آنقدر نداشتنت، درد دارد.
که جای همه #شادمانی های عالم را، در قلبمان تنگ میکند...
نمیدانم تا کی؛ به استمرار دل شکستنت، عادت خواهیم کرد...
نمیدانم تا کی؛ بدون تو، هنوز نفس هایمان، بالا میآیند...
نمیدانم چقدر طول میکشد؛
تا ما بفهمیم بدون تو... زندگی مان، فقط یک #بازی کودکانه است!
#ایهاالعزیز . .💚
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج ☘
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
بیمـاه یا با مـاه
شـب ، خـودش را بہ روز میرسانـد
مـن اما فـرق دارم
بی "تـو"
بی "تـو"
حتی بہ نیمہهاے شـب
نمیرسـم...
#فدای_دل_تنگت_مادرجان😭
#صبوری_قلب_خانواده_شهدا_صلوات
#شـــب_دلــتنگـی_بـخیر✨💐
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
صبح دستان شما
و خیر فقط روی شماست
ای جدا...از همه عالم ،
نفسِ اول صبح
صبح بخیر . .☀️
🌷شهید محمد غفاری
🌷 شهید مسعود عسگری
📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی 🌺
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
👇 پیامبر مهربانیها (ص):
🌺 تا جایی که مى توانيد، خود را از همّ و #غم_دنیا رها کنید.
👈 چون هر كس كه بزرگ ترين همّ و غمش #دنیا باشد، خداوند زندگى اش را بی سر و سامان مىکند و #فقر را پيش چشم او قرار مى دهد!
👈 و هر كس كه، بزرگ ترين همّ و غمش #آخرت باشد، خداوند کارهایش را سر و سامان مى دهد و دلش را [از هر جهت] بى نياز مى گرداند.
📙 كنز العمّال: ح ۶۰۷۷
🌹 وقتی که #امام_سجاد (ع) سائلی را دیدند که #گریه میکند، فرمودند:
❣ اگر همه دنیا در دست این مرد بود و از دستش میرفت، سزاوار نبود که برای آن گریه کند!
📙 بحارالانوار: ۷۸/۷۵۸/۱۰
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🔺🔺🔺
#وصیٺـــ_نامہ
🍂من دین خود را ادا نکردم در رابطه با امام و انقلاب میگفت خداوند منت بزرگی بما کرده که چنین امامی و رهبری بما عطا کرده و ما لیاقت این امام بزرگوار را نداریم ...روحانیت وابسته به ولایت فقیه است اگر روحانیت حضور فعال نداشته باشد یعنی اسلام نیست🍂
#شهید_حسین_شوریده🌷
📎سالروز ولادت
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
📚موضوع مرتبط:
#طوفان_شن
#تصویر_لاشه_هلیکوپتر_نظامی_آمریکا
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ حادثه
#02_05
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
✍علی آقا به دریا خیره شد.
زندگی هم مثل دریاست؛اگه آب دریا یه جا بمانه، میگنده. باید مثل ای دریا در حرکت بود؛ حرکت هم سختی داره. عظمت و زیبایی دریا به خاطر حرکتشه. اگه ای آبا رِ یه جا جمع کنیم، گنداب میشه. من دوست دارم مثل ای دریا باشم. دوست دارم در حرکت باشم. دوست دارم سختی بکشم. دوست دارم به اقیانوس برسم. برا رسیدن به اقیانوس هرکاری میکنم. تو هم همینطوری. نه؟
علی آقا با حرفهایش مرا به فکر فرو برده بود. فکر کردم اقیانوسی که او میخواست به آن برسد چی و کجا بود؟
بی هدف گفتم: "اوهوم..."
.
.
.
« فرشته ،این دنیا صفر تا صدش یه روز تمام می شه . همه بالاخره می میریم. اما ، فرصت #شهادت همین چند روزه است.»بعد رو به قبله نشست. دست هایش را به شکل #دعا بالا گرفت و با التماس گفت: « خدایا خودت از نیاز همه بنده هات آگاهی. میدانی برام تو رختخواب مُردن ننگه. خدایا شهادتِ نصیبم کن.» هیچ وقت پیش کسی گریه نمی کرد. در اوج غم و ناراحتی سرخ می شد،اما گریه نمی کرد. اما این بار پیش من زد زیر گریه و با بغض و حسرت گفت: « وقتی مصیب شهید شده بود ، یه شب خوابشِ دیدم. دستشِ گرفتم و گفتم : مصیب، من و تو همه راهکارها رو با هم قفل کردیم.تو رو بخدا این راهکار آخریِ به من بگو. مصیب جواب نداد. دستشِ سفت چسبیدم. می دانستم اگه تو خواب دست مرده رو بگیری و قَسَمِش بدی، هرچه بپرسی جواب می ده . گفتم وِلت نمی کنم تا راهکار رو بهم نگی. فکر می کنی مصیب چی گفت؟ گفت راهکارش اشکه اشک. فرشته راهکار شهادت اشکه. »
دوباره دستش رو به حالت دعا بالا گرفت و گفت :« بارالها، اگه شهادتِ با اشک می دی، اشکا و گریه های منِ عاجزِ رو سیاه رو قبول کن . »
#برشی_از_کتاب
#گلستان_یازدهم
🌷خاطرات #شهید_علی_چیت_سازیان
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل🌺
به دامادی شاه رسید
یکی از جوانان پاکدامن، طلبه فقیری است به نام «محمد باقر» معروف به میرداماد که از پاکدامنی و مخالفت با شیطان و هوا و هوس به دامادی شاه عباس می رسد و داستان او از این قرار است.
نقل شده: شبی در قصر شاه عباس کبیر، نزاعی زنانه روی داد و بین یکی از زنان شاه و دخترش کدورتی پیدا شد.
از این رو، دختر شاه قهر کرد و مخفیانه از حرمسرا بیرون رفت، در پشت حرم سرا مدرسه علمیه ای بود که طلبه ها در آن درس می خواندند. وقتی دختر شاه از قصر خارج شد وارد مدرسه گردید و به اتاق یکی از طلاب علوم دینی به نام محمد باقر (میرداماد) که چراغش روشن بود داخل شد.
محمد باقر طبق معمول، شام مختصری تهیه کرده و رختخواب کهنه خود را روی حصیری در کنج اتاق پهن نموده و در برابر شمعی مشغول مطالعه بود..
همین که دختر وارد اتاق شد، در را بست و با انگشت به محمد باقر اشاره کرد که ساکت باش!
آن طلبه بیچاره چون یک مرتبه و بدون مقدمه چنان فرشته صفت و نازنین سیمینی با هیئت شاهزادگی وارد اتاقش شده بود در بهت و حیرانی فرو رفت و نتوانست چیزی بگوید، وقتی دختر شاه داخل شد و نشست، رو به آن طلبه کرد و گفت: آیا چیزی برای خوردن داری؟
طلبه جوان گفت: مختصر شامی تهیه کرده ام و فورا آن را در مقابل دختر گذاشت و دوباره مشغول مطالعه گردید.
دختر وقتی شام را خورد رو به محمد باقر کرد و گفت: رختخواب برای استراحت کجاست؟
گفت: آماده است و به همان جایی کرد که رختخوابش بود اشاره کرد..
دختر گفت: ای جوان! نباید در اتاق را باز کنی و کسی را از آمدن من به اینجا خبر دار نمایی، بعد به سوی رختخواب رفت و در آنجا به استراحت پرداخت.
از آن طرف چون به شاه خبر دادند که شاهزاده خانم از حرمسرا خارج شده است، دستور داد: مأمورین تمام شهر را جستجو کنند و او را پیدا نمایند، مبادا دختر جای نامناسبی رود و برای او حادثه غيره منتظره ای واقع شود!
مأمورین هرچه جستجو کردند خبری از شاهزاده به دست نیاوردند و فکر نمی کردند که او در حجره طلبه ای رفته باشد.
هنگام صبح، دختر از خواب برخواست و از اتاق بیرون آمد. در این هنگام مأمورین او را دیدند، دختر و آن طلبه را که نزدیک بود از ترس جان دهد گرفتند، به حضور شاه بردند و گزارش دادند که شاهزاده خانم دیشب تا صبح در اتاق این طلبه بوده است!؟
شاه از شنیدن این حرف بسیار خشمگین شده از محمد باقر پرسید: چرا شاهزاده خانم را دیشب در اتاق نگاه داشتی و به ما خبر ندادی؟
گفت: قربان! او مرا تحدید کرد و گفت: اگر به کسی اطلاع دهی تو را به دست جلاد خواهم سپرد!
شاه دستور داد دختر را معاینه پزشکی کردند، چون دید به او تجاوزی نشده و سالم است ، رو به جوان کرد و گفت: تو که جوان بی زنی هستی، چه طور توانستی از این دختر دلنواز و ماهرو که بدون دردسر به اتاق تو آمده و در رخت خوابت خوابیده چشم پوشی کنی؟ مگر تو #شهوت نداری؟!
در این هنگام محمد باقر ده انگشت دستان خود را به شاه نشان داد، او دید تمام انگشتانش سوخته و گوشت هایش ریخته است پرسید چرا انگشتانت سوخته است؟!
گفت: چون شاهزاده خانم در رختخوابم خوابید، شیطان و نفس اماره مرا وسوسه کرد که اتاق خلوت و چنین فرشته ای امشب نصیب تو شده، چرا معطلی؟ چنین فرصتی کمتر به دست می آید، تو هم حرکت کن و کام بگیر.
اما هر دفعه که #شیطان مرا وسوسه می کرد و شهوت من به جوش می آمد و تصمیم به آلودگی دامن گرفتم، یکی از انگشتانم را روی شعله سوزان شمع میگرفتم تا طعم عذاب جهنم را بچشم و دست به #بی_عفتی نزنم.
لذا از سر شب تا صبح با #نفس خود در حال جنگ بودم، به لطف خدا اگر چه تمام انگشتانم سوخت ولی شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند، از این جهت مشاهده میکنید که شاهزاده خانم سالم مانده است؟!
شاه از تقوا و پرهیزکاری این جوان خوشش آمد، دستو داد: تا همان دختر را به عقد او در آورند و او را به #میرداماد، لقب داد و او را محترم و گرامی داشت.(1)
اری، یک طلبه جوان به برکت مبارزه با شیطان و مبارزه با نفس اماره، به پاداش پاکدامنی خود رسید، یک شبه از حجره بی فرش، تاریک و نمناک پا به قصر شاهی گذاشت، به مقام والایی نائل آمد و معروف خاص و عام گشت.
🌺منابع🌺
1.دانستی های تاریخی،ص8 ، محمد جواد اَهَری
مکافات عمل ص351تا 353
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🎊داماد آسمان ها ...
💠پیکر مطهر حُر مدافعان حرم , مجید قربانخانی پس از سه سال کشف و به آغوش خانواده بازگشت.
💐مادر شهید قربانخانی دامادی پسرش را در معراج شهدا جشن گرفت.
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رهـبر_معظم_انقلاب؛
برادر شهيد عزيز ما، محمد منتظر قائم خونش ريخته ميشود و نمودي از شجاعت ميشود ما به وجود چنين عناصر بزرگ و عزيز، چنين روحهاي فداكار و دلهاي آشنا با خدا افتخار ميكنيم...من افتخار ميكنم به داشتن چنين جوانهايي و يقينا براي يك ملت و يك انقلاب و براي خانواده هاي شهيد پرور مايه افتخاراست چنين عناصري و خوشبختانه يك چنين نسلي در اين انقلاب پا گرفته است.
"فرمانده سپاه یزد"
#شهید_محمد_منتظرقائم🌷
#سالروز_شهادت
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استخوان های مجید من سوخته ، اینقدر نگید اینها برای پول میرن...
✔صحبت های جانسوز مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بر بالای پیکر فرزندش
#شهید_مجید_قربانخانی متولد مرداد ماه سال ۶۹ ،در تاریخ ۲۱ دی ماه سال ۱۳۹۴ در خانطومان شهر حلب به شهادت رسید و حال پس از گذشت ۴ سال پیکر مطهرش تفحص گردیده است.
#اولین_دیدار_پسرومادر😭
#اللهم_صل_على_محمد_وال_محمد_وعجل_فرجهم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات.
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
مراسم تشییع و خاکسپاری
#شهید_مجید_قربانخانی🍃🌷
مدافع حرم
#نشر_حداکثری
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
پدرت را نبُود
بعد تو امّید حیات
جان من بودی و
تقدیم خدایت ڪردم ...
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#یاد_شهدا_باصلوات 🌷
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
پـدران صبـور و چون کوه استوار
شهــ🌷ــدا . . .
همين ديروز بود انگار
نوشتی روی اين ديوار
مشقِ "آب_بابا" را ...
پدر هم در دم آخر
فقط: "ای يوسفم درياب بابا را..."
پريشب نسخه ام را ،چفيهات پيچيد!!
هوای تــو دوباره از نفس تنگی ،
نجاتم داد...
نگاهش ،امان از نگاهش...
📎پنج شنبه های دلتنگی ..💔
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
بی قراری
از چهرهات میبارد
خستگـی را
خستہ ڪرده بودی
مرد خاکــی ...
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#فرمانده_گردان_یازهرا
#لشکر۱۴_امام_حسین
#سالروز_شهادت
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
بی قراری از چهرهات میبارد خستگـی را خستہ ڪرده بودی مرد خاکــی ... #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده #فرمان
#خاطرات_شـهدا
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده #مداحی می کرد و صدای سوزناکی داشت. در اصفهان و دیگر شهرها مداحی هایش معروف شده بود. مخصوصا وقتی در گلستان شهدای اصفهان و در کنار مزار دوستان #شهیدش و در فراق آن ها می خواند. شهید حاج حسین خرازی هم شیفته سوز صدای او بود😍
🌷 بی سیم چی مشغول صحبت با اسماعیل صادقی بود. حاج #حسین هم آنجا بود. من هم مشغول ناهار. بعد گوشی📞 را داد به محمد تورجی و گفت: اسماعیل شما رو کار داره.تورجی گفت: آخه الان! بعد به سفره و #ظرف چلوکباب اشاره کرد. خندید😄 و به شوخی گفت: اگه بیام از #قافله عقب می مونم!
🌷اما بعد رفت پشت بی سیم.📞 با برادر صادقی #صحبت کرد..اسماعیل گفت: محمد، حاج حسین اینجا نشسته میگه برامون بخون🎤!محمد کمی #مکث کرد. یکباره حال و هوای او عوض شد 😥بعد با حالت خاصی شروع کرد:
در بین آن دیوار و در
زهرا صدا می زد پدر
دنبال حیدر می دوید
از پهلویش خون می چکید
🌷و همین طور ادامه داد. همه اشک 😭می ریختند. بعدها از سردار #صادقی شنیدم که گفت: حاج حسین آنجا خیلی #گریه کرد.
داغ دوستان #شهیدش برای او خیلی سنگین بود😔. وقتی حاج حسین منقلب شد بی سیم را گرفتم📞 و گفتم: محمد ممنون ادامه نده!بچه های #مخابرات صدای محمد را پشت همه بی سیم ها پخش📢 کرده بودند... "
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده🌷
📎سالروز شهادت
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی پس از سه سال از شهادت، مراسم عقد پسرش را در معراج شهدا برگزار کرد.
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
📸تصویری جانسوز از وداع مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی در معراج شهدا
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
" خیز از جا بخاطر بابا "
خواهشِ آشنای عاشوراست
پدر پیرت آمده ... برخیز !
چقدر قصه مثلِ ڪرببلاست
#معراج_الشهداء
#دیدار_پدر_با_پسر
#شهید_مجید_قربانخانی
#علی_علیالدنیا_بعدک_العفا
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
کاسه صبرِ زمین، لبریز است...
شانه یِ کوه خمیــده سرِ دلتنگی تو!
عقل من، تا به دوتا کوچه جلوتر نرود...
تو بگــو تو بگو ....
تا عبورِ تو از این کوچه ی سرد ؛
چند تکرارِ شب و روز، زمان لازم هست؟!
#شهید_محمد_غفاری ❤️
#نیروی_ویژه_صابرین_سپاه🌹
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
آن روز چرا فرات بیتاب نبود؟!
از عشق تو افسوس که سیراب نبود
ای شاهِ عطش؛ شهید لب تشنهٔ من
مهریهٔ مادرت مگر آب نبود؟!
#سیدالشهدایجان❤️
💔
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
Fadaeian_Haftegi_971006_5.mp3
10.53M
#سیدرضا_نریمانی
🎵 باز یه سلام بدیم برسه کربلا
الهی این نسیم برسه کربلا...
#شوربسیارزیباومحزون🌷🍃
#شب_زیارتی_سیدالشهداع ❤️
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
نامت مرا یاد #نور میاندازد...
نوری که تمامش خلوص و پاکی است...
تمامش آرامش است...
نوری که زندگی را دنیایم را درونم را برایم روشن میکند...
آقا جان بیا که زندگانی به نور حضورت، وجودت، ظهورت محتاج است...
بیا که تاریکی به آخر برسد...
بیا که آرام سازی همه عالم را...
مهدیجان،
بیا که دلم بیقرار آمدنت شده...
ببخش مرا زمانی که فراموشت کردم...
با نگاهم، حرفها و قدمهایم...
دلت را شکستم...
اما...
شرمندهی روی یوسف زهرا هستم...😔
بیا که دستم را بگیری...
بیدارم سازی...
آقا جان همهی ما محتاج نوریم...
و نور عالم کسی نیست جز
#صاحبالزمان
#مهدیجانبیا😭
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1