.
خب از کجا شروع کنم؟...
اولین بار اینجوری شروع شد که
دوستم زنگ زد بهم و گفت یه کتیبه دوختم و بیا بریم حرم ازش عکس بگیریم😌🙂
گفتم باشه حتما🤗
و رفتیم و تو زاویه های مختلف و با چیزایی که داشتیم ازش عکس گرفتیم...
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
.
بعد ازش پرسیدم سخته؟
گفت نه و توضیحشو داد که چطوریه...
رفتم خونه و تو فکرم بود منم امتحانش کنم این حس قشنگُ...
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
.
کفِ حرم پهن کردیم وسایلو و عکس میگرفتیم😌
خیلیا خوششون اومد
اومدن جلو و گفتن چیه، چجوریه
و خلاصه خوششون اومده بود😍
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
.
منم مشتاق شدم بدوزم یه کاریو...
رفتم پرینت یه کاریو گرفتم و وسایل مورد نیازشو
و خیلی ذوقشو داشتم😍
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
.
و هرچی میرفت جلوتر
قشنگ تر میشد🥺🥰
چقد نامِ تو زیباست آخه آقای اباعبدالله 🥲
قربون اسمت برم... 🥺
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
مثلا دیروز دخترم اومد خونه از مدرسه...
گفت خانوممون گفته کتاب قرآنتونو خوشگل کنین بیارین جشن قرآن داریم فردا😍
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
👩🎓مامااان چیکارکنیم بنظرت هیچکی اون کارو نکرده باشه و برای من باهمه فرق کنه🤓😇
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
اصلا بذارین از اولش بگم😌
اول که صاحبِ این سفارش خواست بهم سفارش بده، گفت من اینو به نیت اینکه برم کربلا باهاش سفارش میدم🥺
آخه تاحالا نرفتم...💔🥲
#روایت_نویسی
منم از لحظه ی رفتن به بازار برای تهیه ی وسایل لازمش تااا برش و شروع کردن به دوختش
همش با نیت اینکه ایشون با کتیبه ی پر نورش کربلایی بشن دوختم و شروع کردم🙃...
خلاصـــــه...
#روایت_نویسی
تا اینکه دیروز پیام دادن و از شوقشون ویس دادن🥺
یه ویس با بغض و ذوق که
ان شاءالله قراره عازم کربلا بشن به طور یهویی و باور نکردنی🥺😍...
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
یه عروس دامادی داشتن عکس میگرفتن
خیلی گوگولی بودن🤵🏻♂👰🏻♀
#روایت_نویسی
گفتم سوژه ی خوبیه برا عکس گرفتن🥺
داشتن عکساشونو میگرفتن باحرم😍🥺
#روایت_نویسی
ولی هیچکدوممون(من و دوستم رفتیم برای عکاسی) رومون نمیشد بریم جلو بهشون بگیم... 🫠
#روایت_نویسی
خلاااصه
عکساشون تموم شد و داشتن میرفتن
دوستم گفت نمیری بگییی دارن میرن... 😬
#روایت_نویسی
دیگه دلو زدم به دریا و رفتم جلو گفتم میشه بااین قاب ازتون عکس بگیرم؟ 😇
اتفاقا خیلی استقبال کردن و گفتن حتما🥰
حتی عکاسشونم اومد و گفت چه خوب میشه سوژه ی عکساش☺️😇
#روایت_نویسی
و البتـــــه که ازشون اجازه گرفتم در آخر که میتونم عکستونو بذارم تو کانالم 😌
و اجازه دادن😍(دمشون گرم واقعا) 🧡
الهی خوشبخت بشن🧡🧡
#روایت_نویسی
خلاصه
دوروزه تکمیلش کردم و رفتم برای عکاسیش😌
حوالیِ ولادتِ آقای امام رضا جان🥺💚
#دیوار_کوب
#گلدوزی
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
تا یه عروس و دوماد دیدیم😍
و چشممون روشن شد، اینجوری🤩😅
و گفتیم بریم با کتیبه ازشون عکس بگیریم😃
#دیوار_کوب
#روایت_نویسی
#گلدوزی
@sabahbanooo
عکسای زیادی ازشون گرفتیم🥰😃
اخه عروس و دومادِ پایه ای بودن😁
تا آقای داماد گفت نمیخواین شیرینیِ مارو بدین🤵🏻♂؟!
(حالا کاری ندارم که باید میگفتیم شما دامادی باید شیرینی بدی💁🏻♀😅)
ولی با کمالِ میل، کتیبه ی قشنگمُ گفتم که میدم بهتون🥰😇و کُلی خوشحال شدن😌(همین مرا بَس)
#گلدوزی
#دیوار_کوب
#روایت_نویسی
@sabahbanooo
و قرار شد بعد از تکمیل (پشتش رو کامل کنم و نمد بزنم و..) براشون بفرستم😇
با آرزوی خوشبختی برای عروس ودومادمون🥰🤍
#دیوار_کوب
#روایت_نویسی
#گلدوزی
@sabahbanooo