eitaa logo
صباح بانو|گلدوزی
2.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
275 ویدیو
1 فایل
. 🎖.꧁🤗صباح یعنی سپیده صبح꧂ من زینب یزدانی هستم یه مامانِ متولد 75،ساکن قم🕌 اینجامیخوام عقایدم رو در قالب عکسام🌄 نوشته هام✍🏻 گلدوزیام💮 باهاتون به اشتراکــ بذارم🙂 ممنون که همراهمین🧡 ارتباط با ادمین✍🏻 @z_yazdaniiii
مشاهده در ایتا
دانلود
. خب از کجا شروع کنم؟... اولین بار اینجوری شروع شد که دوستم زنگ زد بهم و گفت یه کتیبه دوختم و بیا بریم حرم ازش عکس بگیریم😌🙂 گفتم باشه حتما🤗 و رفتیم و تو زاویه های مختلف و با چیزایی که داشتیم ازش عکس گرفتیم... @sabahbanooo
. بعد ازش پرسیدم سخته؟ گفت نه و توضیحشو داد که چطوریه... رفتم خونه و تو فکرم بود منم امتحانش کنم این حس قشنگُ... @sabahbanooo
. کفِ حرم پهن کردیم وسایلو و عکس میگرفتیم😌 خیلیا خوششون اومد اومدن جلو و گفتن چیه، چجوریه و خلاصه خوششون اومده بود😍 @sabahbanooo
. منم مشتاق شدم بدوزم یه کاریو... رفتم پرینت یه کاریو گرفتم و وسایل مورد نیازشو و خیلی ذوقشو داشتم😍 @sabahbanooo
. این طرحو انتخاب کردم و شروع کردم😍 @sabahbanooo
. و هرچی میرفت جلوتر قشنگ تر میشد🥺🥰 چقد نامِ تو زیباست آخه آقای اباعبدالله 🥲 قربون اسمت برم... 🥺 @sabahbanooo
. و همرام اومد کربلا و عاقبت بخیر شد🥺🥲... @sabahbanooo
‌ ‌ مثلا دیروز دخترم اومد خونه از مدرسه... گفت خانوممون گفته کتاب قرآنتونو خوشگل کنین بیارین جشن قرآن داریم فردا😍 @sabahbanooo
‌ 👩‍🎓مامااان چیکارکنیم بنظرت هیچکی اون کارو نکرده باشه و برای من باهمه فرق کنه🤓😇 @sabahbanooo
‌ اصلا بذارین از اولش بگم😌 اول که صاحبِ این سفارش خواست بهم سفارش بده، گفت من اینو به نیت اینکه برم کربلا باهاش سفارش میدم🥺 آخه تاحالا نرفتم...💔🥲 ‌
‌ منم از لحظه ی رفتن به بازار برای تهیه ی وسایل لازمش تااا برش و شروع کردن به دوختش همش با نیت اینکه ایشون با کتیبه ی پر نورش کربلایی بشن دوختم و شروع کردم🙃... خلاصـــــه...
‌ ‌ تا اینکه دیروز پیام دادن و از شوقشون ویس دادن🥺 یه ویس با بغض و ذوق که ان شاءالله قراره عازم کربلا بشن به طور یهویی و باور نکردنی🥺😍... @sabahbanooo
‌ یه عروس دامادی داشتن عکس میگرفتن خیلی گوگولی بودن🤵🏻‍♂👰🏻‍♀ ‌
‌ ‌گفتم سوژه ی خوبیه برا عکس گرفتن🥺 داشتن عکساشونو میگرفتن باحرم😍🥺
‌ ولی هیچکدوممون(من و دوستم رفتیم برای عکاسی) رومون نمیشد بریم جلو بهشون بگیم... 🫠 ‌
‌ خلاااصه عکساشون تموم شد و داشتن میرفتن دوستم گفت نمیری بگییی دارن میرن... 😬 ‌
‌ دیگه دلو زدم به دریا و رفتم جلو گفتم میشه بااین قاب ازتون عکس بگیرم؟ 😇 اتفاقا خیلی استقبال کردن و گفتن حتما🥰 حتی عکاسشونم اومد و گفت چه خوب میشه سوژه ی عکساش☺️😇 ‌
‌ و البتـــــه که ازشون اجازه گرفتم در آخر که میتونم عکستونو بذارم تو کانالم 😌 و اجازه دادن😍(دمشون گرم واقعا) 🧡 ‌الهی خوشبخت بشن🧡🧡
خلاصه دوروزه تکمیلش کردم و رفتم برای عکاسیش😌 حوالیِ ولادتِ آقای امام رضا جان🥺💚 @sabahbanooo
‌ تا یه عروس و دوماد دیدیم😍 و چشممون روشن شد، اینجوری🤩😅 و گفتیم بریم با کتیبه ازشون عکس بگیریم😃 @sabahbanooo
‌ عکسای زیادی ازشون گرفتیم🥰😃 اخه عروس و دومادِ پایه ای بودن😁 تا آقای داماد گفت نمیخواین شیرینیِ مارو بدین🤵🏻‍♂؟! (حالا کاری ندارم که باید میگفتیم شما دامادی باید شیرینی بدی💁🏻‍♀😅) ولی با کمالِ میل، کتیبه ی قشنگمُ گفتم که میدم بهتون🥰😇و کُلی خوشحال شدن😌(همین مرا بَس) @sabahbanooo
‌ و قرار شد بعد از تکمیل (پشتش رو کامل کنم و نمد بزنم و..) براشون بفرستم😇 با آرزوی خوشبختی برای عروس ودومادمون🥰🤍 @sabahbanooo