صالحین تنها مسیر
#برنامه_جامع_تربیت_دینی31 🔶🔹➖🔴✅ #مبارزه_با_هوای_نفس 20 #نماز 🔷حاج آقا! شما میگید هر کی نماز میخونه
#برنامه_جامع_تربیت_دین32
🌺💠🔰💠🌺
#برای_عبد_شدن ۱
🔰تا اینجا با برخی از مبانی سبک زندگی دینی آشنا شدیم.
✅ اولا پذیرفتیم که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم توی دنیا باید رنج بکشیم.
✅ ثانیا حواسمون هست که لحظه لحظه های زندگی انسان، "امتحانات و تمرینات خدا" هست برای رشدمون.
✅ ثالثا ما برای اینکه بتونیم توی امتحانات موفق عمل کنیم باید مدام با تمایلات سطحی خودمون مبارزه کنیم. باید با هوای نفسمون بجنگیم.
🔵 از اینجا به بعد باید به مهمترین عاملی که میتونه به انسان کمک کنه تا مبارزه با نفس براش "راحت" بشه بپردازیم.
🔴 یه مفهوم بسیار مهم که متاسفانه توی هیچ مدرسه و دانشگاه و حوزه ای تدریس نمیشه.
✔️مفهومی که زندگی ما رو میتونه زیر و رو کنه👌
و انسان رو به بالاترین لذت های دنیا برسونه
🌺🌍🌷
دنیا رو زیرپای انسان قرار بده و ...
🌺مفهومی به نام عبد شدن🌺
ازین به بعد مبارزه با نفس هاتون رو قشنگ تر و بهتر انجام میدید😊
🚫 زندگی اکثر انسان ها پر از رنج و دردهست. علتش نبود انگیزه ی عالی برای عبور از رنج هاست.
ما برای زندگی خودمون نیاز به یه انگیزه ی فوق العاده زیبا داریم.
این انگیزه رو از عبد شدن بگیرید...
با ما همراه باشید.
🌱🔸🌿▫️🔹🌳
🌺تنهامسیر آرامش
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🔆رنجت روبپذیری؛
خـــدا رنجت رو ڪــــــم مےڪنه
@IslamLifeStyles
#تنهامسیر
صالحین تنها مسیر
🔹 #او_را ... 5 حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم. امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم، ولی باید آموز
ترنم بسه دیگه،ولش کن،بذار بره به جهنم.
اصلاً از اولشم نباید اینقدر بهش وابسته میشدی...
-مرجان تو نمیفهمی عشق یعنی چی..
-هه...عشق اینه؟؟😒
اگه اینه تا آخر عمرمم نمیخوام بفهمم...
بیا اینو بگیر...
آرومت میکنه...
-این چیه؟😳
-بهش میگن سیگار!!
نمیدونستی؟
-مسخره بازی درنیار...
من لب به این نمیزنم...
-نزن😏
ولی دیگه صدای گریتو نشنوم...
سرم رفت...
-این میخواد چیکار کنه مثلا؟؟
-آرومت میکنه...امتحان کن...
-نمیخوام...
-باشه پس یه بسته میذارم تو کیفت.
اگر خواستی امتحانش کن😊
شب شده بود و مامان چندبار بهم زنگ زده بود.
مرجان خیلی اصرار کرد بمونم ولی اجازه نداشتم شب جایی باشم...
برگشتم خونه و مامان و بابا با دیدن سر و وضعم با تعجب نگام کردن😳
"محدثه افشاری"
❤️✨
صالحین تنها مسیر
🔹 #او_را ... 5 حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم. امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم، ولی باید آموز
🔹 #او_را ... 7
اینقدر مشغول حرف شدیم که اصلا یادمون رفت میخواستیم بریم بیرون!!
ترجیح دادیم همین یکی دوساعت باقیمونده رو هم خونه بمونیم.
-دیگه چه خبر؟
-هیچی،کلاس،سعید،سعید،کلاس😊
-میگم تو خسته نشدی از این سعید؟😒
باورکن من بیشتر از یکی دو ماه نمیتونم این پسرا رو تحمل کنم!
دوست دارم آدمای مختلفو امتحان کنم.
-من...نمیدونم...من میترسم از زندگی بدون سعید.
من جز اون کسیو ندارم.😢
اصلا هیچکس نمیتونه مثل سعید باشه.
-فکر میکنی...
اینقدر باحال تر و بهتر از سعید هست که فکرشم نمیتونی بکنی.
بعدم از کجا معلوم سعیدم تو رو اینقدر دوست داره؟؟
اصلاً از کجا میدونی چندنفر دیگه نداره؟ 😏
-سعید و خیانت😳
عمرا...
سعید عاشق منه...
-هه.تو این پسرا رو نمیشناسی...
یه مارمولکی هستن که دومی نداره...😒
-اه...ول کن مرجان،سعید فقط با منه...
-ولی اون موقع که من با سپهر بودم،یه حرفایی از سعید میزد.....
-چه حرفایی؟؟🙁
-راجع به اخلاقای خاص سعید و تنوع طلبیش و رفیقای آبجیش و....
-حرف بیخود نزن مرجان.
من دیگه میرم،
میترسم دیرم شه.
خداحافظ...
بلند شدم و اومدم بیرون.
تمام طول راهو به حرفای مرجان و بعضی کارای مشکوک سعید فکر میکردم...😥
خیلی حالم خراب شده بود
چنددقیقه بود رسیده بودم جلوی باشگاه.
اما احساس میکردم پاهام حس نداره از ماشین پیاده شم...
حوصله هیچ کاریو نداشتم.
دور زدم و راه افتادم سمت بام تهران...
جایی که بارها با سعید رفته بودم...👫
حس میکردم روزای خوبی جلو روم نیست،باید یه چیزایی رو میفهمیدم...
شماره های مشکوک توی گوشی سعید،
گالری گوشیش که قفل بود،
آنلاین بودنش تا نصف شب،درحالیکه چندساعت قبلش به من شب بخیر گفته بود....
داشتم دیوونه میشدم😔
من بیشتر از دو سال بود که با سعید بودم!💕
من دیوونه سعید بودم...
اینقدر دوستش داشتم که هربار حس میکردم داره یه شیطنت هایی میکنه هم خودمو میزدم به اون راه که مبادا باعث جداییمون شه...
گوشیمو از کیفم درآوردم بهش زنگ زدم.
-الو سعید...
-سلام خانومم...سلام عشقم...خوبی؟
-سلام نفسم.تو خوبی؟
-ممنون. تو خوب باشی منم خوبم...
بعد از اینکه حرفامون تموم شد و قطع کردم، به خودم بابت تمام شک هام فحش دادم و تو دلم از سعید عذرخواهی کردم...
امکان نداشت سعید کسی جز منو دوست داشته باشه... 💕
"محدثه افشاری"
❤️
🔹 #او_را ... 8
تا برگردم خونه دیر شد،
وقتی رسیدم مامان و بابا سر میز شام بودن.
غذامو خوردم، چندجمله ای باهاشون صحبت کردم و رفتم تو اتاقم.
کتابی که تازه خریده بودم رو آوردم و نشستم به خوندن...📖
حجمش کم بود و تو سه چهار ساعت تونستم تمومش کنم،
طبق عادتی که داشتم یه برگه برداشتم
و چکیده ای از اونچه که خونده بودم رو توش نوشتم و گذاشتم لای کتاب📄
تا هروقت خواستم فقط همون برگه رو بخونم
تا مجبور نشم بازم کل کتاب رو بخونم و دوباره کاری بشه😉
داشت دیر میشد، صبح باید میرفتم دانشگاه.
خیلی زود خوابم برد...😴
صبح بعد از کلاس اول،فهمیدیم استاد ساعت بعدمون نیومده و تا بعداز ظهر کلاسی نداریم.
پس چندساعت بیکار بودم.
👱♂سعید تمام برنامه های کلاسیم رو حفظ بود،
میدونست الان باید سرکلاس باشم،
پس اگر زنگ میزدم و باهاش قرار میذاشتم حسابی ذوق میکرد و میومد دنبالم
گوشیمو از کیفم بیرون آوردم و شمارشو گرفتم...📱
-الو سعید...
-الو سلام.خوبید؟
-خوبید؟؟مگه من چندنفرم؟؟؟😂
چرا اینجوری حرف میزنی؟؟
-ببخشید من جایی هستم،بعداً باهاتون تماس میگیرم.
😳
تا اومدم چیزی بگم،
یدفعه شنیدم یه دختر با صدای آرومی گفت سعید زود قطع کن دیگه،کارت دارم...
سعیدم هول شد و سریع قطع کرد...
هاج و واج به گوشی نگاه میکردم😥
یعنی چی؟؟
اون کی بود؟؟
سعید چرا اینجوری حرف میزد؟؟😠
چندبار شمارشو گرفتم ولی خاموش بود😡
داشتم دیوونه میشدم...
نمیدونستم چیکار کنم.
زنگ زدم به مرجان و همه چیزو تعریف کردم...
-دیدی دیروز بهت گفتم!!
بعد جنابعالی فکر میکردی من به رابطه مسخرتون حسودی میکنم😒
چندبار گفتم این پسره رو ول کن؟؟
-مرجان من دارم دیوونه میشم.
حالم خوب نیست...
چیکار کنم؟؟
-پاشو بیا اینجا،
بیا پیشم آرومت میکنم...
تا رسیدم پیش مرجان بغضم ترکید...
خودمو انداختم بغلش و گریه کردم...😭😭
باورم نمیشه سعید به من خیانت کرده...
ما عاشق هم بودیم،
حتی خانواده هامون در جریان بودن...
اینقدر گریه کردم که چشام سرخ سرخ شده بود و صدام گرفته بود.😣
تو همین حال بودم که سعید زنگ زد...
گوشیو برداشتم و هرچی از دهنم درومد بهش گفتم...
-ترنممممم....یه لحظه ساکت شو ببین چی میگم...
-چجوری دلت اومد با من این کارو بکنی؟؟😠
-کدوم کار؟
تو داری اشتباه میکنی...
عشقم بیا ببینمت همه چیو برات توضیح میدم...
-خفه شوووووو...
من عشق تو نیستم....
دیگه هم نمیخوام ریختتو ببینم....😡😭
-ترنم
-سعید دیگه به من زنگ نزن...
قطع کردم و چنددقیقه فقط جیغ زدم و گریه کردم.
-
یسم الله الرحمن الرحیم
📖 فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فیها اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ
💠 [این نور] در خانههایی است که خدا اذن داده [شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود، همواره در آن خانهها صبح و شام او را تسبیح می گویند.
#سوره_نور_آیه_۳۶
#تفسیر_صفحه_۳۵۴
🔑تسبيح خداوند، بايد هر صبح و شام تكرار شود.
صبح تون نورانی به کلام مولای متقیان
🌹#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌴#شماره_89
منْ أَصْلَـحَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ أَصْلَـحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ، وَمَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَمَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ.
امام علیه السلام فرمود : كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد، و كسى كه امر آخرتش را اصلاح كند خداوند امر دنيايش را اصلاح مىكند و كسى كه در درون وجودش واعظى داشته باشد خداوند حافظى براى او قرار خواهد داد.
شرح و تفسير
راه اصلاح و به سامان رسيدن امور
امام(عليه السلام) در اين کلام نورانى که در واقع مرکّب از سه جمله است به سه امر مهم اشاره مى کند و مى فرمايد: «کسى که ميان خود و خدا را اصلاح کند خداوند ميان او و مردم را اصلاح مى کند و کسى که امر آخرتش را اصلاح کند خداوند امر دنيايش را اصلاح خواهد کرد و کسى که در درون وجودش واعظى داشته باشد خداوند حافظى براى او قرار خواهد داد»; (مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ، وَمَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَمَنْ کَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ کَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ).
از بعضى از روايات استفاده مى شود که بزرگان علما در گذشته هنگامى که نامه اى به يکديگر مى نوشتند غالباً از اين سه جمله حکيمانه، در نامه خود بهره مى گرفتند و به راستى سزاوار است که با آب طلا نوشته شود و همه روز انسان بر آن نظر بيفکند.
در اينکه رابطه ميان نتيجه هاى سه گانه اى که در اين کلمات حکمت آميز آمده و مقدمات آن، رابطه اى طبيعى و منطقى است يا روحانى و معنوى شارحان نهج البلاغه راه هاى مختلفى را پيموده اند; ولى مى توان گفت: هم رابطه الهى و معنوى است و هم رابطه منطقى.
زيرا کسى که ميان خود و خدا را اصلاح کند; يعنى در برابر هر امرى قرار مى گيرد نخست نگاه کند که رضاى خدا در چيست و آن را برگزيند، چنين کسى به يقين مشمول عنايات الهى قرار مى گيرد و خداوند رابطه او را با مردم سامان مى بخشد. اضافه بر اين اصلاح رابطه با خدا مسلتزم صدق و امانت و راستى است. کسى که صدق و امانت و راستى پيشه کند به يقين مردم به او علاقه مند مى شوند و امين مردم خواهد بود و به او اعتماد مى کنند و مشکلى با او نخواهند داشت.
همچنين کسى که امر آخرت خويش را اصلاح کند; يعنى اوامر الهى را اطاعت و نواهى او را ترک گويد مشمول لطف خداوند خواهد شد; خداوند کار دنياى او را نيز سامان مى دهد. افزون بر اين، اصلاح امر آخرت به تقوا و پرهيزگارى است و به يقين انسان هاى با تقوا در زندگى مادى خود نيز موفق خواهند بود، زيرا راه خلاف در پيش نمى گيرند; به کسى ظلم و ستم نمى کنند، همه با او مهربان هستند و او نيز با همه مهربان.
نيز کسى که واعظ نفسانى; يعنى وجدان بيدار و تقواى درونى داشته باشد که در برابر گناهان به او هشدار دهد، لطف پروردگار بر او سايه خواهد افکند
و او را از گزند حوادث محفوظ مى دارد. اضافه بر اين شخصى که چنين واعظى درونى دارد از امور خطرناک مى پرهيزد و چنين کسى از گزند حوادث محفوظ خواهد بود.
بنابراين رابطه اين سه امر با آن سه نتيجه هم رابطه معنوى است و هم رابطه منطقى و طبيعى.
اين سخن را با حديثى از امام باقر(عليه السلام) که مرحوم کلينى در اصول کافى آورده پايان مى دهيم. مطابق اين حديث امام باقر(عليه السلام) فرمود: خداوند عزّوجلّ چنين فرموده است: «وَعِزَّتِي وَجَلاَلِي وَعَظَمَتِي وَعُلُوِّي وَارْتِفَاعِ مَکَانِي لاَ يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَى نَفْسِهِ إِلاَّ کَفَفْتُ عَلَيْهِ ضَيْعَتَهُ وَضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ رِزْقَهُ وَکُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِر; به عزت و جلال و عظمت و نورانيت و علو مقامت سوگند ياد مى کنم که هيچ بنده مؤمنى خواسته مرا بر خواسته خود در چيزى از امور دنيا مقدم نمى شمرد مگر اين که من بى نيازى او را در دل او و همّت او را در آخرتش و آسمان ها و زمين را ضامن روزى او قرار مى دهم و براى او از تجارت هر تاجرى بهتر خواهم بود».(1)
(1). کافى، ج 2، ص 137، ح 1.
صالحین تنها مسیر
#نکات_تربیتی_خانواده 101 "نگاه ناقص به دین" 💢 اگه یه نفر، آدم سطحی نگری باشه پیش خودش فکر میکنه و
🌷 #نکات_تربیتی_خانواده 103
🌺 خداوند متعال، انسان رو خلق کرده و «اصلا هم نمیخواد انسان رو مریض و ضعیف ببینه».☺️
💢 نمیخواد ببینه انسان داره به خاطر بیماری و سایر مشکلات، اذیت میشه.
✅ خداوند حکیم میدونه که اگه آدم از زندگی خودش کم لذت ببره، سراغ گناه هایی میره که پر از ضرر هست...🔥🔥🔥
🌺 برای همین با برنامه های عالی و دقیق و انسان شناسانه، به آدم کمک میکنه تا بیشترین لذت رو از زندگیش ببره.🌹😊
🌷 #نکات_تربیتی_خانواده 104
💎 " نگاهِ حرام، نابود کننده لذّت "
🔹 یه مثالِ دیگه هم در این مورد تقدیم میکنیم
تا "نگاهِ قشنگِ اسلام به زندگی و لذّت بردنِ انسان" مشخص بشه.
👇👇
🌺 مثلاً اسلامِ عزیز به شما میگه برای اینکه از #خانوادت لذّت ببری من بهت برنامه میدم.
-- چه برنامه ای؟
* به نامحرم نگاه نکن! 👀🚫
🔻خب آقای اسلام!
من خوشم میاد که نگاه کنم!😤
🔹🔸⭕️🔷
💞 ببین عزیز دلم؛ بله درسته که اگه به حرام نگاه کنی یه ذره لذّت میبری
🚷 ولی خودت رو از یه اقیانوس لذّت دائمی "توی همین دنیا" #محروم میکنی!
-- چطور؟
🍃✨
💠✨💠
از آنجا که شرح حال اولیاء خدا باعث بیداری از خواب غفلت می شود هر دوشنبه مختصری از زندگینامه یک ولی خدا تقدیم می شود
نگاهی به زندگی و کرامات آیت الله ملکی تبریزی، عارف بزرگ و استاد امام خمینی
آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در خانوادهای با تقوا و پارسا در تبریز به دنیا آمد. خانوادة وی از تاجران متمکن تبریز بودند. پدر او که حاج میرزا شفیع نام داشت، موفق شد که در خدمت مرحوم حاج میرزا علینقی همدانی مراتب تهذیب و تزکیة نفس را طی نموده و به مقامات والای انسانیت نائل شود
نفس مسیحایی استاد در جان شاگردان چنان تاثیری می بخشید که بزرگانی چون امام خمینی (ره) از میان آنان برخاست.
مرحوم ملکی، به تمام معنا اهل عبادت و تهجّد بود و از بُکّائون(اهالی گریه ی بسیار) زمان خویش محسوب می شد. او در کتاب «اسرار الصلوة» خود می نویسد:
«...این روایات را بپذیر و انکار نکن، خدا را شاهد می گیرم که من از متهجدّین و شب زنده داران کسی را می شناسم که به هنگام سحر صدای فرشته ای که او را بیدار می کند، می شنود، فرشته با لفظ«آقا» به او خطاب می کند و آن شخص با این سخن بیدار می شود و به نماز می ایستد.»
تصور می شود این شخص که با صدای فرشته برای اقامه نماز شب در سحرگاهان از خواب بر می خیزد، خود میرزا جواد آقاست که برای پرهیز از توهم خودستایی، این حقیقیت را بدین عبارت بیان کرده است.
میرزا جواد آقای ملکی تبریزی کسی بود که نماز های جماعت ایشان معروف بود و حضرت امام رحمة الله علیه و آیت الله بهاء الدینی از کسانی بودند که همیشه در نماز به ایشان اقتدا می کردند و یکی از اساتید حضرت امام ، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بود.
آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:
شبی یکی از شاگردان میرزا جواد آقا برای نماز شب بلند شده بود که ناگهان یک مکاشفه ای برایش رخ می دهد و صحنه عذاب وحشتناکی را بر یک مرد می بیند و هر چه می خواهد کمکی به آن مرد کند نمی تواند. با وحشت از خانه بیرون آمده و به سمت منزل استادش میرزا جواد آقا می رود. در می زند و آقا از همان پشت در می فرمایند:
می فرمایند:
«دست و پاتو گم نکن» و سپس در را گشوده و می فرمایند:
«خداوند در آن مکاشفه لحظه جان دادن یک بازاری ربا خوار از بازاریان تهران را که در همان موقع در حال جان دادن بود، به تو نشان داد، حالا آرام باش و برگرد که آن صحنه برطرف شده است
✨💠✨