eitaa logo
🌴سنگر عشق🌴
324 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
8هزار ویدیو
67 فایل
┄──┅┅═🔶═┅┅──┄ ﷽ باسلام و عرض خوش آمد حق او با گریهِ تنها نمیگردد ادا ... #شهدا_آماده_ایم آدرس کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/saangareshgh ارتباط با ما 👈 @SeyedAli75 ┄──┅┅═🔶═┅┅──┄
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ . • اگھ‌یه‌روز‌خواستۍ تعریفی‌براۍ‌شھید‌پیدا‌کنی، بگو‌شھید‌یعنی‌باران.. حُسْنِ‌باران‌اینھ‌کھ‌⇣ زمینیه‌ولے آسمانے‌شده، و‌به‌امدادِ‌زمین‌مـےآید! 🌴💎🏴💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
** را همه دوست دارند اما زحمت کشیدن برای را چه؟ شدن یک اتفاق نیست. گلی است که برای شکوفا شدن باید خون دل بخوری... به بی دردها به بی غصه ها به عافیت طلب ها نمیدهند. به آنکه یک شب بی خوابی برای اسلام نکشیده. یک روز وقتش را برای تبلیغ دین نگذاشته، به آنهایی که به اصول و تحکیم خانواده ی مذهبی اهمیت ندادند و اسیر هوای نفسانی شدند بله به اینها شهادت طلب نمیگویند. و این را بدان اگر دغدغه ی هیأت داری دغدغه ی بسیج داری دغدغه ی کار جهادی داری دغدغه ی دست این و آن را گذاشتن توی دست داری دغدغه ی ترک گناه داری دغدغه ی آدم شدن داری دغدغه ی داری بدان که همه ی اینها به حرف نیست بلکه به رفتار و عملت است و در اینجاست که قلبت را بو میکند و اگر دید بوی دنیا میدهد رهایت می کند... و اگر عاشق اول باید سرباز خوبی برای امام زمانت باشی و خوب مبارزه کنی خصوصا مبارزه با نفست و در این راه مجروح میشوی اما دوباره ادامه می دهی... و اخلاص و پیوندت با امام عصر روز به روز بیشتر از قبل عاشوراییان شود درست مثل یاران عاشورایی حسین بن علی (ع) را به تماشاچی ها نمی دهند 🌴💎🏴💎🌴
1_1266022677.mp3
12.21M
وقت داشتید این صوت را گوش کنید . گرچه مایه تاسف است..
🍂 🔻 عنایت حضرت زهرا (س) حجت‌الاسلام ابوترابی در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. او را بخاطر اذان گفتن در اردوگاه و حمایت از اسیر نوجوان به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل ۱ و ۲ و در زیر زمین بود. آنجا آنقدر گرم بود که گویی آتش می‌بارید. مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها به زمین زندان آب می‌پاشید تا هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. اسیر زندانی می‌گفت: "اگر نان را می‌خورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم. " مأمور عراقی هم، هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند، آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. بارها این کار را تکرار می‌کرد تا اضافه آزار جسمی بر روح او هم مسلط شود. می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی در حال هلاک شدنم، گفتم: یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم». سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یا زهرا ! افتخار می‌کنم، این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیرید، به لطف و کرمتان،‌ این ناچیز را به عنوان برگ سبزی از من قبول کنید. دیگر با خودم عهد کردم که اگر آب هم آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم، تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است. در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام. اعتنایی نکردم، دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید: بیا آب آورده‌ام. مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم. عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند، تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید: «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم، لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال آمدم، بلند شدم، او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم: تا نگویی جریان چیست، حلالت نمی‌کنم. گفت: دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی، الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور وگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد... 📚 حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان، چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷
: برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید برای رضای خدا کار کنید، بگویید : خداوندا نه برای بهشت و نه برای شهادت،اگر تو ما را درجهنمت بیندازی ازما راضی باشی برای ما کافی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ هیچ وقت قدیمی نمی‌شه!😂🏳 پ.ن: مسخره‌ کردن‌ قشر‌ متبرجِ به‌ ظاهر محجبه‌ای که تو اینستا و... اموزش مدل بستن روسری می‌دن!😏 یعنی دخترا انقدر بدبخت شدن که نمی‌تونن روسری‌شون رو ببندن و حتما باید یه زن با کلی ارایش و عشوه بیاد راهنمایی‌شون کنه؟؟؟🚶‍♀ ساده بستن به صورت لبنانی مگه چشه؟ نگا پسره رو! عین واقعیته!😑 چشاشونو همین مدلی می‌کنن و ادا اطوار درمیارن.... عه‌اها ببخشید یادم رفت دارن تبلیغ حجاب فاطمی می‌کنن... (هه..تبلیغ بی‌عفتیه تا حجاب فاطمی!)
میگفت ی روزایی ک خدا داشت سخت امتحانم میکرد حال و روز خوبی نداشتم نمازهام گذاشتم کنار رسید شب شهادت مادر رفتم مراسم شون تو ی هیئتی تا تونستم گریه کردم برای تموم بدی هام برای تموم نماز نخوندن هام تا اینکه دیدم چقدر شرمنده شون ام ب خودم اومدم و قول دادم آدم بشم قشنگه نه؟ همون شب توبه کنی دستت مادر بگیره :) به خودت بیا رفیق تا دیر نشده
گناهامونو کردیم؟؟لذت هامونو بردیم؟؟ حالا اگه میتونید توی چشمای اشکی حضرت زهرا و آقا نگاه کنید...اگه میتونید نگاه کنید...چون عجیب دارن اشک میریزن برامون💔🚶‍♂ بخدا اگه اعتماد کنید رفاقت کنید... زهرا (س) آبروتون میده...💔 این کم چیزی نیستا... ان شاءالله که مادرمون حضرت زهرا (س) آبرومون بدن...💔🚶‍♂ التماس دعا...
رفقا :) چند دقیقه بیشتر وقتمون رو نمیگیره...🚶‍♂ فقط اونجا که میگه... هعی زنجیر زدم... یاد کتک هایی که با گناهام به مهدی فاطمه زدم می افتادم💔🚶‍♂ فقط یکبار .... برای یکبار هم که شده به خودمون بیایم😔💔 دل حضرت زهرا شکستن نداره...تا کی قراره به گناهامون ادامه بدیم....