صالحین تنها مسیر
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو 💔 #قسمت6⃣1⃣ زینب:ترسیدم اشکش روی صورتش لرزید. آیه صبر کرد تا ارمیا پدری کر
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو💔
#قسمت7⃣1⃣
_زینب رو بذار روی تخت بیا با هم ببینیم!
ارمیا زینب را روی تخت آیه گذاشت و به سمت قاب عکسها رفت.
تکتک را نگاه کردند و لبخند زدند. ارمیا گفت:
_من باید پس فردا برم، حالا با این اوضاع باید چطوری تنهاتون بذارم؟
آیه خواست جواب بدهد که صدای در زدن آمد:
_حتما رهاست. در رو بازمیکنی تا من لباس عوض کنم؟
ارمیا سری به تایید تکان داد و خواست از اتاق خارج شود که آیه گفت:
_وسایلتو از اون خونه آوردی؟
ارمیا سرش را به پشت چرخاند و گفت:
_آره؛ گذاشتم تو اتاق زینب تا بهم بگی کجا بذارمشون!
بعد از اتاق رفت و در را باز کرد. صدای احوالپرسی ارمیا با رها و صدرا آمد؛ حتما رها به صدرا گفته و او را هم نگران کرده!
لباسهایش را عوض کرد و از اتاق خارج شد:
_سلام! خوش اومدید، شبنشینی اومدید؟
صدرا: یه جورایی، از اونجایی که خیلی دیر کردید پسرم خوابید، مجبوریم زود برگردیم!
آیه: برید بیاریدش بذارید روی تخت پیش زینب، اینجوری دیگه عجله
ندارید!
رها: اومدیم صحبت کنیم، من جریان ظهر رو برای صدرا گفتم.
آیه: بزرگش نکنید، چیزی نیست!
ارمیا: بزرگه... خیلی بزرگ؛ صدرا من پس فردا دارم میرم ماموریت، با این اوضاع حواسم اینجاست.
صدرا اخم کرد:
_دوباره داری میری سوریه؟
ارمیا: مجبورم، یه ماه دیگه برمیگردم؛ اما الان باید چیکار کنم که یه دیوونه که سابقه ی اقدام به قتل رو هم داره تهدید خانواده م شده!
صدرا: چرا دوباره میری؟
ارمیا: الان موضوع مهم امنیت آیه و زینبه، اینو بفهم صدرا!
صدای ارمیا بالا رفته بود و صدای گریه ی زینب بلند شد. ارمیا به سمت اتاق رفت و زینب را بغل کرد تا به خواب رفت.
وقتی کنار صدرا نشست آرام گفت:
_ببخشید صدامو بالا بردم، نمیدونم چیکار کنم!
صدرا: من هستم، حواسم بهشون هست!
_این اتفاق تقصیر منه و حالا باید تنهاشون بذارم!
آیه دخالت کرد:
_فعلا که بستریه، تا یکی دو ماه آینده هم بستری میمونه؛ وقتی هم مرخص بشه حالش بهتره و خطرش کمتر، ترس نداره که!
رها: من همه سعیمو میکنم که اوضاعو بهبود بدم.
ارمیا: برای خود شما هم خطرناکه.
آیه: به بابا میگم بیان اینجا، اگه این خیالتو راحت میکنه.
ارمیا: تا حالا انقدر نترسیده بودم!
ِ
اعتراف سنگینی بود برای مردی که مبارز خط مقدم بود،چه کرده ای بانو که نقطه ضعف این مردشده ای!
صدرا: حواسمون به زن و بچهات هست، تو حواست به خودت باشه و دیگه هم نیومده بار سفر نبند!
ارمیا لبخندی پر درد زد و به چشمان صدرا نگاه کرد؛ صدرا خوب درد را از چشمان ارمیا خواند، دردی که روزی در چشمان خودش هم بود...
ارمیا: برگشتم یه سفر بریم مشهد، صبح به محمد زنگ زدم بهش گفتم، توهم کاراتو هماهنگ کن که یه سفر دسته جمعی بریم!
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو💔
#قسمت8⃣1⃣
ارمیا که رفت، چیزی در خانه کم بود. نگاهش که به قاب عکسها میافتاد، چیزی در دلش تکان میخورد؛ روزهای سختی در پیش رویش بود.
دو هفته از رفتن ارمیا گذشته بود و آخر هفته همه در خانه ی محبوبه خانم جمع شده بودند. رها و سایه و آیه در حال انداختن سفره بودند که صدای زنگ خانه بلند شد. زینب به سمت در دوید و گفت:
_بابا اومد...
آیه بشقاب به دست خشک شد. نگاهها به در دوخته شد که ارمیا با دستی که وبال گردنش شده بود و ساکش همراه دستان کوچک زینب در دست دیگرش بود وارد خانه شد. صدایش سکوت خانه راشکست:
_سلام؛ چرا خشک شدید؟!
بشقاب از دست آیه افتاد. همه ی نگاهها به آیه دوخته شد. ارمیا ساک و دستهای زینب را رها کرد و به سمت آیه شتافت:
_چیزی نیست، آروم باش! ببین من سالمم؛ فقط یک خراش کوچولوئه باشه؟ منو نگاه کن آیه... من خوبم!
نگاه آیه به دست ارمیا دوخته شده بود و قصد گرفتن نگاه نداشت. رها لیوان آبی مقابل آیه گرفت. ارمیا لیوان را با دست چپش گرفت و به
سمت لبهای آیه برد:
_یهکم از این بخور، باشه؟ من خوبم آیه؛ چرا با خودت اینجوری میکنی؟کمی آب که خورد، رها او را روی مبل نشاند. ارمیا روبه رویش روی زمین زانو زد:
_خوبی آیه؟
آیه نگاه به چشمان ارمیا دوخت:
_چرا؟
ارمیا لبخند زد:
_چی چرا بانو؟
_تو هم میگی بانو؟
_کمتر از بانو میشه به تو گفت؟
_چرا؟
_چی چرا؟ بگو تا جوابتو بدم!
آیه: چرا همش باید دلم بلرزه؟
_چون دل یه ملت نلرزه!
آیه: نه سال دلم لرزید و جون به سر شدم، سه ساله مرد خونه شدم دوباره لرزه ی دلم شروع شد؟
ارمیا: مگه نمیخوای دل رهبرت آروم باشه؟
آیه سری به تایید تکان داد. ارمیا هنوز لبخندش روی لبش بود:
_دل دل نزن، من بادمجون بمم، آفت ندارم؛ عزرائیل جوابم کرده بانو!
آیه: یه روزی سید مهدی هم گفت نترس من بادمجون بمم، میبینی که بادمجون که نبود هیچ، رطب مضافتی بود!
ارمیا: یعنی امیدوار باشم که منم یه روز رطب مضافتی بشم؟
آیه اخم کرد. زینب خود را در آغوش ارمیا جا کرد. ارمیا زینبش را نوازش کرد و نگاهش هنوز به آیه اش بود. اخمهایی که نشان از علاقه ای هرچند کوچک داشت. علاقه ای که شاید برای خاطر زینب نصیبش شده بود...
آیه: خدا نکنه، دیگه طاقت ندارم!
ارمیا: نفرینم میکنی بانو؟
آیه: تو تمام حرفای سید مهدی رو حفظ کردی؟
ارمیا: چطور مگه؟
آیه: اونم همینو بهم گفت، وقتی گفتم خدا نکنه سوریه برات اتفاقی بیفته...
ارمیا: من حتی خوب نمیشناختمش!
آیه: خیلی شبیه اون شدی!
ارمیا: خوبه یا بد؟
آیه: نمیدونم!
دست حاج علی روی شانه ی ارمیانشست:
_رسیدن به خیر، پاشو که سفره معطل مونده! یه آب به دست و صورتت بزن و لباس عوض کن و بیا!
ارمیا بلند شد و گفت:
_پس یه کم دیگه برام امانت داری کنید تا برگردم!
حاج علی خنده ی مردانه ای کرد و گفت:
_مثلا دخترمه ها!
ارمیا شانه ای بالا انداخت که باعث درددستش شد و صورتش را در هم
کرد و ناخودآگاه دست چپش را روی آن گذاشت.
آیه بلند شد و گفت:
_چی شد؟
ارمیا سعی کرد لبخند بزند تا از نگرانی آیه کم کند.
_چیزی نیست، تا سفره رو بندازید من برمیگردم. صدرا! باهام میای؟
یه کم کمک لازم دارم!
صدرا و محمد همراه ارمیا به طبقه ی بالا رفتند. محمد با دقت به چشمان ارمیا خیره شد.
_وضعت چطوره؟
ارمیا ابرویی بالا انداخت:
_تو دکتری؛ از من میپرسی؟
محمد: بگو چه بلایی سر خودت آوردی؟ گلوله خوردی؟
صدرا همانطور که در عوض کردن لباس کمکش میکرد گفت:
_حرف بزن دیگه، اونجا خانومت بود نمیشد سوال جواب کرد. ترسیدیم چیزی شده باشه و بیشتر ناراحتش کنه!
محمد: چرا روزه ی سکوت گرفتی؟
ادامه دارد...
نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری
☘️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#مرا_ببخش_يوسف_زهرا
#مولاي_غريبم
رد شده ایم
بسیاری از
امتحانات دوره ی غیبتتان را !
چشم بپوشيد
و
قبولمان نماييد
برای درک دوره ی ظهورتان ...
#سلام_علی_آل_یاسین
#فدای_ظهورت_مولای_من
💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
صالحین تنها مسیر
روزتون منور به آیات الهی 💫
فاصلهماتاخدافقطیکصدازدناست✨
یکصفحهقرآن!📖
یکدعا! 🤲🏻
یکدࢪددل!♥️
یکمناجات!🍃
ویکنماز📿
وگاهیباکناࢪگذاشتنهمینیکیهاچقدࢪدور
میشویمازتوایمهربان
نقشه خداوند همواره
زیباتر از خواسته های ماست...
@saLhintanhamasir
#سلام_امام_زمانم🌺
🌸مثل یڪ مردہ ڪہ یڪ مرتبہ جان میگیرد
💗دلـم از بردن نامت هیجان میگیرد
🌸قلبم از ڪار ڪہ افتاد بہ من شوڪ ندهید
💗اسم مہدی(عج)ڪہ بیاید ضربان میگیرد
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
✅ تحمل انتخابات سالم را ندارید؟
تا دیروز مدام وقتی بحث سیاسی میشد و ما از خیانت روحانی دم میزدیم، عده ای از مردم مدام می گفتند شورای نگهبان تائیدشان کرده...
دو روز از انتخابات نگذشته می گفتند شورای نگهبان نباید مصلحت سنجی کند باید قانون را رعایت کند
حتی پا را فراتر گذاشته می گفتند چرا میزهای انتخابات سهمیه ای شده؟ چرا حتما باید اصلاحطلبان و اصولگرایان سهمی داشته باشند؟ چرا مُر قانون رعایت نمیشود
حال امروز که یک لیست اولیه به بیرون آمده آقایان روشنفکر شده و می گویند بدون دو قطبی سازی مشارکت کم میشود
بزرگوار شما خودتان به دو قطبی سازی دامن میزنید.
تحمل ندارید انتخاباتی داشته باشیم که بین خوب و خوب تر انتخاب کنیم؟
همیشه باید بین بد و خوب انتخاب کنیم؟
حتما در مناظرات وقتی داریم از گفتمان مقاومت صحبت می کنیم طرف مقابل باید از گفتمان ذلت صحبت کند؟
آیا زیبا نیست که مردم به جای دعواهای سیاسی در ایام انتخابات بررسی کنند که طرح چه کسی از همه راهبردی تر است؟
آیا زیبا نیست که مردم تصمیم بگیرند کدام راهبرد می تواند مشکلات اقتصادی و فرهنگی شان را سامان دهد؟
📌این بار مردم به جای مشاهده ی دعواهای بیهوده ی سیاسی اتفاقا در گفتگوهای تلوزیونی ناظر برنامه ی دقیق هر کاندیدا خواهند بود.... انشاءاللَّه
✍ رضا خانعلی زاده
⭕️ آقای روحانی شدیدا از تصمیمات شورای نگهبان براشفته شده و همین میتونه بهترین دلیل موفقیت شورای نگهبان باشه.
💢 روحانی طی این سال ها نشون داده که از هر تصمیم ضدمنافع ملی دفاع میکنه و به تصمیمات خوب و مفید روی خوش نشون نمیده.
این افراد باید بدونن که دیگه "دوران تحمیلگری تموم شده" و با این نامه نگاری ها نمیتونن به رهبر انقلاب فشار بیارن.
✅ مردم ما یکصدا و یکپارچه از تصمیمات شورای نگهبان حمایت میکنند.
🔸 نظرسنجی بزرگ انتخاباتی
⭕️ در انتخابات ۱۴۰۰ زیر کدام گزینه را انتخاب میکنید؟ در نظرسنجی زیر شرکت کنید👇👇👇
https://EitaaBot.ir/poll/4ui
#انتشار_عمومی
✅👆 این نظرسنجی رو در همه گروه ها و کانال هاتون منتشر کنید. آمار این نظرسنجی ها میتونه در تصمیمات درست جبهه انقلاب موثر باشه.
☢ همه باید متوجه بشن که ذره ای مطرح کردن موضوع کنار رفتن آقای رئیسی صدمات جبران ناپذیری رو به کشور و انقلاب میزنه.
⭕️ از عزیزانی که طرفدار اقای جلیلی هستند خواهش میکنیم فضای سیاسی کشور رو درک کنند و با تصمیمات و افکار رویایی خودشون مجددا کشور رو تقدیم غربگراها نکنند.
💢 بنده های خدا همش غرق رویاهای کودکانه هستند. ما با اینکه اقای سعید محمد اینهمه محبوبیت داشت ولی نظرمون این بود که روز اخر به نفع اقای رییسی برن کنار
⭕️ ولی طرفداران اقای جلیلی که میبینن ۱۰ درصد هم رای ندارن اصرار میکنن که آقای رئیسی به نفع جلیلی بره کنار!
بابا یکمی فکر کنید!
#انتخابات
#شورای_نگهبان
#قانون
این خاک به خون شهدا مدیون است
قانون ،ثمرِ دین و هزاران خون است
معیار و ملاک و شرط خدمت کردن
در کشور ما ، پذیرش قانون است
#علی_ساعدی
🔆بسم الله النور 🔆
🔹و إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ
🍃و اگر بخواهید که نعمتهای خدا را شماره کنید هرگز نتوانید، که خدا در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است...
سوره نحل آیه ۱۸