eitaa logo
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
431 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
10هزار ویدیو
92 فایل
🌹وقت تولدم که مؤذن مرا گرفت 🌹درگوش من به جای اذان گفت یاحسین 🌹درمکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام 🌹در ابتدا حسین و در انتها حسین 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷وَ على عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَصْحابِ الْحُسین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 این توئیت بُرِشی کوچک از حقیقت این روزهای ایران است... / نوشته : چه طور در یک روز ۲۰۰ میلیون عدد هشتگِ مهسا امینی اضافه شده ؟ این توئیت داستان جماعتی است که پشت یک فریب راه افتادند. وطن خود را به چالش کشیدند و بعد با حیرت گفتند: چطور چنین شد؟ مدلی است از مدلی است که بخشی از جامعه‌ای ایران را بر اساس تربیت کرده‌اند مدلی که هیچ وقت نمی فهمد در مسیر خیانت به است.. زنده باد ایران✌️🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله نمایندگان کنست به نماینده زن محجبه ▪️تسلیت به مردم سوریه و ترکیه ممنوع! 🔹«ایمان خطیب یاسین»، نخستین نماینده زن محجبه کنست رژیم‌صهیونیستی از حزب رعم که قصد داشت به زبان عربی در صحن پارلمان با زلزله‌زدگان سوریه و ترکیه ابراز همدردی نماید، از سوی نمایندگان نژادپرست و افراطی کنست مورد حمله قرار گرفت. او در ادامه می‌گوید صحبت از انسانیت است اما باز هم به او اعتراض می‌شود. 🔹نمایندگان معترض خواستار آن شدند تا خطیب با توجه به قانون دولت-ملت یهود از صحبت به زبان عربی در صحن پارلمان رژیم صهیونیستی خودداری کند. 🔹این نمایندگان در ادامه از خطیب خواستند از بیان حرف‌های بیهوده‌ای همچون ابراز همدردی و تسلیت به مردم دولت‌های متخاصم همچون و خودداری کند.
🕌 🕌 او با لبخندی فاتحانه خبر داد... _مبارزه یعنی این! اگه میخوای کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد! با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه اش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم.. و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و عاشقانه تمنا کرد _من میخوام برگردم ... یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم _پس من چی..؟؟ نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می شد _قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم! کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه ای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم _هنوز که درسمون تموم نشده! و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید.. _مردم دارن دسته دسته کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟ به هوای 🔥عشق سعد🔥 از بریده بودم و او هم میخواست بگذارد... که به دست و پا زدن افتادم.. _چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟ نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید _نازنین! ایندفعه فقط و و نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟ دلم میلرزید.. و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند.. که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و حرف زدم.. _برا من فرقی نداره! بالاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر میکنی.... 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج