eitaa logo
صالحین تنها مسیر
236 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
8هزار ویدیو
293 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
❣رُمان:نگاه خُدا زیر طلوعی از عشق زیر نگاه خدا رسیده ام، رسیده ام به تو به تویی که خدا را عاشق خود ساختی دریابم...🌷🌷 هرشب باما همراه باشید❤️❤️
📚 📝 دلشوره عجیبی داشتم ،از جام بلند میشدم میرفتم کنار شیشه نگاه میکردم باز بر میگشتم سر جام مادر جون کنار داشت تسبیح میزد ،خاله زهرا هم داشت قرآن میخوند ،بابا رضا هم سرش و گذاشته بود به دیوار و زیر لب ذکر میگفت نمیدونستم چیکار کنم که اروم شم بابا رضا: سارا جان بابا من دارم میرم نماز خونه پیش اقاجون اگه کاری داشتی من اونجام باشه بابا جون اینقدر حالم بدبودکه از بیمارستان زدم بیرون رفتم سمت خونه به خونه که رسیدم میخواستم برم بالا تو اتاقم که چشمم به سجاده مامان فاطمه افتاد مامان فاطمه دو هفته اس که تو بخش سی سی یو بستری بود به خاطر مشکل قلبی که داشت دکترا هم گفتن کاری از دستشون بر نمیادسرمو گذاشتم روی مهرخدایا خودت به مادرم کمک کن خدایا من قول میدم دخترخوبی بشم قول میدم چادر بزارم.... خدایا قول میدم اونی بشم که تو میخوای مادرمو بهم بر گردون... تسبیح آبی سجاده مادرم تو دستم بود و گریه میکردم که خوابم برد،با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم همه جا تاریک بود شب شده بود به صفحه گوشی نگاه کردم .... خاله زهرا بود - جانم خاله خاله زهرا: معلوم هست کجایی،کل بیمارستان و گشتیم،چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ - چیزی شده خاله جون خاله زهرا:بیابیمارستان مامان به‌هوش اومده -وایییی خدایی من الان میام .. ادامه دارد.... 🌾🌾🌷🌷
📚 📝 زنگ زدم به آژانس خیلی خوشحال بودم که مامان فاطمم چشماشو باز کرد رسیدم بیمارستان... بابا رضا: کجایی دختر ؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ - شرمنده بابا جون متوجه نشدم خاله زهرا: الان ول کنین ،سارا جان برو که مامان کارت داره،منو... خاله زهرا: اره از وقتی به بهوش اومده میگه میخوام با سارا حرف بزنم تند تند رفتم داخل یه لباس آبی دادن گفتن حتما باید بپوشم ،لباسو پوشیدم ،رسیدم کنار تخت به مادرم نگاه میکردم ،آخ که چقدر تو این دو هفته شکسته شده دستاشو نگاه کردم که چقدر کبود شده از بس سوزن زدن بهش... دستاشو بوسیدم که چشماشو باز کرد. مامان فاطمه: سارا جان ،اومدی ؟ چقدر دلم برات تنگ شده بود. (از گوشه چشماش اشک میاومد ) - منم دلم براتون تنگ شده،مامان فاطمه زودتر خوب شین بریم خونه ... مامان فاطمه: سارا جان به حرفام گوش کن تا حرفم تموم نشد هیچی نگو... - چشم مامان فاطمه:تو دختره خیلی خوبی هستی ،میدونم که هیچ کاره اشتباهی انجام نمیدی، سارا جان یه موقع اگه من نبودم مواظب خودن باش ،مواظب بابا رضا باش،نزار بابا رضا تنها باشه (شروع کردم به گریه کردن) قربون اون چشمای قشنگت برم ،قول بده خانم مهندس بشیااا ( خودمو انداختم تو بغلش) مامان فاطمه اینا چیه دارین میگین ،شما باید زودتر خوب شین بریم خونه ،یه ماه دیگه جواب کنکورم میاد ،من از خدا شمارو خواستم... مامان فاطمه به خدا قول دادم همون دختری بشم که شما دوست دارین... سرمو بالا اوردم دیدم مامانم چشماش بسته اس ،روی دستگاه هم یه خط صاف و نشون میداد -مامان فاطمه تورو خدا چشماتو باز کن... مامان فاطمه سارا بدون تو میمیره... مامان فاطمه پاشو عشقت دارن اون بیرون پر پر میشه پرستارا با صدای جیغ و داد من اومدن داخل ،دکترم اومد... - آقای دکتر به پاتون میافتم مادرمو نجات بدین. دکتر : لطفا این دخترو از اینجا ببرین بیرون به زور منو بردن بیرون خاله زهرا اومد منو گرفت تو بغلش اینقدر جیغ کشیدمو گریه کردم که از هوش رفتم... چشمامو که باز کردم صبح شده بود تو بیمارستان بودم به دستم سرم زده بودن بابا رضا کنارم روی صندلی نشسته بود داشت قرآن میخوند(واسه کی قرآن میخونی ،اونی که میخواستیم بمونه پیشمون که پرکشید و رفت) با بیدار شدنم اومد کنارم( از چشمای قرمز و پف کرده اش مشخص بود خیلی گریه کرده) بابا رضا: خوبی بابا جان... هیچ حرفی نمیزدم،فقط از چشمام اشک میاومد. ادامه دارد .... 🌾🌾🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌓 خـــ♡ـــدایا امشب از تو میخواهــم دلهایمان را چون روشن زندگیمان را چـــون گـــرمای آتـش دل چسب وجودمان را چون آسمـان آرام و روزگارمان را چون نگاهت زیــــــــــبا ڪُـــــن. ✨
🌸اي نعمت باطنی عالم مهدی 🌸وی نور دل نبی خاتم مهدی 🌸تکمیل نموده رب بـه تـو نعمت‌ ها 🌸اي نعمت جاری دمادم مهدی 🌹نهم ربیع‌ الاول🌹 🌷روز آغاز امامت و ولایت🌷 ❤️امام زمان حضرت مهدی(عج) رابه تمام شیعیان آن حضرت تبریک میگوییم. 🌷🪴🌸🌲🌺🌹☘️💐
امروز خورشید از شانه‌های تو طلوع می‌کند، تا جهان، عظمت تو را دریابد. عظمت آن‌کس که به امر پروردگار در پرده‌های زمان می‌ایستد و آیینه‌دار همه خوبی‌ها است. امروز مُلک و ملکوت را در دستان تو می‌گذارند، تا هستی در قنوت تو تماشایی شود. امروز جهان، خلاصه‌ای از لبخند توست و زمین امامت تو را قامت می‌بندد. پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام، فرزند بزرگوارشان حضرت بقیة‌الله‌الاعظم امام مهدی(عج)، سکاندار جامعه اسلامی شدند. حضرت ولی عصر از آن زمان و به فرمان پروردگار در پس پرده غیبت قرار گرفتند تا روزی که به اذن خداوند ظهور کنند و هستی را از عدل و داد پر کنند. [1] دعای عهد زیارت آل یاسین زیارت امام مهدی (عج) دعا برای امام عصر (عج) عارف بزرگ محیی الدین ابن عربی در کتاب «الفتوحات المکیه» می‌نویسد: «بدانید که قیام مهدی امری قطعی و تردید ناپذیر است، اما او تنها زمانی قیام می‌کند که زمین از ظلم و جور پر شده باشد؛ تا بعد از آن زمین را از عدالت و برابری آکنده سازد؛ و اگر از [عمر] دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند متعال آن روز را چنان طولانی می‌سازد که آن خلیفه قیام کند.» [2] از امام رضا علیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «قائم ما کسی است که چون خروج کند در سن پیران و سیمای جوانان است؛ او چهارمین فرزند من است و خداوند زمین را به دست او از عدل و داد پر کند چنان‌چه از ظلم و ستم پر شده باشد.» [3] امروز روز نخست از همه سال‌ها، فروردین همه تقویم‌ها است و روز شکوفایی نام همه امامان در دامنه نام شکوهمند تو. تویی که موعودی، تویی که کشتی نجات بشر از هر ظلمتی و از هر بدی. تویی که نوری و امامت تو، هدایت به سوی نور است...
🌸☘️🌸☘️🌸☘️ *من از همان قبیله‌ام...* *که یک دل نه...* *صددل وابسته‌ی تو بودند!* *دعایِ قنوت‌شان...* *برای سلامتی شما بوده و...* *عشق را در راه رسیدن...* *به دیدارت خوانده‌اند!* *به شادمانه‌ی ربیع...* *خنده را بر لبم سنجاق می‌کنم...* *و عالَم را از محبت‌تان پُر می‌کنم!* *من...* *شیعه هستم و...* *امیددارم تا از رستگارانِ* *دوستداران علی و اولادش باشم!* *مبارک باد نُهم ربیع...* *با آرزوی سلامتی...* *و ظهورِ موفور السرورتان!*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️ خوشبخت ترین پدر و پسر بنظرم و پسرش محمد از خوشبخت ترین انسان های تاریخ هستند. عثمان از خانه امام هادی در کودکی و نوجوانی رشد و نمو کرد و اغلب نوجوانی را در خدمت امام هادی بود. تا اینکه بزرگتر شد و وقتی امام عسکری به امامت رسیدند به نوعی معاون اول امام عسکری محسوب میشد و تا آخرین روز زندگانی امام عسکری از طرف ایشان وکالت خاص داشتند و تقریبا همه کاره محسوب میشدند. این پیرمرد روغن فروش که گاهی هم به تجارت زیتون و روغن زیتون مشغول بود و این مدل زندگی را پوششی برای رتق و فتق امور شیعیان قرار داده بود، شش سال نایب خاص امام عصر بود و دوران غیبت صغری را به شایسته ترین روش مدیریت کردند. تا اینکه نامه ای از امام زمان دریافت کردند که متنش برای هر کسی بخونند، کار از غبطه میگذره و به حال خوش و حسن عاقبت و سعادت عثمان بن سعید حسودیش میشه. حضرت به عثمان میگن که دیگه دستت درد نکنه و خیلی زحمت کشیدی و داری از دنیا میری و از بعد از وفاتت، پسرت میشه جانشینت و ارتباط من با مردم از طریق پسرت انجام میشه. ینی علاوه بر خودش، تونست بچه ای به نام محمد تربیت کنه که اونم بشه نائب خاص و به مدت چهل سال نیابت را به عهده داشت. کلا پدر و پسر خاص و عجیبی بودند. از اون مدل پدر و پسرهایی که نمونه و مثالش در اطراف و تاریخ، نمیشه به راحتی پیدا کرد. من فقط متن تسلیتی که امام زمان ارواحنا فداه بعد از رحلت عثمان برای محمد نوشتند را براتون میگم ببینید لنگه این نوع تعظیم و خاطرخواهی امام معصوم نسبت به دیگران در طول تاریخ دیده شده یا نه؟ والا ما که این مدل تسلیت ندیده بودیم و از تصور و ذهن کوچیک ما خیلی بالاتره که ببینیم امام معصوم رضایت کامل از متوفی داشته و غم و غصه زیاد بخاطر از دست دادنش تحمل کرده باشه و این اقرار و شهادت را به متن نامه و با دست خط شریفشان بنویسند تا برای همیشه و تا قیامت در تاریخ بمونه! ببینید حضرت در متن تسلیت چه فرمودند: 🔹 «پدر تو به سعادت و نیک‌بختی زندگی کرد و وفات نمود در حالتی که محمود و پسندیده بود. خدا او را رحمت کند و او را به اولیا و سادات و موالیان او ... ملحق نماید. خداوند روی او را‌ تر و تازه نماید و لغزش‌های او را ببخشد و جزا و اجر تو را زیاد کند و صبر نیکو در مصیبت او به تو عطا فرماید، تو مصیبت‌زده شدی و ما نیز مصیبت‌زده شدیم، و مفارقت پدرت، تو را و ما را به وحشت انداخت. پس خداوند او را به رحمت خود مسرور فرماید، در منقلب و مثوای او که آرامگاه او است.» دهان آدم باز میمونه! چقدر باید کسی بزرگ باشه که امام زمانش از رفتنش اینقدر ناراحت باشند. میگن: قدر زر، زرگر شناسد ... قدر گوهر، گوهری دقیقا ینی همین. 👈 مطلب آخر را عرض کنم و تمام! از عثمان بن سعید پرسیده بودند لذت بخش ترین لحظه عمرت کی بود؟ (اجازه بدید با زبان خودم روایت کنم) فرموده باشند: در محضر امام عسکری علیه السلام بودیم و درباره جانشین ایشان پرسیدیم؟ حضرت فرموده باشند: پسرم که او را تا حالا ندیدید و امروز او را خواهید دید. او جانشین من و آخرین ذخیره الهی است و... دل ما برای دیدن آخرین ذخیره الهی میتپید و تحمل نداشت. لحظات به سختی می‌گذشت و یک چشممان به جمال امام عسکری بود و یک چشم دیگرمان به درب حجره. تا اینکه پس از لحظاتی، در باز شد. نوری پیشاپیش کودکی که آثار جلالت و شکوه فراوان در چهره و هیبتش داشت وارد شد. دو سه نفر بودیم و نفسمان در سینه حبس شده بود. بی اختیار از جای خود برخواستیم دستمان بر سینه بود تا قلبمان پرواز نکند و از هیجان و شدت عشق و علاقه، قالب تهی نکنیم. با چشم اشکبار سلام کردیم و چشم از چهره و قد و بالای مبارک و فاطمیِ آخرین امام و ذخیره الهی بر نمیداشتیم. به زبانم آیه و ان یکاد و ذکر لا حول و لا قوه الا بالله جاری بود. تمام قد تعظیم کردیم در حالی که با ذوق فراوان، در آن لحظه فقط یک جمله به زبانمان جاری بود و آن جمله این بود: 🌺اللهم صلّ علی محمد و آل محمد🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا