eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
950 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
113 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari.parsa محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
آنقدر نداشتنت، درد دارد. که جای همه های عالم را، در قلبمان تنگ میکند... نمیدانم تا کی؛ به استمرار دل شکستنت، عادت خواهیم کرد... نمیدانم تا کی؛ بدون تو، هنوز نفس هایمان، بالا می‌آیند... نمیدانم چقدر طول میکشد؛ تا ما بفهمیم بدون تو... زندگی مان، فقط یک کودکانه است! . .💚 ☘ 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
بی‌مـاه یا با مـاه شـب ، خـودش را بہ روز می‌رسانـد مـن اما فـرق دارم بی "تـو" بی "تـو" حتی بہ نیمہ‌هاے شـب نمی‌رسـم... 😭 ✨💐 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح دستان شما و خیر فقط روی شماست ای جدا...از همه عالم ، نفسِ اول صبح صبح بخیر . .☀️ 🌷شهید ‌محمد غفاری 🌷 شهید مسعود عسگری 📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی 🌺 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
👇 پیامبر مهربانی‌ها (ص): ‌ 🌺 تا جایی که مى توانيد، خود را از همّ و رها کنید. ‌ 👈 چون هر كس كه بزرگ ترين همّ و غمش باشد، خداوند زندگى اش را بی سر و سامان مى‌کند و را پيش چشم او قرار مى دهد! ‌ 👈 و هر كس كه، بزرگ ترين همّ و غمش باشد، خداوند کارهایش را سر و سامان مى دهد و دلش را [از هر جهت] بى نياز مى گرداند. ‌ 📙 كنز العمّال: ح ۶۰۷۷ 🌹 وقتی که (ع) سائلی را دیدند که می‌کند، فرمودند: ‌ ❣ اگر همه دنیا در دست این مرد بود و از دستش می‌رفت، سزاوار نبود که برای آن گریه کند! ‌ 📙 بحارالانوار: ۷۸/۷۵۸/۱۰ 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🔺🔺🔺 🍂من دین خود را ادا نکردم در رابطه با امام و انقلاب می‌گفت خداوند منت بزرگی بما کرده که چنین امامی و رهبری بما عطا کرده و ما لیاقت این امام بزرگوار را نداریم ...روحانیت وابسته به ولایت فقیه است اگر روحانیت حضور فعال نداشته باشد یعنی اسلام نیست🍂 🌷 📎سالروز ولادت 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
✍علی آقا به دریا خیره شد. زندگی هم مثل دریاست؛اگه آب دریا یه جا بمانه، می‌گنده. باید مثل ای دریا در حرکت بود؛ حرکت هم سختی داره. عظمت و زیبایی دریا به خاطر حرکتشه. اگه ای آبا رِ یه جا جمع کنیم، گنداب میشه. من دوست دارم مثل ای دریا باشم. دوست دارم در حرکت باشم. دوست دارم سختی بکشم. دوست دارم به اقیانوس برسم. برا رسیدن به اقیانوس هرکاری میکنم. تو هم همینطوری. نه؟ علی آقا با حرفهایش مرا به فکر فرو برده بود. فکر کردم اقیانوسی که او می‌خواست به آن برسد چی و کجا بود؟ بی هدف گفتم: "اوهوم..." ‌. . . « فرشته ،این دنیا صفر تا صدش یه روز تمام می شه . همه بالاخره می میریم. اما ، فرصت  همین چند روزه است.»بعد رو به قبله نشست. دست هایش را به شکل  بالا گرفت و با التماس گفت: « خدایا خودت از نیاز همه بنده هات آگاهی. میدانی برام تو رختخواب مُردن ننگه. خدایا شهادتِ نصیبم کن.» هیچ وقت پیش کسی گریه نمی کرد. در اوج غم و ناراحتی سرخ می شد،اما گریه نمی کرد. اما این بار پیش من زد زیر گریه و با بغض و حسرت گفت: « وقتی مصیب شهید شده بود ، یه شب خوابشِ دیدم. دستشِ گرفتم و گفتم : مصیب، من و تو همه راهکارها رو با هم قفل کردیم.تو رو بخدا این راهکار آخریِ به من بگو. مصیب جواب نداد. دستشِ سفت چسبیدم. می دانستم اگه تو خواب دست مرده رو بگیری و قَسَمِش بدی، هرچه بپرسی جواب می ده . گفتم وِلت نمی کنم تا راهکار رو بهم نگی. فکر می کنی مصیب چی گفت؟ گفت راهکارش اشکه اشک. فرشته راهکار شهادت اشکه. »  دوباره دستش رو به حالت دعا بالا گرفت و گفت :« بارالها، اگه شهادتِ با اشک می دی، اشکا و گریه های منِ عاجزِ رو سیاه رو قبول کن . » 🌷خاطرات 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
‍ 🌺 🌺 به دامادی شاه رسید یکی از جوانان پاکدامن، طلبه فقیری است به نام «محمد باقر» معروف به میرداماد که از پاکدامنی و مخالفت با شیطان و هوا و هوس به دامادی شاه عباس می رسد و داستان او از این قرار است. نقل شده: شبی در قصر شاه عباس کبیر، نزاعی زنانه روی داد و بین یکی از زنان شاه و دخترش کدورتی پیدا شد. از این رو، دختر شاه قهر کرد و مخفیانه از حرمسرا بیرون رفت، در پشت حرم سرا مدرسه علمیه ای بود که طلبه ها در آن درس می خواندند. وقتی دختر شاه از قصر خارج شد وارد مدرسه گردید و به اتاق یکی از طلاب علوم دینی به نام محمد باقر (میرداماد) که چراغش روشن بود داخل شد. محمد باقر طبق معمول، شام مختصری تهیه کرده و رختخواب کهنه خود را روی حصیری در کنج اتاق پهن نموده و در برابر شمعی مشغول مطالعه بود.. همین که دختر وارد اتاق شد، در را بست و با انگشت به محمد باقر اشاره کرد که ساکت باش! آن طلبه بیچاره چون یک مرتبه و بدون مقدمه چنان فرشته صفت و نازنین سیمینی با هیئت شاهزادگی وارد اتاقش شده بود در بهت و حیرانی فرو رفت و نتوانست چیزی بگوید، وقتی دختر شاه داخل شد و نشست، رو به آن طلبه کرد و گفت: آیا چیزی برای خوردن داری؟ طلبه جوان گفت: مختصر شامی تهیه کرده ام و فورا آن را در مقابل دختر گذاشت و دوباره مشغول مطالعه گردید. دختر وقتی شام را خورد رو به محمد باقر کرد و گفت: رختخواب برای استراحت کجاست؟ گفت: آماده است و به همان جایی کرد که رختخوابش بود اشاره کرد.. دختر گفت: ای جوان! نباید در اتاق را باز کنی و کسی را از آمدن من به اینجا خبر دار نمایی، بعد به سوی رختخواب رفت و در آنجا به استراحت پرداخت. از آن طرف چون به شاه خبر دادند که شاهزاده خانم از حرمسرا خارج شده است، دستور داد: مأمورین تمام شهر را جستجو کنند و او را پیدا نمایند، مبادا دختر جای نامناسبی رود و برای او حادثه غيره منتظره ای واقع شود! مأمورین هرچه جستجو کردند خبری از شاهزاده به دست نیاوردند و فکر نمی کردند که او در حجره طلبه ای رفته باشد. هنگام صبح، دختر از خواب برخواست و از اتاق بیرون آمد. در این هنگام مأمورین او را دیدند، دختر و آن طلبه را که نزدیک بود از ترس جان دهد گرفتند، به حضور شاه بردند و گزارش دادند که شاهزاده خانم دیشب تا صبح در اتاق این طلبه بوده است!؟ شاه از شنیدن این حرف بسیار خشمگین شده از محمد باقر پرسید: چرا شاهزاده خانم را دیشب در اتاق نگاه داشتی و به ما خبر ندادی؟ گفت: قربان! او مرا تحدید کرد و گفت: اگر به کسی اطلاع دهی تو را به دست جلاد خواهم سپرد! شاه دستور داد دختر را معاینه پزشکی کردند، چون دید به او تجاوزی نشده و سالم است ، رو به جوان کرد و گفت: تو که جوان بی زنی هستی، چه طور توانستی از این دختر دلنواز و ماهرو که بدون دردسر به اتاق تو آمده و در رخت خوابت خوابیده چشم پوشی کنی؟ مگر تو نداری؟! در این هنگام محمد باقر ده انگشت دستان خود را به شاه نشان داد، او دید تمام انگشتانش سوخته و گوشت هایش ریخته است پرسید چرا انگشتانت سوخته است؟! گفت: چون شاهزاده خانم در رختخوابم خوابید، شیطان و نفس اماره مرا وسوسه کرد که اتاق خلوت و چنین فرشته ای امشب نصیب تو شده، چرا معطلی؟ چنین فرصتی کمتر به دست می آید، تو هم حرکت کن و کام بگیر. اما هر دفعه که مرا وسوسه می کرد و شهوت من به جوش می آمد و تصمیم به آلودگی دامن گرفتم، یکی از انگشتانم را روی شعله سوزان شمع میگرفتم تا طعم عذاب جهنم را بچشم و دست به نزنم. لذا از سر شب تا صبح با خود در حال جنگ بودم، به لطف خدا اگر چه تمام انگشتانم سوخت ولی شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند، از این جهت مشاهده میکنید که شاهزاده خانم سالم مانده است؟! شاه از تقوا و پرهیزکاری این جوان خوشش آمد، دستو داد: تا همان دختر را به عقد او در آورند و او را به ، لقب داد و او را محترم و گرامی داشت.(1) اری، یک طلبه جوان به برکت مبارزه با شیطان و مبارزه با نفس اماره، به پاداش پاکدامنی خود رسید، یک شبه از حجره بی فرش، تاریک و نمناک پا به قصر شاهی گذاشت، به مقام والایی نائل آمد و معروف خاص و عام گشت. 🌺منابع🌺 1.دانستی های تاریخی،ص8 ، محمد جواد اَهَری مکافات عمل ص351تا 353 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🎊داماد آسمان ها ... 💠پیکر مطهر حُر مدافعان حرم , مجید قربانخانی پس از سه سال کشف و به آغوش خانواده بازگشت. 💐مادر شهید قربانخانی دامادی پسرش را در معراج شهدا جشن گرفت. https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
؛ برادر شهيد عزيز ما، محمد ‌منتظر قائم خونش ريخته مي‌شود و نمودي از شجاعت مي‌شود ما به وجود چنين عناصر بزرگ و عزيز، چنين روحهاي فداكار و دلهاي آشنا با خدا افتخار مي‌كنيم...من افتخار مي‌كنم به داشتن چنين جوانهايي و يقينا براي يك ملت و يك انقلاب و براي خانواده‌ هاي شهيد پرور مايه افتخاراست چنين عناصري و خوشبختانه يك چنين نسلي در اين انقلاب پا گرفته است. "فرمانده سپاه یزد" 🌷 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استخوان های مجید من سوخته ، اینقدر نگید اینها برای پول میرن... ✔صحبت های جانسوز مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بر بالای پیکر فرزندش متولد مرداد ماه سال ۶۹ ،در تاریخ ۲۱ دی ماه سال ۱۳۹۴ در خانطومان شهر حلب به شهادت رسید و حال پس از گذشت ۴ سال پیکر مطهرش تفحص گردیده است. 😭 . 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
پدرت را نبُود بعد تو امّید حیات جان من بودی و تقدیم خدایت ڪردم ... 🌷 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
پـدران صبـور و چون کوه استوار شهــ🌷ــدا . . . همين ديروز بود انگار نوشتی روی اين ديوار مشقِ "آب_بابا" را ... پدر هم در دم آخر فقط: "ای يوسفم درياب بابا را..." پريشب نسخه ام را ،چفيه‌ات پيچيد!! هوای تــو دوباره از نفس تنگی ، نجاتم داد... نگاهش ،امان از نگاهش‌... 📎پنج شنبه های دلتنگی ..💔 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
بی قراری از چهره‌ات می‌بارد خستگـی را خستہ ڪرده بودی مرد خاکــی ... ۱۴_امام_حسین 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
بی قراری از چهره‌ات می‌بارد خستگـی را خستہ ڪرده بودی مرد خاکــی ... #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده #فرمان
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده می کرد و صدای سوزناکی داشت. در اصفهان و دیگر شهرها مداحی هایش معروف شده بود. مخصوصا وقتی در گلستان شهدای اصفهان و در کنار مزار دوستان و در فراق آن ها می خواند. شهید حاج حسین خرازی هم شیفته سوز صدای او بود😍 🌷 بی سیم چی مشغول صحبت با اسماعیل صادقی بود. حاج هم آنجا بود. من هم مشغول ناهار. بعد گوشی📞 را داد به محمد تورجی و گفت: اسماعیل شما رو کار داره.تورجی گفت: آخه الان! بعد به سفره و چلوکباب اشاره کرد. خندید😄 و به شوخی گفت: اگه بیام از عقب می مونم! 🌷اما بعد رفت پشت بی سیم.📞 با برادر صادقی کرد..اسماعیل گفت: محمد، حاج حسین اینجا نشسته میگه برامون بخون🎤!محمد کمی کرد. یکباره حال و هوای او عوض شد 😥بعد با حالت خاصی شروع کرد: در بین آن دیوار و در زهرا صدا می زد پدر دنبال حیدر می دوید از پهلویش خون می چکید 🌷و همین طور ادامه داد. همه اشک 😭می ریختند. بعدها از سردار شنیدم که گفت: حاج حسین آنجا خیلی کرد. داغ دوستان برای او خیلی سنگین بود😔. وقتی حاج حسین منقلب شد بی سیم را گرفتم📞 و گفتم: محمد ممنون ادامه نده!بچه های صدای محمد را پشت همه بی سیم ها پخش📢 کرده بودند... " 🌷 📎سالروز شهادت 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی پس از سه سال از شهادت، مراسم عقد پسرش را در معراج شهدا برگزار کرد. https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
📸تصویری جانسوز از وداع مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی در معراج شهدا https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
" خیز از جا بخاطر بابا " خواهشِ آشنای عاشوراست پدر پیرت آمده ... برخیز ! چقدر قصه مثلِ ڪرببلاست 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
کاسه صبرِ زمین، لبریز است... شانه یِ کوه خمیــده سرِ دلتنگی تو! عقل من، تا به دوتا کوچه جلوتر نرود... تو بگــو تو بگو .... تا عبورِ تو از این کوچه ی سرد ؛ چند تکرارِ شب و روز، زمان لازم هست؟! ❤️ 🌹 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
آن روز چرا فرات بیتاب نبود؟! از عشق تو افسوس که سیراب نبود ای شاهِ عطش؛ شهید لب تشنهٔ من مهریهٔ مادرت مگر آب نبود؟! ❤️ 💔 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
Fadaeian_Haftegi_971006_5.mp3
10.53M
#سیدرضا_نریمانی 🎵 باز یه سلام بدیم برسه کربلا الهی این نسیم برسه کربلا... #شوربسیارزیباومحزون🌷🍃 #شب_زیارتی_سیدالشهداع ❤️ https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامت مرا یاد می‌اندازد... نوری که تمامش خلوص و پاکی‌ است... تمامش آرامش است... نوری که زندگی را دنیایم را درونم را برایم روشن میکند... آقا جان بیا که زندگانی به نور حضورت، وجودت، ظهورت محتاج است... بیا که تاریکی به آخر برسد... بیا که آرام سازی همه عالم را... مهدی‌جان، بیا که دلم بیقرار آمدنت شده... ببخش مرا زمانی که فراموشت کردم... با نگاهم، حرفها و قدمهایم... دلت را شکستم... اما... شرمنده‌ی روی یوسف زهرا هستم...😔 بیا که دستم را بگیری... بیدارم سازی... آقا جان همه‌ی ما محتاج نوریم... و نور عالم کسی نیست جز 😭 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1