سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
.
#چند_خط_روضه
دل روشنی های #سه_ساله...
فرموده بود از نشانه های مومن،
محبت ِ کودکان است که هم رقیق القلب اند
و هم بی کبر اند و هم بی کینه؛
اصلا بچه ها همیشه دوست داشتنی اند...
دختر بچه ها اما؛
دوست داشتنی تر اند!
سه ساله هم که باشند و تازه زبان باز کنند؛
مدام توی این #خیمه و آن خیمه گشت می زنند
و زبان می ریزند و #دل می برند و یک بغل
وان یکاد ِ #عاشقانه جمع می کنند!
خلاصه کلّی هاشمی ِ غیرت اللّهی باید ساعت ها
توی صف ِ انتظار بایستاند تا شاید چند لحظه ای
هم که شده، توفیق ِ به آغوش کشیدن ِ دردانه ی
#ارباب و نوازش آبشار ِ گیسوان ِ حضرتش، رزق
من حیث لایحتسبشان شود!
این وسط اما سهمیه ی آغوش ِ بعضی ها محفوظ
است تا خارج از نوبت های طولانی، خریدار ِ
نازهای حضرت ِ #بانو شوند!
برادرهای بزرگ خصوصا برادرهایی
از جنس ِ #علی، مشتری همیشگی زبان ریختن
های بانوی سه ساله اند و دلشان با هر داداش
علی گفتن ِ حضرت ِ بانو قنچ می رود و مست ِ
تماشای سیمای #فاطمی اش می شوند...
جناب ِ عمو هم که تا بوده جذاب ترین و مردترین
و عبّاس ترین ِ همبازی های #رقیه بوده که هیبت
ِ مردانه اش را هیچ چیز به اندازه ی در آغوش
گرفتن ِ حضرت سه ساله تلطیف نمی کند و با هر
#عمو گفتن ِ حضرت رقیه در حضور جناب ِ امام
و حضرت ِ خواهر؛
سیمای #حیدری اش گل می اندازد و سر ِ ادب ِ
ابالفضلی اش را تا تماشای ارض ِ کربلا نزول
اجلال می دهد...
این وسط اما #رقیه خوب فهمیده
از وقتی به کربلا رسیده اند؛
جنس ِ بغل کردن های #بابا حسابی
فرق کرده است...
این روزها حضرت ِ سه ساله باران ِ چشم های بابا
را زیاد می بیند و هر چقدر هم که زبان می ریزد
برای خنداندن ِ بابا؛
امام بیش تر می بارد...
رقیه اما شکایت ِ #اشک های بابا را فقط به علی
می گوید و علی هم فقط گوش می کند و گاه
گاهی لبخندی تحویل حضرت ِ سه ساله ای
می دهد که خیلی دوست دارد نقش ِ #مادر ِ
شش ماهه ها را بازی کند...
خلاصه سه ساله، سه ســــــــــــال است از گل
کمتر نشنیده و اگرچه شب های #کربلا زیادی
شب اند و تاریک؛
اما رقیه دلش مثل ِ همیشه روشن است...
آخر اینجا پاسبان ِ خیام #عباس است و #عمو
هست و #امن هست و #بابا هست و #داداش
علی هست و #آب هست و عـ طـ شـ نیست...
تا فردا اما؛
خدا بزرگ است...
#شهدای_گمنام
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
#شهیدمصطفی_نبی_لو
ستاره ای از #آسمانِ_عشق...
🍃🌸دلداده بود از همان روزهایی که در #جبهه_های_جنوب با تمامِ جان در مقابل دشمن میایستاد...
تمام روزهایی که جان بر کف ، #جانباز جبهه شد.
از #خادمانِ_حضرت_معصومه بود و دلداده به حضرت
به قول خودش" #دلش_گیر ایشان بود که شهید نمیشد"
چه میشود که روزی آنقدر مقرب میشوی که #بانو هم رضایت به رفتنت نمیدهند؟!
پرواز #مسعود_عسگری تلاطم قلبش را بیشتر کرد و مصطفی بود که در پی یافتن راهی برای رسیدن به او، چندین بار در هفته مسیر #قم به تهران و بالعکس را میپیمود...تا شاید موانعِ سفرش برطرف شود.
مسعود را دوست داشت،خیلی زیاد...جوانِ خواهرش بود و حالا #علیاکبرانه او را تقدیم ساحتِ #عمه_جان کرده بودند.
مرد بود و دلسوخته از جاماندن و به قول پسرش# میثم،
"اینها #مرد_جنگ هستند.مرد در خانه نشستن نیستند و وقتی ببینند #اسلام و #شیعه در خطر است، حتما رزمآوری خودشان را نشان میدهند."
🍃🌸در آخرین شیفت خادمیاش، وقتی از حرم خارج میشد،#لبخند درخشانش اولین چیزی بود که نگاه را خیره میکرد.
به #همسرش گفت " اینبار که بروم،حتما #شهید میشوم"
.
🍃🌸از خانم خواسته بود او را به عمه جانشان ببخشند..
اورا به #سیده_زینب امانت دهند تا در آنجا عشقبازی کند و حضرت کریمه...
اصلا مگر میشود از کریم چیزی بخواهی و دست خالی بازگردی؟
#المیادین،میعادگاهِ او و رفقایی شد که بالِ پروازشان بر فرازِ آسمانها باز بود و مصطفی با رسیدن به آنها آرام گرفت.😓
به راستی که #شهادت تولدِ حقیقی است...
.
✍️نویسنده : #زهرا_قائمی
بهمناسبت سالروز شهادت #شهید_مصطفی
🌹 @saberin_shahid_ghafari1
👆این دیوارها ایستاده به خون شهداست
💠 آنان که میخواستند دیوارهای شهرمان را با تحریف بیارایند بدانند؛ که این #سرزمین همواره #مهدزنان #دختران و #مادران بزرگی بوده که شاید هیچگاه نامی ازآنان و دلاوری #شهدایشان در جایی شنیده نشده، چه رسد به اینکه تصویر ایشان بردیوارنگارههای شهرمان دیده شود.
💠مادران، خواهران، دختران وهمسران شهدایی که عزیز دلشان برای حفظ کیان این نظام #شکنجه شدهاند #قطعه_قطعه شدند، اما دست ازمقاومت و #ایمان_به_خمینی و #انقلاب و #نظام برنداشتند.
💠همانها که وقتی در مقابل دیدگانشان پیکر نور چشمانشان پاره پاره گشت، همچون اسطورهٔ مقاومت زینب کبری، ازسویدای جان فریاد میزدند «ما رَأیتُ اِلّا جَمیلا»!
#بانوفیروزه_شجاعی مادر #شهیدیوسف_داورپناه که مظلومترین مادر شهیدایران نام گرفته است، یکی از این اسطورههاست.
#بانو شجاعی: من #مظلومترین مادرشهید ایران هستم که #منافقین فرزندم را جلوی چشمانم #سر بریدند #شکمش را... #بدنش قطعه قطعه...
بعد از ۲۴ساعت تنهایی دراسارت، کنار نوگل پرپرم، مجبورم کردند بدن قطعه قطعه فرزند ۱۸ سالهام را دفن کنم.
با دستهایم زمین را کندم واو را با فریاد «لااله الاالله، الله اکبر، خمینی رهبر» باچادرم کفن کرده ودفن کردم...
«یوسفم حجاب راهمانند خون شهید میدانست.»
💠یقین کنیم که دیوارهای شهرمان ایستاده به این رشادتهاست، که تا کنون بدون نقشی از این مادران مظلوم اما مقتدر، پابرجاست.
اگرخوب گوشکنیم شایدنجوایشان را که در گوشِ زمان پیچیدهاست، بشنویم!
🖋آمنه عسکری منفرد
#شهدا_رفتند_تا_بمانیم
#شهدا_شرمنده_ایم😭
🌹 @saberin_shahid_ghafari1