#رویای_صادق
#شهید_تقی_اقبال_نیا
روی موتور بودیم و از میان غرش توپها و خمپاره ها به خط نزدیک می شدیم. تقی دهانش را نزدیک گوشم کردو گفت: بگذار خوابم را برایت تعریف کنم ،
خواب دیدم یک روحانی که از صورتش نور می تابید یاران امام زمان را معرفی کرد
نفر اول امام خمینی بود،
نفر دوم ایت الله خامنه ای، سوم.....
میخواست تا 6 نفر را نام ببرد که من از خواب بیدار شدم.
مدتها به خواب تقی فکر می کردم، حالات او تغییر کرده بود،
حالت عصبی داشت و در نماز گریه میکرد ،
سجده هایش طولانی شده بود و التماس می کرد همه حلالش کنند کاغذ و قلم می چرخاند و از بچه ها برای شفاعت و حلالیت امضا می گرفت.
یک روز دیدم که حمام رفته و لباس تمیز پوشیده ، جلوی جیپ نشست
پرسیدم کجا میروی؟
گفت اجازه بده برم
حرفی نزدم و رفت
سوار موتور شدم تا به جیپ رسیدم دیدم
پهلویش ترکش خورده بود هنوز نفس میکشید آخرین جمله اش را گفت: به آن کسانی که ندیدم بگو حلالم کنند.
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1