🌾پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو می کرد
پرسیدم : دنبال چی می گردی ؟
گفت : سربند #یا_زهـــــرا!
گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟
گفت : نه ! آخه من مادر ندارم …
سنگرعشق
https://eitaa.com/saangareshgh
🌷 #شهید_عباس_کریمی
🔰فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله
🍃ولادت : ۱۳۳۶/۲/۱ - قهرود کاشان
🍂شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ - جزیره مجنون
🍁️آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
💠رمز یا زهرا سلام الله علیها
🌸می گفت: نام همسرم زهراست، در #عملیات_فتحالمبین با رمز #یا_زهرا سلام الله علیها مجروح شدهام و تولد فرزندم نیز در بیمارستان #حضرت_زهرا سلام الله علیها است.
🌺حاج عباس درست میگفت، زندگی ما با رمز #یا_زهرا سلام الله علیها گره خورده بود. حتی شهادت او هم در #عملیات_بدر با رمز #یا_زهرا سلام الله علیها بود و پیکرش مهمان گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها شد.
💞 سنگر عشق
http://eitaa.com/joinchat/1940389899Ccfe69b9c58
یادی کنیم ازشهید #حضرت_زهرایی مدافع حرم که با زبان #روزه به شهادت رسید.💔
🔺شهید #علی_الهادی سید نبودن ولی از طرف #مادر به حضرت زهرا(سلام الله علیها) میرسن و مادر شریفشون از سادات علویه هستند
و #شهادت شهید هم به امضای📝 حضرت زهرا(سلام الله علیها) رسیده و در لحظات آخر هم هنگام شهادت ذکر شریف #یا_زهرا بر زبان شهید که #روزه هم بودن جاری بوده...💔
#شهید_مدافع_حرم
علی الهادی
پیشونے بندها رو با دقت زیر و رو میڪرد...
پرسیدم: "دنبال چےمیگردی؟
گفت: سربند یا "زهرا"
گفتم: "چه فرقےداره؟
یکیشو بردار ببند دیگه"
گفت:
"نه...آخه من مادر ندارم"
#یا_زهـرا مددی
#شبتون_شهدایی
دیروز را فراموش کنیم ،
امروز و فردایمان پوچ است...
✅🌴
▫️عملیاتهایی که در دفاع مقدس
با رمز #یازهرا_سلاماللهعلیها انجام شد:
▪️ فتحالمبین - غرب شوش ۱۳٦۱
▫️ بدر - هورالهویزه ۱۳٦۳
▪️ والفجر ۸ - فـاو ۱۳٦۴
▫️کربلای ۵ - شلمچه ۱۳٦۵
▪️کربلای ٦ - نفتشهر ۱۳٦۵
▫️ بیتالمقدس۲ - ماؤوت ۱۳٦٦
▪️ نصر۷ - قلعهدیزه ۱۳٦٦
#یا_زهرا (س)
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...