💢 #مرگ_سرخ
گلوله که به زمین خورد
هرکس چیزی گفت …
عمل کرد ! عمل نکرد !
حاج یونس از وسط گرد وخاک بیرون آمد
وبا عصبانیت رو به ما که خیلی عادی داشتیم حرف می زدیم فریاد زد :
چرا دارین می خندین ؟!
مگه نمی بینین چی شده؟
خاڪ بر سرمون شد !
حاج مهدی از پائین تنهاش چیزی نمانده بود !
حاج یونس نشست بالای سرش،
چشم دوخت به چشمهای حاجمهدی
وشروع کرد به گفتن شهادتین....
حاج یونس هول شده بود،
شاید هم ترسیده بود ....
سر حاج مهدی را بغل گرفت
و داشت با دلهره اشهدش را میخواند
اما حاج مهدی ...
با آرامش خودش را بالا کشید
وداشت به پائین بدنش نگاه میکرد
برای اینکه حاج یونس را آرامش دهد
با او همنوا شد ! *اشهد ان لاالهالاالله..*
از پائین تنهاش
چیزی باقی نمانده بود ؛
اما هنوز زنده بود ...
لحظه ی آخـر ...
نگاهش را دوخت به پائین بدنش
ذڪر " یا سیدی "
با نفس آخرش همراه شد
توان حرف زدن نداشت
با چشم اشاره کرد به جیبش
حاج یونس دست کرد داخل جیبش
و قرآن کوچکی را در آورد
و با اشاره ی حاج مهدی
به طرف لب هایش برد تا آن را ببوسد
حاجی قرآن را که بوسید ، آرام گرفت ...
✍ راوی : همرزم شهید
#فرمانده_طرحوعملیات_لشکر۴۱ثارالله
#شهید_حاج_مهدی_کازرونی
#شهادت_مریوان۱۳۶۲
#سالروز_شهادت
🌹 eitaa.com/joinchat/saberin_shahid_ghafari1