سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#العجل.. فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًاو گلویی كه هر بار با يادت به #بغض مینشيند .... ▫️ای ماهِ جمکرا
▫️به مناسبت سالروز تاسیس مسجد مقدس جمکران به امر امام عصر علیه السلام (17 رمضان)
بازسازی مسجد تازه شروع شده بود.
برای بنایی، آب را از قم می آوردند.
سخت بود.
قرار شد به حفر چاه.
رفت تهران.
با یک شرکت حفّاری صحبت کرد.
چک داد تا بیایند و چاه حفر کنند.
جایی از زمین جمکران، برای حفر چاه انتخاب شد.
قرار شد از شنبه شروع کنند.
شب جمعه، در صحن مسجد، مشغول راز و نیاز بود که دستی بر شانه اش نشست.
قاصدی بود از طرف صاحب مسجد؛
حضرت، پیغام داده بودند که:
«آنجا نه! آنجا بعدها بخشی از مسجد میشود. به آب هم نخواهد رسید!»
قاصد حجت خدا، جای دیگری را برای حفر چاه نشانش داد.
صبح شنبه شد.
از مهندسان حفاری انکار که جای تازه مناسب نیست.
از او اصرار که فقط همین جا!
تعهد داد و مسئولیت همه چیز را بر عهده گرفت.
چند روز بعد، مهندس ها آمدند سراغش؛
خوشحال و حیرت زده!
آسانتر از همیشه به آب رسیده بودند.
آب که جاری شد، ماند تامین مبلغ چک.
متوسل شد به صاحب جمکران!
روز قبل از موعد چک، اتفاقی افتاد.
صاحب شرکت حفاری و پسرش آمدند مسجد.
مشتاق اینکه بدانند کار چه کسی بوده، جانمایی تازه چاه.
از حاج آقای لطیفی نسب شنیدند که:
«این مسجد صاحب دارد.»
گفتند: پس این چاه هم هدیه ما به مسجد جمکران.
چک را پس دادند و گره،گشوده شد.
📚 راه وصال، ص119.
#حامی_شیعیان
#داستانک_مهدوی
#مسجد_مقدس_جمکران
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
▫️صدای نالهاش، جمعیت را به گریه انداخته بود.
تا همین جمعهی قبل، پیامبر برای خطبه خواندن به او تكیه میداد.
حالا اما برای رسول خدا منبر ساخته بودند.
ستون چوبی مسجد مدینه، طاقت دوری حجت خدا را نداشت.
صدای نالهاش هر لحظه بیشتر میشد!
پیامبر صلی الله علیه وآله از منبر جدید پایین آمد؛
سراغ تكیهگاه قدیمیاش رفت؛
در آغوشش گرفت؛
نوازشش کرد؛
ستون حنّانه آرام شد.
پیامبر به منبر جدید برگشت.
رو به مردم فرمود:
حتی این چوب خشک هم دلش برای من پر میکشد؛
حتی این ستون هم از دوری پیامبرش غصهدار میشود؛
ولی انگار برای بعضی از شما، دوری و نزدیكی من فرقی ندارد!
اگر این ستون را در آغوش نمیگرفتم، تا قیام قیامت ناله میكرد!
📚 بحارالأنوار ج17، ص 326.
📚 تفسیرالعسکری علیه السلام ص188.
✋ دلتنگِ امام زمان شدن از نشانههای ایمان است...
#انتظار_حضرت
#داستانک_مهدوی
#پیامبر_اکرم_صلی_الله_علیه_وآله
#شبتون_مهدوی 🌙
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
9.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️صدای نالهاش، جمعیت را به گریه انداخته بود.
تا همین جمعهی قبل، پیامبر برای خطبه خواندن به او تكیه میداد.
حالا اما برای رسول خدا منبر ساخته بودند.
ستون چوبی مسجد مدینه، طاقت دوری حجت خدا را نداشت.
صدای نالهاش هر لحظه بیشتر میشد!
پیامبر صلی الله علیه وآله از منبر جدید پایین آمد؛
سراغ تكیهگاه قدیمیاش رفت؛
در آغوشش گرفت؛
نوازشش کرد؛
ستون حنّانه آرام شد.
پیامبر به منبر جدید برگشت.
رو به مردم فرمود:
حتی این چوب خشک هم دلش برای من پر میکشد؛
حتی این ستون هم از دوری پیامبرش غصهدار میشود؛
ولی انگار برای بعضی از شما، دوری و نزدیكی من فرقی ندارد!
اگر این ستون را در آغوش نمیگرفتم، تا قیام قیامت ناله میكرد!
📚 بحارالأنوار ج17، ص 326.
📚 تفسیرالعسکری علیه السلام ص188.
✋ دلتنگِ امام زمان شدن از نشانههای ایمان است...
#انتظار_حضرت
#داستانک_مهدوی
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
╭─••✾••♡♡♡•✾•───╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰─••✾••♡♡♡•✾•───╯
▪️حاجتش ازدواج بود.
اما گره از کارش وا نمیشد.
به سرش زد برود مسجد سهله.
شبانه از کربلا راه افتاد.
✋ بین راه سیّدی نورانی دید.
به اسم صدایش زد.
فرمود: کجا میروی؟
گفت: سهله.
سیّد همراهش شد.
بین راه شروع کردند روضه خواندن،
روضه ششماهه کربلا.
سیّد میخواند، او گریه میکرد.
او میخواند، سیّد گریه میکرد.
چند لحظه بعد رسیدند به مسجد سهله!
👈 فرمود:
برو داخل مسجد،
وقتی برگردی کربلا، حاجتروا میشوی.
سیّد که رفت به خودش آمد:
این سیّد مرا از کجا میشناخت؟
چطور یکشبه مرا از کربلا به سهله رساند؟
حاجتم را از کجا میدانست؟
فهمید صاحب مسجد سهله را دیده.
صبح که شد برگشت کربلا.
عصر همان روز به حاجتش رسید!
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج۱ ص۲۶۸.
#مسجد_سهله
#از_سهله_تا_کربلا
#داستانک_مهدوی
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹ @saberin_shahid_ghafari1◃𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🔸بیقرار و نگران،
صورتش را مدام روی زمین میزد.
هیچ کس نمیفهمید آهو دردش چیست.
امام فرمود:
مادر است؛
صیادی بچهاش را صید کرده،
متوسل شده به من برای آزادی او.
برویم خانه صیاد!
در زدند.
صیاد با دیدن امام تعجب کرد.
فرمود:
آهو بچهاش را میخواهد،
حاضری آهو را به من ببخشی؟
گفت:
جانم فدای شما!
لحظهای بعد بچهآهو کنار مادرش بود.
آهوی مادر جلو آمد.
میخندید و دم تکان میداد.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
میدانید چه میگوید؟
دارد برای من دعا میکند:
خدا حقی را که از شما ربودند به شما برگرداند و غایبتان را برساند.
همانطور که بچه مرا به من برگرداندید...
📚 برگرفته از بصائر الدرجات ج1، ص 353
📚دلائل الامامة ج1 ص206
👈👈دعا برای فرج، یک اصل است.
اصلی که حتی حیوانات آن را میشناسند!
#دعا_برای_فرج
#داستانک_مهدوی
#امام_سجاد_علیه_السلام
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹ @saberin_shahid_ghafari1◃𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
✍🏻آمده بود محضر امامش.
دلش میخواست شرط روزه حقیقی را بشناسد.
سوالش را که پرسید، امام صادق علیهالسلام فرمود: چه گمان کردهای؟!
روزه تنها ترکِ خوردن و آشامیدن نیست...
روزهی کامل، شرطهای دیگری هم دارد.
روزهداری یعنی زبانت روزه باشد از دروغ،
و چشمهایت از گناه،
باید بپرهیزی از نزاع و حسادت.
باید پشت کنی به غیبت و تهمت.
باید دور بمانی از دروغ و دشنام...
باید در انتظار ظهور و وعدههای خدا باشی! ...
اگر اینگونه باشی، روزهدار حقیقی بودهای!
و الّا به همان اندازه، از مقام روزهداری پایین آمدهای!
به راستی که چقدر کم است روزهدار حقیقی،
و چقدر زیادند آنهایی که فقط گرسنگی میکشند!
📚برگرفته از وسایل الشیعه، ج۱۰، ص۱۶۶.
👈🏻انتظار ظهور، شرط روزهداری👉🏻
#رمضان
#داستانک_مهدوی
╭─••✾••♡♡♡•✾•──╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰─••✾••♡♡♡•✾•──╯
▪️سوالش را که پرسید امام جواد علیه السلام گریهاش گرفت.
آن هم چه گریهای!
تعجب کرد.
با خودش گفت: مگر چه پرسیدم؟
پرسیده بود:
بعد از نوهی شما (امام عسکری علیه السلام)، چه کسی قرار است امام شود؟
✦✦✦ـ
امام که آرام شد، فرمود:
بعد از او امامت میرسد به پسرش، قائم منتظَر.
پرسید:
قائم؟!
چرا به او قائم میگویند؟
فرمود:
چون وقتی قیام میکند که یادش در بین مردم مرده است!...
✦✦✦ـ
دوباره پرسید:
چرا به او منتظر میگویند؟
فرمود:
چون او غایب خواهد شد؛
غیبتش هم طولانی خواهد بود.
فقط اهل اخلاص هستند که منتظرش خواهند ماند.
اما آنها که اهل تردیدند وجودش را منکر میشوند.
آنها هم که اهل انکار هستند یادش را مسخره میکنند...
📚 برگرفته از کمال الدین، ج ۲، ص ۳۷۸.
#داستانک_مهدوی
#امام_جواد_علیه_السلام
╭─••✾••♡♡♡•✾•───╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰─••✾••♡♡♡•✾•───╯
🔸نرسیدهها، از راه رسیدند.
زودتر رفتهها، برگشتند.
کنار برکهی خم، دریایی از جمعیت موج میزد.
روز، روز غدیر بود.
روی جهاز شترها، آخرین نبی، دست علی علیه السلام را بالا برد.
شنیدند که فرمود:
« والله که سوره والعصر در شأن علی نازل شده. ✨
منظور از انسانِ در حال زیان، دشمن آل محمد است.
معنی ایمان، ایمان به ولایت است.
معنی عمل صالح، همدردی با برادران است.
👈 توصیه به صبر هم یعنی توصیه به صبر در غیبت امام»
📚 برگرفته از اقبال الاعمال (ط - حدیثه) ج۲، ص۲۴۶.
#غدیر
#داستانک_مهدوی
#سبک_زندگی_مهدوی
╭─••✾••♡♡♡•✾•─────╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰─••✾••♡♡♡•✾•─────╯
▪️چند روزِ تمام، زیر نظرش داشتم.
اصلا لب به آب نمیزد!
خیلی تعجب کردم.
«آخر این پیرمرد، در این گرمای نجف، چطور تشنهاش نمیشود؟!»
یک روز خواهش کردم رازش را بگوید.
اولش طفره رفت.
اما بالاخره به زبان آمد.
گفت:
برای دیدن امام زمان علیه السلام نذری کرده بودم:
چهل شب چهارشنبه، مسجد سهله.
چهل هفته تمام شد، اما خبری نشد.
من ولی از سهله دل نکندم.
یک شب، موقع بازگشت از سهله، تشنگی شدیدی سراغم آمد.
نه آبِ خوردن داشتم، نه تاب رفتن.
تاریکی شب و تشنگی لب امانم را برید.
متوسل شدم به صاحب سهله.
ناگهان آقایی مقابل چشمم ظاهر شد.
سه دانه خرما تعارفم کرد.
به خودم گفتم:
دارم از تشنگی میمیرم، حالا خرما هم بخورم؟!
اصرار کرد.
خرمای اول را که خوردم خنکی همه وجودم را گرفت!
خرمای دوم، بیشتر.
خرمای سوم، اثری از عطش نگذاشت.
با آن آقا راه افتادم.
چند قدم بعد، خودم را مقابل مسجد کوفه دیدم.
حیرت کردم.
«این آقا کیست؟
چطور ظرف چند لحظه مرا به مقصد رساند؟!»
نگاه کردم.
دیگر آن آقا کنارم نبود.
از آن شب، دیگر تشنگی سراغم نیامد.
📚 برگرفته از العبقري الحسان، ج6، ص801
#مسجد_سهله
#داستانک_مهدوی
#سهله_خانه_امام_زمان
╭─••✾••♡♡♡•✾•───╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰─••✾••♡♡♡•✾•───╯
▫️از آفریقا آمده بود برای دیدن امامش؛
امام حال رفیقش را پرسید؛
گفت:
حالش خوب است؛
سلامتان را رساند!
شنید:
خدا رحمتش کند!
از دنیا رفت،
دو روز بعد از اینکه تو راهی سفر شدی!
مرد آفریقایی غرق حیرت شد؛
گفت:
بخدا او سالم بود!
امام فرمود:
مگر هرکس میمیرد بخاطر بیماری میمیرد؟!
مرد آفریقایی که رفت ابابصیر پرسید:
این مرد که بود؟
امام باقر علیهالسلام فرمود:
او از دوستان ماست؛
خیال میکنید شما از چشم و گوش ما دور هستید؟!
چه بد خیالی!
" والله هیچ چیز از اعمال شما بر ما مخفی نیست! "
ما را همیشه حاضر بدانید؛
و عادت کنید به کارهای خیر...
📚بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۴۳.
#داستانک_مهدوی
#معرفت_امام_زمان
#امام_باقر_علیه_السلام
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
@saberin_shahid_ghafari1
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🏴 به مناسبت سالروز شهادت امام کاظم علیهالسلام:
▪️به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود.
به هر زحمتی بود، خودش را رساند.
امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود.
نشسته بر سجاده، رو به قبله، دستهایش سمت آسمان.
مناجات امام را میشنید:
«خدایا!... در فرج منتقم شتاب کن!
و آنچه را به او وعده دادهای، به انجام رسان!»
با خودش گفت:
«امام چه کسی را دعا میکند؟
تحقق کدام مژده را از خدا میخواهد؟»
سوالش را پرسید.
امام کاظم علیهالسلام فرمود:
«او، مهدی ما آل محمّد است...
پدرم فدای او باد!
صورتی گندمگون دارد؛
اما با این حال، زردی شبزندهداری در چهرهاش پیداست!...
شبهایش با رکوع و سجود به صبح میرسند...
اوست چراغ روشنِ تاریکیها...
پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد...»
📚فلاح السائل، ص۲۰۰.
📚بحارالانوار، ج۸۳ ، ص ۸۰.
#داستانک_مهدوی
#امام_کاظم_علیه_السلام
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
@saberin_shahid_ghafari1
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
▪️از اهواز آمده بود برای حج،
به شوق یافتن نشانهای از امام غایب؛
آتش اشتیاق در جانش زبانه میکشید؛
قاصد امام آمد؛
او را تا خیمه حجّت خدا بُرد؛
امام برایش از روزگار ظهور گفت،
از انتقامی که خواهد گرفت.
فرزند مهزیار از امام زمانش شنید که:
«به مدینه خواهم آمد،
به حجره رسول خدا صلی الله علیه وآله،
آن دو را از قبر بیرون میکشم،
بدنهایشان تر و تازه،
دستور میدهم آویزانشان کنند بر دو نخل خشکیده،
درست مقابل بقیع،
همان وقت، نخلها سبز و خرّم خواهند شد!
امتحانی سختتر از امتحانات قبل،
(آنجا رسوا خواهد شد، هر کس ذرهای محبت آن دو نفر را به دل داشته باشد).
آنگاه منادی ندا خواهد داد که:
ای آسمان! نابودشان کن!
و ای زمین! (دشمنان را) فرو ببر!
از آن پس، بر زمین خدا، تنها مومنان خالص زندگی خواهند کرد!...»
📚منتخب الاثر، ج۳، ص۳۸۹ الی ص۳۹۲.
#انتقام_حضرت
#داستان_تشرف
#داستانک_مهدوی
╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯