💌
واژههایم را کبوترانه رها میکنم که در هوای شما جانی بگیرند؛ بالا بروند، «کلمه» بشوند. به شما برسند، ماندگار شوند. واژههای من اما بیجانتر از آن هستند که در آسمان شما اوج بگیرند. اما شاید هم در محضر شما نیازی به واژه نباشد. واژه مال ما زمینیهاست که گاهی حتی حجاب میشود میان دل و زبانمان.
شماها خواستههای پنهانی دل را رصد میکنید. حرف را از نگاه آدم میخوانید انگار. و هماین درد دل کردن با شما را آسان میکند. فکر میکنم هماین که مثل «ریّان*» غرق زیارت شما بشوم، مشکل بیواژگی را حل کند.
* با خودش فکر کرد حالا که بعد از چند روز اقامت توی مدینه، دارد میرود از علیّبنموسی خداحافظی کند و به عراق برگردد، یکی از پیرهنهای آقا را بگیرد که موقع مرگ کفنش باشد. بعد فکر کرد خوب است چند درهم هم از آقا بگیرد تا برای دخترهایش، انگشتری سوغات بخرد. خودش را که برای خداحافظی به آغوش علیّبنموسی سپرد دیگر نفهمید چه شد. آنقدر غرقِ اشک و دلتنگیِ وداع شد که یادش رفت خواستههایش را بگوید. به سختی دل بُرید و خداحافظی کرد و بیرون آمد. چند قدمی فاصله نگرفته بود که شنید صدایش میزنند:
-ریّان!
-بله آقا!
- دلت نمیخواهد چند درهم به تو بدهم که برای دخترهات انگشتری بخری؟ نمیخواهی یکی از پیرهنهام را به تو هدیه بدهم تا موقع مرگ کفنت بشود؟
💚💚💚
در دلم آهویی نهفته است! آهویی که دوست دارد ضامنش مولایش امام رضا شود. کاش دستم را بگیری و ضامنم شوی که به جز تو چه کسی بهتر می تواند ضامن این درمانده دل شود؟
آهوی وجودم بی رمق است و منتظر اجابت امامش است
کاش ضمانتش را بکنی ...
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
🏴
💠 امام رضا (ع) دیکتاتوری بنیعباس را عاجز کرد
⭕️ نگاهی به تاثیرات اقداماتِ بلندمدت امام رضا (ع) طی نوزده سال دوران امامت به روايت حضرت آيتالله خامنهای:
❇️ عمر مبارک امام رضا (ع) تقریبا پنجاه و پنج سال بوده است - یعنی از سال ۱۴۸ که سال شهادت امام صادق (ع) است تا سال ۲۰۳ - تمام زندگی این بزرگوار با همهی این عظمتها و عمقها و ابعاد گوناگونی که میشود برای آن ذکر کرد و تصویر کرد، در همین مدت عمر نسبتا کوتاه انجام گرفته است.
⏪ از این مدت پنجاه و پنج سال، نزدیک به بیست سال - تقریبا نوزده سال - مدت امامت این بزرگوار است؛ اما همین مدت کوتاه را که ملاحظه میکنید، تاثیری که در واقعیت دنیای اسلام گذاشت و به گسترش و عمقی که به معنای حقیقی اسلام و پیوستن به اهلبیت (ع) و آشنا شدن با مکتب این بزرگواران انجامید، یک داستان عجیبی است، یک دریای عمیقی است.
💢 آن وقتی که حضرت به امامت رسیدند، دوستان و نزدیکان و علاقهمندان حضرت میگفتند که: علیبنموسی در این فضا چه کار میتواند انجام بدهد - این فضای شدت اختناق هارونی که در روایت دارد که میگفتند: و سیف هارون تقطر دما؛ خون میچکد از شمشیر هارون - این جوان در این شرایط، در ادامهی جهاد امامان شیعه و در مسئولیت عظیمی که برعهدهاش است، میخواهد چه بکند؟ این اول امامت علیبنموسیالرضا (ع) است.
🔰 بعد از این نوزده سال یا بیست سال که پایان دوران امامت و شهادت علیبنموسیالرضا (ع) است، وقتی شما نگاه میکنید، میبینید که همان تفکر ولایت اهلبیت و پیوستگی به خاندان پیغمبر آنچنان گسترشی در دنیای اسلام پیدا کرده که دستگاه ظالم و دیکتاتور بنیعباس از مواجههی با آن عاجز است؛ این را علیبنموسیالرضا (ع) انجام داده...
💢 بالاخره مأمون طىّ همان قضایایی که شنیدهاید و تکرار شده است و میدانید، احساس میکند که ناچار است علىّبنموسیالرّضا (ع) را - که با نیتهای خاص خودش، آن بزرگوار را از مدینه کشانده بود، آورده بود، به خود نزدیک کرده بود و قصد کشتن آن بزرگوار را هم نداشت - برخلاف آنچه تدبیر کرده بود، به شهادت برساند.
✳️ کار قضاء الهی و ارادهی الهی و تدبیر الهی - که پارهی تن پیغمبر در این نقطهی دوردست از مدینه مدفون بشود که خود این یک تدبیر الهی است، یک مهندسی الهی است - به وسیلهی دشمنان اهلبیت انجام بگیرد. کار برای اهداف بلند را اینجوری باید انجام داد؛ نگاه به بلندمدّت را با این انگیزهها، با این نیّتها، با این امیدها باید انجام داد. ۹۲/۶/۲۶
♦️ دعای زیبا فرج ✨✨
#قرار_شبانه
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
12.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نگاه مادرانه امام رضا(ع) به شیعیان گنهکار
🏴 #شهادت_امام_رضا(ع) تسلیت باد.
#استاد_پناهیان
ساعت به وقت #دعای هفتم صحیفه سجادیه
به نیت از بین رفتن تمام موانع ظهور، موفقیت همیشگی جبهه حق و سربلندی ایران قوی به زعامت آقاجانمون "امام خامنه ای" ✅🌺
رفع بیماری کرونا و شفای بیماران کرونایی 🌷🌷
"اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم♡
صالحین تنها مسیر
♦️قسمت 8⃣ ♦️ معادله غیر قابل حل . . رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ... مغزم از پس حل معادلات رفتارش
♦️ قسمت 9⃣
♦️حلقه
.
نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل روز رو داشتم به این فکر می کردم که کجاست؟ ...
.
به صورت کاملا اتفاقی، شروع کردم به دنبالش گشتن ... زیر درخت نماز می خوند ... بعد وسایلش رو جمع کرد و ظرف غذاش رو در آورد ... .
.
یهو چشمش افتاد به من ... مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم ... خواستم در برم اما خیلی مسخره می شد ...
.
.
داشتم رد می شدم اتفاقی دیدم اینجا نشستی ... تا اینو گفتم با خوشحالی گفت: چه اتفاق خوبی. می خواستم نهار بخورم. می خوای با هم غذا بخوریم؟ ... .
ناخودآگاه و بی معطلی گفتم: نه، قراره با بچه ها، نهار بریم رستوران ... دروغ بود ... .
خندید و گفت: بهتون خوش بگذره ... .
.
اومدم فرار کنم که صدام کرد ... رفت از توی کیفش یه جبعه کوچیک درآورد ... گرفت سمتم و گفت: امیدوارم خوشت بیاد. می خواستم با هم بریم ولی ... اگر دوست داشتی دستت کن ... .
.
جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم ... از دور یه بار دیگه ایستادم نگاهش کردم ... تنها زیر درخت ... .
.
شاید از دید خانوادگی و ثروت ما، اون حلقه بی ارزش بود اما با یه نگاه می تونستم بگم ... امیرحسین کلی پول پاش داده بود ... شاید کل پس اندازش رو ...
🆔
♦️ قسمت 0⃣1⃣
♦️معنای تعهد
.
گل خریدن تقریبا کار هر روزش بود ... گاهی شکلات هم کنارش می گرفت ... بدون بهانه و مناسبت، هر چند کوچیک، برام چیزی می خرید ... زیاد دور و ورم نمیومد ... اما کم کم چشم هام توی محوطه دانشگاه دنبالش می دوید ... .
.
رفتارها و توجه کردن هاش به من، توجه همه رو به ما جلب کرده بود ... من تنها کسی بودم که بهم نگاه می کرد ... پسری که به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی رومئو صداش می کردن ... .
.
اون روز کلاس نداشتیم ... بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و ... .
همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود .. برای اولین بار حس می کردم در برابر یه نفر تعهد دارم ... کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون ... هر چقدر هم بچه ها صدام کردن، انگار کر شده بودم ... .
.
چند ساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم ... رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم ... عین همیشه، فقط مارکدار ... یکیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه ... .
.
همون جای همیشگی نشسته بود ... تنها ... بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز که نهار نخوردی؟ ...
.
.
امتحانات تموم شده بود ... قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم ... حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود ... .
دو ماه پیش قصد داشتم توی چنین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم ... اما الان، داشتم به امیرحسین فکر می کردم ... اصلا شبیه معیارهای من نبود ... .
.
وسایلم رو جمع کردم ... بی خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم ... در رو که باز کرد حسابی جا خورد ... بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل کجا میریم ... .
.
آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد ... اونهایی که حسرت رومئوی من رو داشتند ... و اونهایی که واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود ... .
مسخره کردن ها ... تیکه انداختن ها ... کم کم بین من و دوست هام فاصله می افتاد ... هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر می شدم فاصله ام از بقیه بیشتر می شد ... .
.
🆔
🌓
#نیایـــششبانگاهـــــۍ
خـــ♡ـــدایا
امشب از تو میخواهــم دلهایمان
را چون #آب روشن زندگیمان را
چـــون گـــرمای آتـش دل چسب
وجودمان را چون #مــاه آسمـان
آرام و روزگارمان را چون نگاهت
زیــــــــــبا ڪُـــــن.
✨ #شــــــبـتونمــهدوۍ✨
🤚 #سلام_امام_زمانم
🤚سلام_پدر_مهربانم
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان
شرم دارم خجلم من زِ شما آقا جان
چه کریمانه به یاد همهی ما هستی
آه از غفلت روز و شب ما آقا جان
🤲اللهم_عجل_لولیک_الفرج🍃🌸🍃
🏝چه غم بزرگی است
كه از ميان کوچههای شهرمان گذر میكنيد،
و ما شما را نمیشناسیم!!
چقدر با شما بودن را كم داريم،
و چقدر حسرت ديدارتان را بر دل ...
بيا و حق و باطلِ در هم آمیخته را به ما نشان بده،
ديگر همه چيز برايمان گنگ است ...
🍂این #جمعه بیا #امام_زمان 🍂
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
ٍ📌 #شیعه امام رضا(ع) کیه؟
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ:
شِيعَتُنَا الْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا الْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا الْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَّا.
امام #رضا(ع) فرمود:
◀️شیعیان ما به فرمان ما گردن نهاده اند،
◀️دستورات ما را گرفته و بكار می بندند،
◀️با #دشمنان ما مخالفند و كسى كه بر اين روش نباشد، از ما نيست.
📚شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص3.
حضرت رضا علیه السلام به «يونس بن عبد الرحمان»(که عليه او حرفهای نامربوط زده می شد و او را متّهم به کفر و شرک کرده بودند)فرمودند:
"ای یونُس! وقتی امامتو از تو راضی باشد،
تو را چه باک که مردم در باره ی تو
چه می گویند؟!...
ای یونُس!اگر در دست تو #طلا باشد و مردم تصوّر کنند که کلوخ و سنگ و خاک است،آيا قضاوت مردم،از ارزش طلا می کاهد؟گفت:خير.
حضرت فرمودند:(خب،حال)اگر در دست تو، #کلوخي باشد و مردم بگويند که در دست تو طلاست،آيا داوری و قضاوت آنها به آنچه که در دست توست،ارزش ميدهد؟گفت:خير.
فرمودند:يونُس!
اگر امام عصرت از تو راضی و تمام دنيا با تو بد باشد،نبايد تأثيري در روحيه ی تو بگذارد چون قضاوت مردم،قيمت و ارزش تو را پايين نمی آورد و به تو ضرری نمی رساند!..."
📚رجال کشّی ، ج۲، ص ۷۸۲
بحارالأنوار، ج۲، ص ۶۶
معجم رجال الحديث، ج ۲۱، ص ۲۱۵
🏴🥀شهادت شمس الشموس امام رضا علیه السلام تسلیت باد 🏴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🔹 حضور امام رضا علیه السلام رو حس میکنی؟!
استاد پناهیان
🌸@IslamlifeStyles
🔘 روضه کوتاه امام رضا علیه السلام...
🌷 آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود
🌷 زیر سر مهمانیِ اجباری اش بود
وقتی که می آمد عبایش روی سر بود
🌷 از بس میان کوچه ها افتاد بر خاک
روی لباسش ردپای هر گذر بود...
🌷 با آه می افتاد و بر می خواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود
🌷 وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود
🌷 آری شبیه قصه آن کوچه تنگ
فرسنگها انگار خانه دورتر بود...
🌷 بال و پرش زخمی شد از بس دست و پا زد
هر جای حجره رد و پاهای جگر بود..😭
🌷 سختی کشید اما چقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود
🌷 باید که اهل کشف باشی بین روضه
باید میان روضه ها اهل نظر بود...
🌷 وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد
پا روی زخم سینه اش پُر دردسر بود...
*تا چشمارو وا کرد دید” وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِه...😭
▪️ وای از دمی که رفت بالا خنجری کُند
وای از کسی که شاهدش با چشم تر بود...
🚩@IslamlifeStyles
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
✴️❇️✴️ گر طبیبانه بیایی به سر بالینم...
🔷🔶🔷 موسی بن سیار از یاران حضرت رضا علیه السلام میگوید :
« روزی همراه ایشان بودم همین که نزدیک دیوارهای طوس رسیدیم صدای ناله و گریهای را شنیدم . من به جست و جوی آن رفتم . ناگاه دیدم جنازهای را می آورند در این حال حضرت از مرکب پیاده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند کردند و چنان به آن جنازه چسبیدند، همچون بچهای که به مادرش میچسبد آنگاه رو به من نموده فرمودند:
« هر کس جنازهای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک میشود»
وقتی جنازه کنار قبر گذاشته شد، حضرت کنار میت نشسته و دست مبارک خود را روی سینهی او گذاشتند و فرمودند :« فلانی ! تو را بشارت میدهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید»
عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را میشناسید، در حالیکه اینجا سرزمینی است که تا کنون در آن گام ننهادهاید امام علیه السلام فرمود: موسی ! مگر نمی دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه میشود.
📚بحارالانوار 49/98
🔆🔆🔆 بر طبق صریح آیهء قرآن ، گروهی از مومنان ، شاهد اعمال مردمانند ؛ زشت و زیبای رفتارما برآنان مخفی نمی ماند ؛وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ...
ﻭ ﺑﮕﻮ : ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﺪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻨﺪ...(توبه/١٠٥) و براستی غیر از ائمهء اطهار ، چه کسانی سزاوارند که بر اعمال ما گواهی دهند؟! شاهدانی که نباید در دیدن و شنیدن دچار خطا و فراموشی شوند که بتوانند جزء به جزء رفتار بندگان را گزارش کنند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخوام بگم، که تویی پناه من
کرمت بیشتره از گناه من😭
السلام علیک یا مولای یا علی ابن موسی الرضا🏴