فرمانده بود
امابرای گرفتن غذامث بقیه رزمنده هاتوی صف می ایستاد
سرصف غذاهم جلویی هابه احترامش کنارمی رفتند
می خواستنداوزودترغذاش روبگیره
اوهم عصبانی می شد
ول می کرد ومی رفت
نوبتش هم که می رسید
آشپزهاغذای بهتربراش می ریختند
اوهم متوجه می شدومی دادبه پشت سریش...
#شهید #محمود_کاوه
گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
بچه ها باهاش شوخی میکردن.
-اخوی دیر اومدی!😉
-برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟😁
-عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه...🤨
گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد.
گونی روگذاشت زمین .. همه شناختنش!😳
#محمود_کاوه فرمانده لشگر...🌷
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم.
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم ؛
سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد.
با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند.
چون خودم را بی تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم.
او یک دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون.
این برخورد از صد تا توی گوشی برایم سخت تر بود.
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن ،
همانطور که می خندید گفت: مگه چی شده؟
گفتم: من زدم سرت رو شکستم ، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده ،
همان طور که خون ها را پاک می کرد ، گفت:
این جا کردستانه ، از این خون ها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست.
چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت بمیر ، می مردم ...
برای شادی روح
سردار شهید #محمود_کاوه🌷
#صلوات
رفاقت با شهدا تا قیامت
یاد شهدا با ذکر صلوات
﷽ 🕊♥️ 🕊﷽
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم.
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم ؛
سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد.
با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند.
چون خودم را بی تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم.
او یک دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون.
این برخورد از صد تا توی گوشی برایم سخت تر بود.
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن ،
همانطور که می خندید گفت: مگه چی شده؟
گفتم: من زدم سرت رو شکستم ، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده ،
همان طور که خون ها را پاک می کرد ، گفت:
این جا کردستانه ، از این خون ها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست.
چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت بمیر ، می مردم ...
برای شادی روح
سردار شهید #محمود_کاوه🌷
#صلوات
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋ سرِ هر #پاسدار ۱۵ هزار ، سرِ کاوه ۲ میلیون
♦️خاطره ای شنیدنی از فرمانده لشکر 24 ساله ، شهید "#محمود_کاوه"
🌹به مناسبت سالروز عروجش در کردستان
🕊شادی روح بلندش صلوات
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | تصاویری دیدهنشده از حضور شهیدان محمدرضا زاهدی، مهدی باکری، احمد کاظمی و محمود کاوه در عملیات بدر
✍🏻 توضیحات فیلم:
🎞 این فیلم حوالی ۲۳ اسفند ماه سال ۱۳۶۳، در حین عملیات بدر در ساحل غربی هور الهویزه (شرق رودخانه دجله) ضبط شده است و در آن، تعدادی از فرماندهان یگانهای عملکننده در این عملیات به تصویر کشیده شدهاند.
1️⃣ در ابتدای این فیلم، برادر غلامحسین بشر دوست، که عینک به چشم دارد، درخواست میکند تا شهیدان کاظمی و باکری به این جلسه فراخوانده شوند.
2️⃣ در ادامه، شهید علی زاهدی (فرمانده وقت تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم) به همراه سه نفر دیگر از فرماندهان در حال بررسی نقشه منطقه دیده میشوند.
3️⃣ سپس، تشکیل جلسه قرارگاه در یک گودال به تصویر کشیده میشود.
🌷 در ابتدای این جلسه، برادر بشر دوست در کنار برخی فرماندهان، از جمله شهید #محمود_کاوه، (فرمانده تیپ ویژه شهدا) و سردار عزیز جعفری، دیده میشوند.
💐 در ادامه، شهید #مهدی_باکری (که مدت کوتاهی پس از این جلسه، در ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ به شهادت میرسد)، شهید #احمد_کاظمی، شهید علی زاهدی، برادر امین شریعتی (که پس از شهادت شهید باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا شد) و برخی فرماندهان ارتشی به این جمع اضافه میشوند.
یاد همه حماسه سازان دفاع مقدس همیشه جاودان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم