eitaa logo
🌴سنگر عشق🌴
323 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
8.1هزار ویدیو
67 فایل
┄──┅┅═🔶═┅┅──┄ ﷽ باسلام و عرض خوش آمد حق او با گریهِ تنها نمیگردد ادا ... #شهدا_آماده_ایم آدرس کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/saangareshgh ارتباط با ما 👈 @SeyedAli75 ┄──┅┅═🔶═┅┅──┄
مشاهده در ایتا
دانلود
. . . ابراهیم می‌گفت‌: اگہ جایی بمانے ڪه دست اَحَدی بهت نرسہ کسی تو رو نشناسہ خودت باشے و آقا هم بیاد سرتو رویِ دامن بگیره این خوشگلترین شهادتہ..! :: 🕊 :: :) ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─ ⇲🌿🎶♥️↯ [°• @saangareshgh
💫 سوزن زد به صورتش... پرسیدم: چه ڪاریه میڪنی؟! گفت: سزای که نامحرم چه مرد چـه زن رو ببینه‌،هـمینه... 🥀🕊 😔😔 @saangareshgh
«[☁️👒]»°• همیشھ‌میگفت: زیباترین‌شهادت‌رامیخواهم!🕊 یڪ‌بارپرسیدم:شهادت‌خودش‌زیباست؛💙♥ زیباترین‌شهادت‌چگونه‌است؟!😍 درجواب‌گفت: زیباترین ‌این‌است‌ڪه💖 ‌هم‌ازانسان‌باقی‌نماند... :) 🌼 🌹🍃🌹🍃@saangareshgh
🌸ابراهیم جان، تولد تو بهانه ای برای یافتن خویشتن خویش است وگرنه تو هر روز تولدی تازه در دل ما داری. 🦋 تولدت مبارک برادرِ قهرمان من❤️ 🔹روزے ڪہ بہ دنیا آمدے، هرگز نمیدانستے زمانے خواهد رسید ڪہ آرامش بخش روح و روان ڪسانے باشے ڪہ با بودن تو ، دنیا برایشان زیباتر خواهد بود... 🌷 ⇦ولادٺ: ۱۳۳۶/۲/۱ ⇦شهادٺ: ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ ⇦محل شهادٺ: فڪہ(والفجر مقدماتے) . 🌸🎉🎊🌸🎉🎊🌸
مۍگفت: قبل‌از‌انقلاب‌،یک‌روزظهر‌ آقا‌ابراهیم‌اومددنبال‌ماومن‌و‌بردارم‌ و‌دونفردیگه‌رو‌برد‌چلوکبا‌بـے..🥓 . بهترین‌غذا‌و‌سالاد‌و‌نوشابه‌را‌سفارش‌داد.. خیلـےخوشمزه‌بود،تاآن‌موقع‌چنین ‌غذایۍ‌نخورده‌بودم..😋 . بعدازغذا‌آقااِبراهیم‌گفت:چطوربود؟🍢 گفتیم:خیلۍ‌عالـےدستت‌دردنکنه..💙 . گفت:امروزصبح‌تاحالا‌‌توۍ‌ِبازار باربرۍکردم..خوشمزگۍ‌ِاین‌غذا‌به‌خاطر ‌زحمتیه‌که‌براۍ‌پولش‌کشیدم!🚶🏻‍♂ . 🌱 📚
🥀🕊 🤍 یک بار به همراه رفقایش سر کوچه نشسته بودند، فرد مستی وارد کوچه شد و در حال مستی، داخل جوی آب افتاد. رفقایش او را مسخره کردند. ابراهیم به جای این کار، او را از جوی بیرون آورد و تمیز کرد و به خانه اش رساند. کسی ندید که ابراهیم دیگران را مسخره و عیب جویی کند. چرا که خدای خوبش، تمام انسان ها را از این کار نهی کرده است. وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ:وای بر هر عیب جوی مسخره کننده! (همزه /1)
ابراهیم را دیدم، خیلی ناراحت بود، پرسیدم چیزی شده؟ گفت: دیشب با بچه‌ها رفته بودیم شناسایی‌، هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشاالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی‌ها تیراندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم. تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن هم‌رزمش بوده. هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد و نیمه‌های شب برگشت، آن‌هم خوشحال و سرحال! مرتب داد می‌زد امدادگر، امدادگر ... سریع بیا، ماشاالله زنده است! بچه‌ها خوشحال شدند، مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب... ولی ابراهیم گوشه‌ای نشست و رفت توی فکر. رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟ با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد، آن‌هم نزدیک سنگر عراقی‌ها امّا وقتی رفتم آنجا نبود، کمی عقب‌تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!! بعدها ماشاالله ماجرا را این‌گونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم. عراقی‌ها هم مطمئن بودند زنده نیستم. حال عجیبی داشتم، زیر لب فقط می‌گفتم یا صاحب‌الزمان (عج) ادرکنی، هوا تاریک شده بود، جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد و مرا به نقطه‌ای امن رساند. من دردی احساس نمی‌کردم. آن آقا کلی با من صحبت کرد، بعد فرمودند کسی می‌آید و شما را نجات می‌دهد. او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد، خوشا به حالش. ١١٧
چہ ڪرده اے تو با دلم ڪہ من صداے توست.. چہ ڪرده اے تو با سرم ڪہ فڪر من هواے توست... ❤️ 🕊صبحتون شهدایی🌸 ☘☘☘
نمے‌شــناسمتان‌اما در این قاب تصــویر، نگاه‌تـان خیلـے آشناست اینقدر ڪہ دلتنـگت مے‌شوم💔 ڪاش شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم /
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[🌸🌱] شهـیدنظـرمیڪندبہ‌وجہ‌اللہ! ڪاش‌میشددنیـاراازقاب‌چشم‌هاے‌ تودید،همان‌چشم‌هایۍ‌ڪہ‌غیراز خداراندید..((: /♥️
8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•|﷽|• می‌گفت:وقتی دست بچه‌ها توی دست امام حسین(ع)قرار بگیره مشکل حل میشه.خود آقا نظر لطفش رو به اون‌ها خواهد داشت. 🪴