توفیقی بالاتر از این نیست که
درست از لبه پرتگاه برگردی..!
#حُر، سرش را به زیرانداخته بود و
قدمهای آرام به امام نزدیک میشد.
نمیتوانست بهچشمانامام نگاه کند.
در دل با خدا نجوا میکرد: الهی ،
صدای العفو و الغوثم را میشنوی؟
آیا نوری از تو بر دل خفته ام تابیده
خواهد شد؟
ایا گناهانم را به من میبخشی؟
امـام دستی بر شانه حر گذاشت و
فرمود:خدا تو را بخشیده خوشابه
حال تو، عاقبتت سپیدت شد...
حر بیآن که چشم در نگاه امام
بدوزد گفت: مولای من، در برابر
شماو مادرتان فاطمه احساسشرم
میکنم و از کودکانتان شرمنده ام...
از شما امید شفاعت دارم ، و اگر
گناهم را نبخشید روز محشر چه
جوابی برای مادرتان دارم؟
دستانم خالی است و تنها دارایی ام
امید است که برعطا و کرمتان دارم.
من همان کسی هستم که راه شما را
سدکرده ودلکودکانتانرا شکستهام.
امامیدانم شما امام رئوفی؛و دستم
را خالی نخواهی گذاشت
این جان من! بهایی گزاف تر ندارم
تا پیش پایتان بیفکنم..
بعد از شهادتحبیب،حر اذن جهاد
خواست و به میدان روانه شد. با
شجاعت و تا پای جان جنگید.
صلابت از نگاهش می بارید و در
دستانشقدرت میشد؛جسم حر که
بر زمین افتاد، امام به سویش رفت:
عجب نامی مادرت بر تو نهاده است
حر، تو آزادهای همانگونه که در دنیا
و آخرت آزاده هستی...
آزاده ، همیشه آزاده می ماند، اگر
جوانمرد وآزاده شدی راه بازگشت
هموار است و خدا هیچ گاه بنده
آزاده اش را وا نمی گذارد
#حرابنریاحی
╭─••✾••♡♡♡•✾•────╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰─••✾••♡♡♡•✾•────╯