13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ کلیپی تکاندهنده از واکنش سپهبد قاسم سلیمانی به درخواست یکی از فرماندهان در سوریه که میگفت: به خدا اگر بری جلو میزنن شما را!
#حاج_قاسم_سلیمانی
⭕️ پاسخ جالب تهیهکننده فیلم سینمایی «مغز استخوان» به انصراف بابک حمیدیان از جشنواره فجر:
🔺«من هم به نشانه همدردی با مردم جگرسوختهی سیستان و بلوچستان، قسط آخر دستمزد شما را به سیلزدگان اهدا میکنم»
#سلبریتی
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زمزمهی زیبای سردار #حاج_قاسم_سلیمانی
الا یا اهل العالم من #حسین را دوست دارم❤️
#شب_جمعه
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
YEKNET.IR - zamineh - 2 esfand 97 - narimani.mp3
5.57M
🍃خبر چه سنگینه
🍃خبر پر از درده😭😭
🎤 #سید_رضا_نریمانی
🏴شهادت سردار دلها، شهید حاج قاسم #سلیمانی را تسلیت و تبریک عرض می نماییم.
🍃🌹🍃🌹
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺استاد حسن عباسی #حسن_عباسی به سیم آخر زده...
مدافع توحید تنها نیست..
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
فواید پزشکی نماز شب 🌺🌺🌺
طول عمر و زیبایی چهره با نمازشب
همه سلولهای بدن در معرض هجوم فری رادیکالها می باشند ویکی از اثرات ذر اّت( فریرادیکالها ) ابتلا به بیماری های مربوط به کهنسالی
و پیری همچنین آلزایمر، پارکینسون و چین ، رادیکالها و چروک صورت و پیری
زودرس می باشد.
چون از آنجا که ملاتونین از مؤثرترین عوامل پیش گیرنده و مقابله با(فری رادیکالها) می باشد - چون ملاتونین نقش دفاعی دارد و مهم ترین
عامل افزایش آن شب زنده داری و اقامه نماز شب است
می توانیم نماز شب را بهترین عامل زداینده بیماریها و مظاهر پیری،مانند چین و چروک صورت و غیره... بدانیم.
طبق گفته پرفسور "راتید":
اگر ملاتونین نبود، تمام سلولهای بدن در معرض مرگ بودند و انسان چند
ساعت بیشتر زنده نمی ماند.
در این باره امام رضا علیه السلام می فرماید:
بر شما باد به نماز شب! هیچ بنده ای نیست که آخر شب بیدار شودو هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند
و در قنوت آن 70 بار استغفار کند، مگر اینکه خداوند (45).« عمر او را طولانی می کند.
پیشوایان دینی ما که معارف و علم خود را از وحی الهی الهام گرفته اند،
قرنها پیش به این حقیقت پی برده اند و به اقامه نماز شب توصیه نموده اند
و آن را به عنوان بهترین عامل حفظ جوانی، طول عمر، شادی و نشاط معرفی کرده اند.
منابع
. 102 با تلخیص. 45 . بحار، ج 87 ، ص 161 - 44 . اسرار پزشکی نماز شب، ص 101
#_نماز_شب
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
✅ چند توصیه در هنگام ایراد خطبه های امام المسلمین:
۱. با سردادن شعارهای مکرر و غیر ضروری، کلام آقا را قطع نکنیم.
۲. از گرفتن عکس و فیلم در محضر آقا پرهیز کنید و وزانت مجلس و خطبه ها را حفظ کنیم.
۳. جسارتا از تکان دادن دست و جلب توجه جلوی دوربین های داخلی و خارجی پرهیز کنیم.
۴. در صورت تقاضای مصاحبه توسط شبکه های خارجی، اگر آن شبکه را نمیشناسیم مصاحبه نکنیم و اگر میشناسیم، سنجیده و بی حاشیه گفتگو کنیم.
۵. لطفا از سردادن شعارهای حاشیه ساز علی الخصوص درباره دولت و رییس جمهور اکیدا پرهیز کنیم.
۶. حدالمقدور با چفیه و سربند یازهرا در خطبه ها حاضر شویم.
۷. از حضور کودکان و نوجوانان ممانعت نکنیم تا طعم و لذت و حلاوت خطبه های حیدری را بچشند و در خاطراتشان تعریف کنند.
۸. به سمت جایگاه و داخل مصلی هجوم نبریم. مخصوصا وقتی خطبه ها و نماز تمام شد، به هیچ وجه برای ترک مکان، فشار و عجله به خرج ندهیم.
۹. اگر صدا و یا شرایط غیر طبیعی پیش آمد، بسیار خونسرد بوده و شروع به دویدن و سر و صدا نکنیم.
۱۰. اگر کسی ظاهرش با ما متفاوت بود و یا برای نخستین بار به نمازجمعه آمده، در جای نشستن و محبت کردن و دوست شدن با او کم نگذارید.
۱۱. اگر کسی حرفی زد و یا با داد و بیداد تند روی کرد با لطافت و محبت به آرامش دعوتش کنیم.
۱۲. به هیچ وجه در تشویق و یا تایید مداح و یا شاعر قبل از خطبه ها، از سوت و کف استفاده نکنیم و حرمت فاطمیه را حفظ نماییم.
۱۳. خوراکی های سالم و مختصر و مقوی مثل خرما و کشمش و ... را با اطرافیان علی الخصوص کودکان و سالخوردگان تقسیم کنیم. ممکن است طولانی و چندین ساعت آنجا بوده و ضعف داشته باشند.
۱۴. قبل از رفتن، صدقه جهت سلامتی امام عصر ارواحنا فداه و حضرت آقا و همه مسلمانان جهان فراموش نشود.
۱۵. از همه مهمتر👈 تا چشمت به جمال نائب المهدی روشن شد، و یا در خیابان های اطراف بودی و صدای حیدری حضرت آقا را شنیدی، 👈 آیه شریفه «و ان یکاد ...» فراموش نشود.
🌷جمعه خوش و نماز جمعه لذیذ و استماع خطبه های غرا و باصلابتی را برایتان آرزومندم☺️🌷
سه بامداد
جمعه ، ۲۷ دی ماه ۹۸
#لطفا_نشر_حداکثری
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیل جمعیت 4ساعت قبل از اغاز مراسم #نماز_جمعه_تاریخی
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🔸هشدار
رسانههای انقلابی و مردمی
امروز و فردا و این هفته خط خبری همه ما باید تبیین بیانات رهبری باشد
مراقب شیطنت های آشناگونه منافقین و غربگراها باشیم
هرگونه شایعه، اتفاق و... حاشیه است تا رسیدن کلام رهبری به تک تک افراد جامعه
امروز همه ما مجددا #بیعت_با_ولی را تجدید خواهیم کرد
ان شاء الله
پ.ن: آمریکا و مزدورانش آمادگی له شدن در عمق تاریخ رو داشته باشد که امروز سید علی به میدان آمده است.
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ پیش خودم میگفتم چرا با گذشت ۲هفته از شهادت حاج قاسم هنوز داغ از دست دانشون گرم هس 😭💔
تا این کلیپو دیدم
نگاه کنید
یک سردار با اون همه مشغله چندبار سوار و پیاده میشه برا سلفی با بچه ها!
آخه مگه میشه تو رو دوست نداشت؟😭😭
سردار دلها ♥️
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ مداحی سید رضا نریمانی در نماز جمعه امروز تهران
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خاک پراز عمار
👌👌👌🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸
🌸
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
✨🌟💫✨🌟💫
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی)
✍خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده
از امروز در کانال سبک زندگی مهدوی
می توانید روزی چهار قسمت از این کتاب
زیبا رو مطالعه کنید 🙏
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣4⃣ #فصل_هشتم به همین خاطر هر صبح، تا از خواب بی
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃
🌼🍃
🍃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣5⃣
#فصل_هشتم
شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینکه جوابی بدهم. صمد گفت: «نمی توانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچه ها برسی.»
کتش را درآورد و گفت: «من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من می روم.»
با خودم فکر کردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد.
پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا دادم روی کرسی. تشک ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم، صدای گریه دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آن ها را آرام می کند. اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟!
جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یکی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچه ای که بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساکت شدند.
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣5⃣
#فصل_هشتم
از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد. حتماً خیس کرده بودند. مجبور شدم قبل از اینکه صمد صدایم کند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می کرد. می گفت: «می خواهم یاد بگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم.»
بچه ها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند.
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم.
ادامه دارد...✒️
🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :1⃣5⃣ #فصل_هشتم شانه هایم را بالا انداختم و بی
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃
🌼🍃
🍃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣5⃣
#فصل_هشتم
صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت.»
بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.»
صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند.
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :4⃣5⃣
#فصل_هشتم
حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم.
تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم.
از فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد.
ادامه دارد...✒
🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃