eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
949 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
113 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari.parsa محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ ماه پیش از شهادت، خدا توفیق داد اسم من و جعفر خان سفر حج در آمد. او گفت من همسرم نمیروم. کار همسرانمان هم جور شد و عازم شدیم. ازش وقتی کعبه را دیدی از چه خواستی؟ : از خدا خواستم تا جایی که می توانم از دشمنان بکشم و خودم هم شوم.🕊🌹 در همان روز اول، کاروان خاصی به جعفرخان پیدا کرده بودند. یک بود که اصرار داشت بداند ما کارمان چیست. به هر بهانه ای می پرسید شما دو تا چه کاره اید؟ من به گفتم: من پیمانکار ساختمانی هستم و هم ! چند ماهی از جعفر خان گذشته بود که یک نفر زنگ زد به گوشی ام. می لرزید. همسفرمان بود: بی انصاف! تو که گفتی بنّاست! هق هق می کرد...😭 (راوی: همرزم شهید) بعد از که من بشدت مجروح شده بودم برای پیگیری بحث بهم زنگ زدن تا بیام پیگیر امورم بشم. اول که نمیومدم اما بعدا به اصرار و زور یکی از بچه ها منو آوردن برای پیگیری. آمدم دیدم از 54 که توی بدنم هست 20 تا از اونا رو لحاظ کردن و حتی مجروحیت و روانم رو به حساب نگرفتند و بهم 9 درصد جانبازی دادن! خیلی ناراحت شدم برگه اعتراض گرفتم که پر کنم. آمدم یگان و رفتم آسایشگاه . آمد بخوابم گفت فلانی ولش کن با اون چیزی که برات اینجا مقدر کرده عوض نکن اصلا دیگر هم نمیخواد پیگیرش بشی، از خواب که شدم. برگه اعتراضم رو کردم،گفتم دستور هست👌،، ادامه دارد،،،◀️ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
✍یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا شهید چمران دیدش، دستش‌رو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم .👀 🍁به برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه. تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران. 🍁رضا شروع میڪنه به دادن به شهید چمران،😐 وقتی دید ڪه شهید چمران به فحش هاش توجه نمی‌کنه. یه دفعه داد زد ڪچل با توأم!😳 🍁شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت😊: چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید. 🍁رضا ڪه تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! ڪشیده ای، چیزی!😞 شهید چمران: چرا؟ 🤔رضا: من یه عمر به هرڪی ڪردم، بهم بدی ڪرده. تاحالا نشده بود به ڪسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!☹️ 🍁شهید چمران: اشتباه فڪر می‌ڪنی! یڪی اون بالاست، هرچی بهش بدی می‌ڪنم، نه تنها بدی نمی‌ڪنه، بلڪه با خوبی بهم جواب میده. هی بهم میده. گفتم بذار یه بار یڪی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. .😉😊 🍁رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار می‌کرد. اذان شد، رضا عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود،😳 وسط نماز، صدای سوت اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...!🕊😔 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
👇 پیامبر مهربانی‌ها (ص): ‌ 🌺 تا جایی که مى توانيد، خود را از همّ و رها کنید. ‌ 👈 چون هر كس كه بزرگ ترين همّ و غمش باشد، خداوند زندگى اش را بی سر و سامان مى‌کند و را پيش چشم او قرار مى دهد! ‌ 👈 و هر كس كه، بزرگ ترين همّ و غمش باشد، خداوند کارهایش را سر و سامان مى دهد و دلش را [از هر جهت] بى نياز مى گرداند. ‌ 📙 كنز العمّال: ح ۶۰۷۷ 🌹 وقتی که (ع) سائلی را دیدند که می‌کند، فرمودند: ‌ ❣ اگر همه دنیا در دست این مرد بود و از دستش می‌رفت، سزاوار نبود که برای آن گریه کند! ‌ 📙 بحارالانوار: ۷۸/۷۵۸/۱۰ 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
بی قراری از چهره‌ات می‌بارد خستگـی را خستہ ڪرده بودی مرد خاکــی ... #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده #فرمان
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده می کرد و صدای سوزناکی داشت. در اصفهان و دیگر شهرها مداحی هایش معروف شده بود. مخصوصا وقتی در گلستان شهدای اصفهان و در کنار مزار دوستان و در فراق آن ها می خواند. شهید حاج حسین خرازی هم شیفته سوز صدای او بود😍 🌷 بی سیم چی مشغول صحبت با اسماعیل صادقی بود. حاج هم آنجا بود. من هم مشغول ناهار. بعد گوشی📞 را داد به محمد تورجی و گفت: اسماعیل شما رو کار داره.تورجی گفت: آخه الان! بعد به سفره و چلوکباب اشاره کرد. خندید😄 و به شوخی گفت: اگه بیام از عقب می مونم! 🌷اما بعد رفت پشت بی سیم.📞 با برادر صادقی کرد..اسماعیل گفت: محمد، حاج حسین اینجا نشسته میگه برامون بخون🎤!محمد کمی کرد. یکباره حال و هوای او عوض شد 😥بعد با حالت خاصی شروع کرد: در بین آن دیوار و در زهرا صدا می زد پدر دنبال حیدر می دوید از پهلویش خون می چکید 🌷و همین طور ادامه داد. همه اشک 😭می ریختند. بعدها از سردار شنیدم که گفت: حاج حسین آنجا خیلی کرد. داغ دوستان برای او خیلی سنگین بود😔. وقتی حاج حسین منقلب شد بی سیم را گرفتم📞 و گفتم: محمد ممنون ادامه نده!بچه های صدای محمد را پشت همه بی سیم ها پخش📢 کرده بودند... " 🌷 📎سالروز شهادت 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
ما ترس از شهادت نداریم و این تنهـا آرزوی مـاست ... 📎بنیانگذار لشگر ۱۰ سیدالشهدا #شهید_محسن_وزو
🌷او همیشه قبل از در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد☺️ این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، بی ریخته . 🌷کار آنقدر شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار 🎌رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند . با روشن شدن 🌤هوا ، اوضاع منطقه بسیار تر از ساعت های اولیة حمله شد ؛ 🌷چرا که هواپیما های ✈️دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران💣 می کردند محسن همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم📞 شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج صحبت کند .»  حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم 😰» همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از گرفت . 🌷صدای را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش🔥 سنگینه ... آقا محسن ... » صدای اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند دیدم😭 توی صورت سبزه حاج احمد از خون دویده است . گوشی را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید😔 و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به ! »‌ 🌷 📎سالروز شهادت 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
پيش از ، پيوسته بهم تذکر مي داد :خانم عزيز ‼️جنگ است ديگر، راه ما هم در همين جنگ نهفته است ، شما را به خدا اگر اتفاقي افتاد ، بي تابي نکن ؛ نکن تا دشمن شاد نشود ؛ صبري وار در پيش گير و به فکر بچه چهار ماهه اي که در راه داريم باش... نايب ، شبي را که در کنار خانواده اش به سر مي برد ، سراسر شب را به دعا و قرآن و سپري مي کند ؛ سپس به حمام کردن بچه ها و بازي با آنها مي پردازد .بچه ها هم به خوبي ،با آن قلب هاي معصوم و پاکشان، گويا بوي خود را حس کرده اند و دست از بازي و سرگرمي با پدرشان بر نمي دارند ؛ اين در صورتي بود که آنقدر پدرشان را دير به دير مي ديدند که گاهي با او کرده و احساس بيگانگي به آنها دست مي داد😥 📎فرمانده حفاظت اطلاعات تیپ۲۱ امام‌رضا(ع) 🌷 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
به عشق اسلام و این راه را برگزیدم و این راه را انتخاب کردم و این عشق همچون خون در رگهایم جریان پیدا کرد و باعث شد عاشق و ایثار شوم. من چندین بار به جبهه آمدم و چون درسم را در مکتب حسین (ع) به پایان نرسانده بودم بازگشتم، ولی نمیدانم این بار چرا اینگونه دربند خودم نیستم. روحم در دیگر سیر میکند. شاید در این مرحله خداوند مرا لایق بشمارد و به سوی خود فراخواند. خلاصه اگر من شدم امیدوارم کسی برای من گریه نکند، چون شهید بر وجه الله نظر دارد و در نزد او میخورد. گریه کردن خوب است؛ چون علاقه را نشان میدهد، ولی گریه بدون علم به درد نمیخورد و ما همه برای امام حسین (ع) میکنیم. ولی تا حال فکرکردهایم که او برای چه شهید شد و علت قیام و نبرد او چه بودهاست پس برای شهیدان جنگ نیز گریه تنها کافی نیست، بلکه باید علت شهادت را فهمید و بدانید ما برای چه کشته شدهایم.😔 🌷 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
ما ملتِ سیاسی هستیم؛ ما ملتی هستیم که باهمین اشک‌ها سیل جریان می‌دهیم و خرد میکنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است..! •| امام‌ خمینی‌ره 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
👇👇 🌸یه شب حسین به اومد. جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه مزارش بود. 🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ بود. 🌸دیدم بعضی ها میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم نبود.داشت می کرد. 🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من هستم. من رو در گرفت و گفت، راستش من خیلی بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، با شهید معز غلامی آشنا شدم. 🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید کردم. بعدها شهید رو در دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. 🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز . ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... . 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 🌷 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
‏حالا که میروی همراه جاده ها برگرد و پس بده تنهایی مرا بی خاطرات تو بی آرزوی تو دل را کجا برم شب گریه را کجا دیگر تنها ‎#گریه حالم را میداند از ‎#عشق دلتنگی هایش میماند جا ماندی آه ای دل #مثل_پدر #شهید_قاسم_سلیمانی https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
💔 بگذارید باشد بگذارید میخواهد بلند کند نگاهش نکنید چه دارد ؟ است دیگر خیلی برای تنگ میشود اینجا معنایِ ، با جاهای دیگر فرق دارد این ، در لغت نامه دهخدا نشده این را فقط میتواند کند .. 🌷 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
‍ ✍بعضی روزا به آدم خیلی سخت میگذره... یعنی سخت تر از روزای قبل... انقدر سخت که حس میکنی یه قسمتایی تو پازل خاطراتت گم شده.... روزایی که بهت برمیخوره که جلو چشم همه اشک بریزی ... روزایی که حرفاتو نگه میداری تو دلت و همش میشه بغض...همش میشه درد... روزایی مثل امروز که جای خالیتو بیشتر حس میکنم... روزایی که کم نیستن... که نیستی... که همه چیز از دید بقیه عادی به نظرمی رسه ولی... بهت غبطه میخورم برادرم... تو کجایی و ما کجا؟...😔 ماهایی که علی الظاهر حاضریم و واقعیت اینه که تو هستی و ما ... این روزا بیشتر از همیشه دلتنگم... محمد 💚جان حواست هست چقدر نیستی...؟😔 حواست به بی قراری هام هست ؟؟؟😢 چقدر خاطراتت رو بخونم ومرور کنم و خودت نباشی ... و سهم من بشه بغضی که بادیدن قاب عکست نصیبم میشه...😔 رو به روي تو بلاتكيلف مي ماند كه از لبريزم، كه از فراوانم.... ❤️ 🌙 ╭─•┄❁•✾•❁┄•─╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰─•┄❁•✾•❁┄•─╯
آیت الله بهجت فرمودند 🥀🥀 در بین تمام مستحبات ۲عمل است که بی نظیر می باشد و هیچ عملی به آنها نمیرسد شب بر امام حسین ع التماس دعا 🌙 ╭─••✾••♡♡♡•✾•─────╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰─••✾••♡♡♡•✾•─────╯
✨آیت‌الله بهجت (ره)‌ میفرمودند : 🔹وقتی مجلس برگزار می‌کنید، برتری‌ها و امتیازهای اهل‌بیت علیهم‌السلام و فضایل و مناقب این حضرات را بگویید و در برابر این قضیه ابراز احساسات کنید. حتی اگر اشک شما جاری نمی‌شود، حالت به خود بگیرید و در حال حزن باشید و تباکی کنید(حالت گریه بگیرید). 📓رحمت واسعه، ص٢۴ ╭─••✾••♡♡♡•✾•──────╮ @saberin_shahid_ghafari1 ╰─••✾••♡♡♡•✾•──────╯