eitaa logo
صالحین تنها مسیر
220 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح دعای افتتاح، جلسه 30.mp3
7.46M
استاد ؛ جلسه ٣٠ (پایانی) پایان ماه آغاز سال معنوی جدید ماست؛ چه خوب است که برای آن برنامه ریزی کنیم و زمانی از هر روز را به امام زمان اختصاص دهیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ دعای زیبا فرج ✨✨ 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ ┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
مداحی آنلاین - سخته به والله - نریمانی.mp3
10.44M
🎙وداع با ماه مبارك رمضان سخته به والله به خدا، روی تو رو نبینیم سی شب بره یه افطاری، کنار تو نشینیم 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎀🎊🎉🎈🎉🎊🎀 استشمام عطر خوش بوی عید فطر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان باشد😍 ⚜عید سعید فطر بر عاشقان مبارک⚜ ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* 💠 درک عید فطر 🔻درک روح عيد فطر منوط به [متوقف بر] درک صحيح ماه صيام و ليالي قدر است و چون براي درک بهتر صوم شرائط فراهم نيست، درصد بهره‌وري و ادراک از روح فطر، پايين مي‌آيد.استحقاق‌ها از بين مي‌رود. اختلاف‌ها تشديد مي‌شود و مردم شب مزد، يعني شب عيد فطر يا روز عيد فطر، آن بهره‌ها نصيبشان نمي‌شود. 🔸هر چه اخلاص، در درک صوم، ارتباط با قرآن، ليالي قدر، صورت جمعيتي بيشتر باشد استحقاق درک مزد و فطر و عيد، بيشتر خواهد شد. بستگي به نوع عملکرد و بهره‌وري ما دارد که چگونه از ماه رمضان استفاده کنيم تا مستحق درک صحيح عيد فطر باشيم. (منبع: نرم‌افزار الهادی← مراقبات ماه‌رمضان) ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاااام دوستان عزیز عید سعید فطر بر همه ی شما مبارک 🌹 یکماه بندگی ومبارزه بانفس قبول باشه ان شاء الله☺️ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در خط جهاد همیشه گمنام شدند🌷 با ذکر حسین و زینب آرام شدند🌷 اینان نه فقط مدافعان حرم اند🌷 امروز مدافعان اسلام شدند🌷 رمان:ازوقتی رفتی🍃 نویسنده-سنیه منصوری🍃 هرشب درخدمتتون هستیم🌷🌷
صالحین تنها مسیر
"رمان #از_روزی_که_رفتی 🍃🍃 #قسمت4⃣6⃣ بعد از آن شب، تک تک مهمانها رفتند.زندگی روی روال همیشگی اش افت
"رمان 🍃🍃 ⃣6⃣ دستی روی صورت دخترکش کشید: _امشب تو کجایی که ندارم بابا من بی تو کجا خواب ببینم بابا؟ برخیز ببین دخترکت میآید نازک بدنت آمده اینجا بابا دستی به سرم بکش تو ای نور نگاه عقده به دل مانده به جا ای بابا در خاطر تو هست که من مشق الفبا کردم؟ اولین نام تو را مشق نوشتم بابا دیدی که نوشتم آب را بابا داد؟ لبهات بسی خشک شده ای بابا من هیچ ندانم که یتیمی سخت است تکلیف شده این به شبم ای بابا این خانه‌ی تو کوچک و کم جاست چرا؟ من به مهمانی آغوش نیایم بابا؟ من از این بازی دنیا نگرانم اما رسم بازی من و توست بیایی بابا رها هق هقش بلند شد. صدرا که مهدی را در آغوش داشت، دست دور شانه ی رهایش انداخت و او را به خود تکیه داد. اشک چشمان خودش هم جاری بود. ارمیا هم چشمانش پر از اشک بود"خدایا... صبر بده به این زن داغدیده!" شانه های ارمیا خم شده بود. غم تمام جانش را گرفته بود. فکرش را نمیکرد امروز آیه را ببیند. از آن شب تا کنون بانوی سید مهدی را ندیده بود. دل دل میکرد. با این حرفهایی که آیه زده بود، نمیدانست وقت پیش رفتن است یا نه؟ دل به دریا زد و جلو رفت! َ آیه کفشهای مردانه ای رامقابلش دید مرد نشست و دست روی قبر گذاشت... فاتحه خواند. بعد زینب را در آغوش گرفت و با پشت دست، صورتش را نوازش کرد. عطر گردنش را به تن کشید. هنوز زینب را نوازش میکرد که به سخن درآمد: _سالها پیش، خیلی جوون بودم، تازه وارد دانشگاه افسری شده بودم. دل به یه دختر بستم... دختری که خیلی مهربون و خجالتی بود. کارامو رو به راه کردم و رفتم خواستگاریش! اون روز رو،هیچوقت یادم نمیره... اونا مثل حاج علی نبودن، اول سراغ پدر و مادرم رو گرفتن؛ منم با هزار جور خجالت توضیح دادم که پدر مادرم رو نمیشناسم و پرورشگاهیام! این رو که گفتم از خونه بیرونم کردن، گفتن ما به آدم بی‌ریشه دختر نمیدیم! اونشب با خودم عهد کردم هیچوقت عاشق نشم و ازدواج نکنم. زندگیم شد کارم... با کسی هم دمخور نمیشدم، دوستام فقط یوسف و مسیح بودن که از پرورشگاه با هم بودیم. تا اینکه سر از راه سیدمهدی دراوردم راهی که اون به پایان خوشش رسیده بود و من هنوز شروعش هم نمیدونم؛ شما کجا و من کجا! من خودمو در حد شما نمیدونم خواستن شما لقمه‌ی بزرگتر از دهن برداشتنه، حق دارید حتی به درخواست من فکر نکنید. روزی که شما رو دیدم، عشقتون رو دیدم، علاقه و صبرتون رو دیدم، آرزو کردم کاش منم کسی رو داشتم که اینجوری عاشقم باشه! برام عجیب بود که از شما گذشته و رفته برای اعتقاداتش کشته شده! عجیب بود که بچه ی تو راهشو ندیده رفته! عجیب بود با این همه عشقی که دارید، اینقدر صبوری کنید! شما همه ی آرزوهای منو داشتید. شما همه‌ی خواسته ی من بودید... شما دنیای جدیدی برام ساختید. شما و سید، من وراهمو عوض کردید. رفتم دنبال راه سید! ادامه دارد... نویسنده: 👇 🌷
"رمان 🍃🍃 ⃣6⃣ خودش کمکم کرد... راه رو نشونم داد... راه رو برام باز کرد... روزی که این کوچولو به دنیا اومد، من اونجا بودم! همه ی آرزوم این بود که پدر این دختر باشم! آرزوم بود بغلش کنم و عطر تنشو به جون بکشم! حس خوبیه که یه موجود کوچولو مال تو باشه... که تو آغوشت قد بکشه! حالا که بغلش کردم، حالا که حسش کردم میفهمم چیزی که من خیال میکردم خیلی خیلی کوچکتر از حسیه که الان دارم! تا ابد حسرت پدر شدن با منه... حسرت پدری کردن برای این دختر با من میمونه... من از شما به خاطر زیبایی یا پولتون خواستگاری نکردم! حقیقتش اینه که هنوز چهره ی شما رو دقیق ندیدم! شما همیشه برای من با این چادر مشکی هستید. اولا که شما اجازه نمیدادید کسی نگاهش بهتون بیفته، الان خودم نمیخوام و به خودم این اجازه رو نمیدم که پا به حریم سید مهدی بذارم. از شما خواستگاری کردم به خاطرایمانتون، اعتقاداتتون، به خاطر نجابتتون! روزی که این کوچولو به دنیا اومد، مادرشوهرتون اومد سراغم. اگه ایشون نمی اومدن من هرگز جرات این کار رو نداشتم... شما کجا و من کجا! من لایق پدر این دختر شدن نیستم، لایق همسر شما شدن نیستم، خودم اینو میدونم! اما اجازه شو سید مهدی بهم داد! جراتشو سید مهدی بهم داد. اگه قبولم کنید تا آخر عمر باید سجده ی شکر کنم به خاطر داشتنتون! اگه قبولم نکنید، بازم منتظر میمونم. هفته ی دیگه دوباره میرم سوریه! هربار که برگردم، میام به امید شنیدن جواب مثبت شما. ارمیا دوباره زینب را بوسید و به سمت آیه گرفت دخترک کوچک دلنشین را... وقتی خواست برخیزد و برود آیه گفت: _زینب... زینب سادات، اسمش زینب ساداته! ارمیا لبخند زد، سر تکان داد و رفت... آیه ندید؛ نه آن لبخند را، نه سر تکان دادن را... تمام مدت نگاهش به عکس حک شده روی سنگ قبرمردش بود! بود... رها کنارش نشست. صدرا به دنبال ارمیا رفت. مهدی در آغوش پدر خواب بود. رها:چرا بهش یه فرصت نمیدی؟ آیه: هنوز دلم با مهدیه، چطور میتونم به کسی فرصت بدم؟ رها: بهش فکر میکنی؟ آیه: شاید یه روزی؛ شاید... صدرا به دنبال ارمیا میدوید: _ارمیا... ارمیا صبرکن! ارمیا ایستاد و به عقب نگاه کرد: تو اینجا چیکار میکنی؟ صدرا: من و رها پشت سر آیه خانم ایستاده بودیم، واقعا ما رو ندیدی؟ ارمیا: نه... واقعا ندیدمتون! چطوری؟ خوشحالم که دیدمت! صدرا: باهات کار دارم! ارمیا: اگه از دستم بر بیاد حتما! صدرا: چطور از جنس آیه شدی؟ چطور از جنس سید مهدی شدی؟ ارمیا: کار سختی نیست، دلتو صاف کن و یاعلی بگو و برو دنبال دلت؛ خدا خودش راهو نشونت میده! صدرا: میخوام از جنس رها بشم، اما آیه ای ندارم که منو رها کنه! ارمیا: سید مهدی رو که داری، برو دنبال سید مهدی... اون خوب بلده! صدرا: چطور برم دنبال سید مهدی؟ ارمیا: ازش بخواه، تو بخواه اون میاد! ارمیا که رفت، صدرا به راهی که رفته بود خیره ماند."از سید بخواهم؟چگونه؟" ادامه دارد... نویسنده:👇 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللّهُمَّ اَهْلَ الْکبْرِیاءِ وَ الْعَظِمَة حلول ماه شوال و عید سعید فطر بر همه مسلمین مبارک باد.
عید فطر ما لحظه‌ی شیرین وصال توست. همان لحظه که روزه‌ی فراق را نه با شهد و شکر، که با شیرینی لبخند تو باز کنیم. همان روز که پشت سر تو، صف به صف بایستیم و سجده های نماز عیدمان را یکی کنیم با سجده‌های شکرانه ظهور. همان روز که طنین قنوت تو در گوش دنیا بپیچد: اللهم بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸الهی! 💗فطرمان را فاطر، 🌸ایمانمان را فاخر 💗و روحمان را طاهر بفرما ... 🌸تطهیر در چشمه 💗زلال رمضان 🌸برکیمیاى وجود شما مبارک ♥ دلم گواهی میدهد که در یکی از همین روزها پرده های غیبت کنار میرود و تو با ارمغانی از امید و صلح و آرامش از راه می رسی و چشمانِ خیسِ به راه مانده مان را روشن میکنی و دل های پُراضطرابِ بیقرارمان را آرام می نمایی 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداحـافـظ؛ نزدیکــترین رفیـق خداحـافـظ؛ آرام تــرین اَنیـــس خداحـافـظ؛ عاشق ترین همــراه ❄️الحمداللّــه برای هر الماسی که به چشمانمان بخشیدی. الحمداللّــه برای هر بوسه ای که در سجاده سحر، و ضیافت افطــار، مهمانمان کرده ای! الحمدللّــه برای دور همی های شبانه ای که، ما را از سرتاسر زمیــن، فقــط بصرفِ جرعه ای عشــق، دور هم جمع کردی. و مــا سی سحـ💫ـر، دست در دست هم، مهمانِ آغوشی بودیم، که به اندازه همه ی اهل زمین، جا دارد! الحمداللّــه برای رفاقتهایی که، از پسِ فرسنگها فاصله، فقط و فقط در دایره ی محبت تـــو، آغاز شــد و قرار است تا آسمانــت طــــول بکشــد. 💢خداحافظ های پر از پــرواز خداحافظ پر از اُمیـــــد خداحافظ دردِ دل های عاشقانه ی سحــر راستــی رفیــ🤝ـق! آیا ما سفره ی دیگــری از تو را تجربـه خواهیم کرد؟ نمیدانیم؛ به کداممــان، فرصتِ درآغـوش کشیدنِ دوباره ات را خــواهند داد؟ اما یقین بدان؛ از تو عــزیزتر، ثانیه هایی در گذر زمان، سراغ نداریــم! ✨به خُـــدایی می سپاریمَــت که تو را مایه ی سبکبالی دلهای آشفته مان آفـــرید! ✨به دست همان دلبری می سپاریمت، که تمنّــای دلهایمان را برای سرکشیدنِ جرعه های دیگرت، می داند و می بیند! خداحافـ✋ـظ رمضـان دعایمان کن، تا دست در دست هم... برای درآغوش کشیدنِ دوباره ات، آماده شویم! دعایمان کن... تا آمدنِ دوباره ات، راهِ آسمــان را گُــم نکنیم. 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا