
💠 هنوز فرصت هست...
🔻ماه رمضان رو به اتمام است خدايا ما که ممنون تو هستيم از اينکه يک فضاي مناسبي در ماه رمضان نصيب ما کردي، گر چه ما قدرداني نکرديم، خداوند اين ماه مبارک رمضان را از ما قبول کند من عقيده شخصي خودم این است که برای درک شب قدر، هنوز هم(بعد شبهای قدر) جا دارد، شب بيست و هفتم، شب بيست و نهم، شب عيد فطر، انسان کار کند، نتيجهاش را ميبيند، سرنوشت را شناور تعریف کرده اند.
(منبع: نرمافزار الهادی← مراقبات ماهرمضان)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
کاری ساده، ولی ضروری برای بعد از مرگ خودمان🌷
اگر حقوق کسانی را ضایع کرده باشیم ولی در حال حاضر فراموش کردیم و اصلا یادمان نباشد، یا جایی از کسی حقی ضایع کردیم و اصلا نفهمیدیم، چطور باید این حقوق رو ادا کنیم که در وادی حق الناس گرفتار نشویم..؟
هر از چند گاهی اعمال صالح انجام بدهید، و به خدا عرضه بدارید خدایا! اینکار به نیابت از کسانیکه که به گردن من حق دارند اما من نمیشناسمشون
یا یادم رفته،
یا اصلا متوجه نشدم،
ولی توی علم تو ثبت و ضبط شده و من بدهکار اونها هستم ..
مثلا:
یک صفحه قرآن بخوانید⚘
یک سلام به امام حسین علیه السلام بدهید⚘
دو رکعت نماز مستحبی بخوانید و هدیه به معصومین کنید⚘
یک فقیر اطعام کنید⚘
صدقه به فقرا بدهید⚘
چندتا صلوات بفرستید⚘
پیادهروی اربعین چند قدم به نیابت از اونها بروید⚘
زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شدید، یک زیارتنامه به نیابت از اونها بخوانید⚘
وصیتنامه یک شهید منتشر کنید
و زیارت اهل قبور بروید⚘
به صورت پدر و مادر لبخند بزنید و ثوابش رو هدیه کنید
و ...
هزاران هزار کار دیگه که ثواب داره ...
روایت فرمود: کلُّ مَعروفٍ صَدَقه
تمام کارهای خوبی که مصداق معروف هست، صدقه هست
البته واجبات خودمون رو نه ...
مثلا نمیشه نماز واجب رو به دیگری اهدا کرد ...
اما کارهای مستحب رو میتونیم هدیه کنیم به کسانی که به گردنِ ما حق الناسی دارن و ما فراموش کردیم ...
وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبرميگذارند⚘⚘
شخصى خدمت امام صادق (علیه السلام) رفت و گفت من از آن لحظه بسيار ميترسم، چه کنم.؟
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم.؟
امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد *اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود*؟
یعنی خدايا شفاعت حسين (علیه السلام) را هنگام ورود به قبر نصیبِ من کن ...⚘
زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (علیه السلام) در آن لحظه به فريادتون برسه ..⚘
14000217_40586_1281k.mp3
6.48M
#شبنشینی_بامقام_معظم_رهبری
صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت روز جهانی قدس . ۱۴۰۰/۰۲/۱۷
#سلامتی_فرمانده_صلوات
💥خبر خوب:
ممنوعیت پروازهای عتبات برداشته شد
🔻حسن خوشخو مدیرکل نظارت بر فرودگاهها و شرکتهای هواپیمایی سازمان هواپیمایی کشوری در نوتام جدیدی که برای شرکتهای هواپیمایی و فرودگاههای بین المللی کشور صادر کرده، اسامی کشورهای ممنوع برای سفر را به روز رسانی کرده که بر اساس آن، پروازهای رفت و برگشت با عراق مجاز و ممنوعیت سفر به این کشور برداشته شده است.
🌷 @IslamLifestyles
#بسمِالهَالْعاصين
ما بندگانی هستیم که برخی از حکمهای
تو بر ما سخت است، نام نمیبرم... چرا
که هر کس بین خودش و خودت خوب
میداندچهخبر است.«از تو میخواهیم
آنچهقسمتمانکردیو برایما ناخوشایند
است،محبوبمان کنیو آن حکمِ تو را که
دشوار میپنداریم، آسان سازی.»
.
خیلی اوقات دستمان به لایک و فروارد
مطلبیرفتهکهپشتشآبرویبندهاتریخته!
ببخش ما را که وقتی «عیب مومنی بر ما
آشکار گردید،آن را نپوشاندیم»که هیچ،در
بلندگو اعلام هم کردیم!در حالی که
«وَلَوْلا سَتْرُكَ إِيَّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِينَ»
اگرپردهپوشیتوبرمانبودرسوایعالمبودیم.
.
مابااینحق الناسها و حکمهایی کهسخت
می پنداریم در قلبـمان آتش افروخته ایم،
آتشی که روشنایی آن تاریکیست!
«اَتُحْرِقُ بِالنّارِ قَلْبی، وَ کانَ لَکَ مُحِبّا؟»
آیا قلبمان را در آتش می سوزانی در
حالی که سرشار از محبت تو بوده؟
.
البته حق داری بگویی این دیگر چه نوع
دوست داشتنیست! اما معترفیم...ما را
بر اعترافمان ببخش که «اگر چنین کنی،
این لطف را در حق کسی روا داشتهای که
سزاوار عذاب تو بودن را منکر نمیشود»
#ضیافتشببیستوششم
#انیاحبهرچهکهداردهوایتو ...✨'🌱!
#رمضان ؛ #دعای_افتتاح
وَاَذْهِبْ بِهِ غَيْظَ قُلُوبِنا
خدایا با ظهور امام زمان خشم دلهای مان را فرونشان
شرح دعای افتتاح، جلسه 26.mp3
7.51M
#شرح_دعای_افتتاح
استاد #پناهیان ؛ جلسه ٢۶
زیباترین درد برای یک انسان دردی است که به ولی خدا مربوط میشود؛ و این دردمندی در #دعای_افتتاح کاملا مشهود است.
قبل از خواب صد مرتبه ذکر الباعث به معنی زنده کننده مردگان است وکسیکه هنگام خواب این ذکر را صد مرتبه بگوید و دست به سینه اش بکشدخداوند باطنش را زنده گرداند و قلبش، رانورانی کند.
مصباح کفعمی
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
صالحین تنها مسیر
"رمان #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قیمت6⃣5⃣ دست کوچک پسرش را بوسه میزد که درباز شد. رها از گوشه ی چشم قامت
"رمان #از_روزی_که_رفتی 🍃🍃
#قسمت7⃣5⃣
آخر هفته بود که آیه بازگشت، سنگین شده بود. لاغرتر از وقتی که رفت شده بود... رها دل میسوزاند برای شانه های خم شده ی آیه اش! آیه دل میزد برای مادرانه های رهایش!
آیه: امشب چی میخوای بپوشی؟
رها: من نمیخوام برم، برای چی برم جشن نامزدی معصومه؟
آیه: تو باید بری! شوهرت ازت خواسته کنارش باشی، امشب برای اون و مادرش سختتره!
رها: نمیفهمم چرا داره میره!
ِ آیه : داره میره تا به خودش ثابت کنه که دخترعمویی که همسربرادرش بود، دیگه فقط دختر عموشه!
با هیچ پسونِد اضافه ای! حالا بگو میخوای چی بپوشی؟
رها: لباس ندارم آیه!
آیه: به صدرا گفتی؟
رها: نه؛ خُب روم نشد بگم!
آیه لبخند زد و دست آیه را گرفت و به اتاقش برد. کت و دامن مشکی رنگی را مقابلش گذاشت:
_چطوره؟
رها: قشنگه.
آیه: بپوشش!
آیه بیرون رفت و رها لباس را تن کرد. آیه روسری ساتن مشکی نقرهای زیبایی را به سمت رها گرفت...
_بیا اینم برات ببندم!
رها که آماده شد، از پله ها پایین رفت. صدرا و محبوبه خانم منتظرش بودند. مهدی در آغوش صدرا دست و پا میزد برای رها! نگاه صدرا که به رهایش افتاد، ضربان قلبش بالا رفت!"
چه کرده ای خاتون! آن سیاهی چشمانت برای شاعر کردنم بس نبود که پوست گندمگونت را در نقرهای این قاب به رخ میکشی؟
مهدی که در آغوشش دست و پا زد، نگاه از رهایش گرفت. محبوبه خانم لبخند معناداری زد.
رها روی صندلی عقب نشست و مهدی را از آغوش صدرا گرفت. محبوبه خانم با آن مانتوی کار شده ی سیاهرنگش زیبا شده بود، جلو کنار صدرا نشست.
َ رها عاشقانه هایش را خرج پسرکش می کرد وندید نگاه مرد این روزهایش را که دو دو میزد.
آیه از پنجرهی خانه اش به خانوادهای که سعی داشت دوباره سرپا شود نگاه کرد. چقدر سفارش این خانواده را به رها کرده بود! چقدر گفته بود رها زن باش... مردت شب سختی پیش رو دارد! گفته بود:
_رها! تو امشب تکیه گاه باش!
وارد مهمانی که شدند، صدرا به سمت عمویش رفت و او را صدا زد:
_عموجان!
آقای زند با رنگ پریده به صدرا نگاه کرد:
_شما اینجا چیکار میکنید؟
محبوبه خانم: شما دعوت کردید، نباید می اومدیم؟
آقای زند: نه... این چه حرفیه! اصلافکرشم نمیکردیم بیاید، بفرمایید
بشینید و از خودتون پذیرایی کنید!
چقدر این مرد اضطراب داشت! رها نگاهش را در بین مهمان ها چرخاند و
او هم رنگ از رخش رفت:
_محبوبه خانم... محبوبه خانم!
محبوبه خانم تا نگاهش به رنگ پریده ی رها افتاد هراسان شد:
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
"رمان #از_روزی_که_رفتی🍃🍃
#قسمت8⃣5⃣
_چی شده رها؟! صدرا!
صدرا به سمت رها رفت و مهدی را از آغوشش گرفت:
_چی شدی تو؟ حالت خوبه؟
رها: بریم... بریم خونه صدرا!
"چطور میشود وقتی اینگونه صدایم میزنی و نامم را بر زبان میرانی دست رد به سینه ات بزنم؟"
رها چنگ به بازوی صدرا انداخت، نگاه ملتمسش را به صدرا دوخت:
_بریم!
"اینگونه نکن بانو... تو امر کن! چرااینگونه بی پناه مینمایی؟"
صدرا: باشه بریم.
همین که خواستند از خانه بیرون بروند صدای هلهله بلند شد.
"خدایا چه میکندمردش با دیدن داماد این عروسی
خدایا... این کِل کشیدنها را خوب میشناخت! عمه هایش در کِل کشیدن
استاد بودند، نگاهش را به صدرا دوخت. آمد به سرش از آنچه میترسیدش!
" رنگ صدرا به سفیدی زد و بعد از آن سرخ شد. صدایش زد:
_صدرا! صدرا!
صدای آه محبوبه خانم نگاه رها را به سمت دیگرش کشید. دست محبوبه
خانم روی قلبش بود:
_صدرا... مادرت!
صدرا نگاهش را از رامین به سختی جدا کرد و به مادرش دوخت. مهدی را دست رها داد و مادرش را در آغوش کشید و از بین مهمانها دوید!
جلوی سی سی یو نشسته بودند که صدرا گفت:
_خودم اون برادر نامردت رو میکشم!
رها دلش شکست! رامین چه ربطی به او داشت:
_آروم باش!
صدرا: آروم باشم که برن به ریش من بخندن؟ خونبس گرفتن که داماد آینده شون زنده بمونه؟ پدر با تو، دختر با اون ازدواج کنه؟ زیادیش میشد!
رها: اون انتخاب خودشو کرده، درست و غلطش پای خودشه! یه روزی باید جواب پسرشو بده!
صدرا صدایش بلند شد:
_کی باید جواب منو بده؟ کی باید جواب مادرم رو بده؟ جواب برادر ناکامم
رو کی باید بده؟
رها: آروم باش صدرا! الان وقت مناسبی نیست!
صدرا: قلبم داره میترکه رها! نمیدونی چقدر درد دارم!
محبوبه خانم در سی سی یو بود و اجازه ی بودن همراه نمیدادند. به خانه بازگشتند که آیه و زهرا خانم متعجب به آنها نگاه کردند. صدرا به اتاقش رفت و در را بست. رها جریان را که تعریف کرد زهرا خانم بغض کرد...
چقدر درد به جان این مادر ریخته بودنداین پدرو پسر
آیه در اتاقش نشسته بود و به حوادث امشب فکر میکرد."اصلا رامین به چه چیزی فکر کرده بود که بازن مقتول ازدواج کرده بود؟ یادش بود که رهاهمیشه از رفت و آمد زیاد رامین با شریکش میگفت، از اینکه اصلا از این
شرایط خوشش نمی آید! میگفت رامین چشمانش پاک نیست، چطورهمکارش نمیداند! امشب هم همین حرفها را از صدرا شنیده بود! صدرا هم همین حرفها را به سینا زده بود. حالا که در یک نزاع با سینامرده بود، معصومه بهانه ی شرکت را گرفته و زن قاتل همسرش شده بود!"
آیه آه کشید... خوب بود که صدرا، رها را داشت، خوب بود که رها مهربانی را بلد بود، همه چیز خوب بود جز حال خودش! یاد روزهای خودش افتاد:
ادامه دارد ...
نویسنده:👇
🌷#سنیه منصوری