616.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تربیت_فرزند...🌹
📹 #فایل_تصویری
#مذهبی
حجت الاسلام #عالی - فرار بچه ها از دین😥🤔
💚 #تربیت_فرزند_امام_زمانی💚
#مهدی_شناسی
#امام_زمان
#سبک_زندگی_مهدوی
#مهدویت
┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓
@sabke_zendegie_mahdavi
┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
کتاب صوتی و pdf " ناگفته هایی از حقایق عاشورا" اثر آیت الله سید علی حسینی میلانی
بصورت 16 جلسه #سخنرانی
#ناگقته_هایی_از_حقایق_عاشورا #آیت_الله_سید_علی_حسینی_میلانی
#مذهبی #تاریخی
21.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدن، انتشار و استوری این پست واجبه.
پاسخ به دروغپردازی و توهمهای دو آتئیست، آدمای سادهلوحی که ذرهای تحقیق در مورد مسائل ندارن و یا تعصب و منافع اونا باعث شده به تخریب روی بیارن و فکر میکنن میشه با #اباعبدالله_الحسين_علیه_السلام در افتاد...!!!
اما... زهی خیال باطل،
چرا که #حقیقت از بین نمیره.
#محرم
#سیاسی_تاریخی #مذهبی
علمدار سه ساله
🔹️شیخ جواد تبریزی که از بزرگان است، میفرمودند: «همین که میگویند شام، رقیه، حرم، برای ما کافیست.»
🔸️این حرم شهره است به اینکه مال حضرت رقیه است. اگر حضرت رقیه سلام الله علیها در شام نبود، داستان اسارت اهلبیت علیهم السلام را کلاً پاک میکردند. یک نفر باید آنجا بماند و برای حسینبنعلی علیه السلام علَمداری کند.
🔺️شهادت حضرت رقیه و پاسخ به شبهات
#حضرت_رقیه
#مذهبی
#امام_زمان
#زندگی_مهدوی
#مهدویت
══════════✦✧ ⃟ ⃟♥️ ⃟
🆔@sabke_zendegie_mahdavi
▁▂▃▄▅💐🇮🇷💐▅▄▃▂▁
دستور داشتند علیها را بزنند
🔹️اگر از من بپرسید میگویم در کربلا چون میدانستند امام بعد از امام حسین علیه السلام، نامش علی است، برای همین علیها را بد زدند. یکی از دلایلی که آنها طفل ششماهه را زدند این بود که اسمش علی بود.
🔸️ابنزیاد تا امام سجاد علیه السلام را میبیند میپرسد: «تو که هستی؟» امام میفرماید: «من حسینبنعلی هستم.» ابنزیاد میگوید: «ما که علی را کشتیم!» این یعنی دستور داشت علیها را بزند.
🔺️مقامات زیارت عاشورا - جلسه دوم
#عاشورا
#مذهبی
🔸خاطرات خواندنی بانوی دغدغهمند
🔴 کاش امر به معروفمان قضا نشود!
غروب عصر سه شنبه بود، نسیم خنکی می وزید، به همراه همسرم به ایستگاه راه آهن آمده بودیم و قصد سفر به شهر مقدس قم را داشتم.
هوا داشت کم کم تاریک میشد و صدای سوت قطار از دور به گوش میرسید. و لحظه خداحافظی،همسرم مثل همیشه رو کرد به من و گفت: یک وقت نروی داخل قطار امر به معروف کنی توی این شرایط !!
سکوت کردم ،حرفش را تکرار کرد با لبخند رو سویش کردم و گفتم: مثل اینکه از من بخواهی در قطار نماز نخوانم و یا غیبت کنم و یا دروغ بگویم! دیگر چیزی نگفت. میدانست نمیتواند جلو دارم شود آن هم وقتی خودش در کنارم نیست.
خداحافظی کردیم و سوار قطار شدم.
سالن ده، کوپه هشت، قطار بندرعباس_ تهران.
در کوپه ما چند خانم #مذهبی بودند و قرار بود برای همایشی به قم برویم. چند لحظه ای از سوار شدنمان نگذشته بود که دیدم چند خانم که کشف #حجاب کرده اند از جلوی کوپه ما رد شدند؛ بسیار ناراحت شدم.
به خانمهایی که کنارم بودند گفتم: شما قصد ندارید به این خانمها تذکر بدید؟ گفتند نه! اینها از روی لجبازی این کار را میکنند اگر ما بگوییم سر لج می افتند. باید با مهربانی باهاشون برخورد کنیم ولی تذکر ندهیم.
گفتم ما مومنین بیتفاوت بودیم، حالا ما از اینها میهراسیم و عرصه را برما تنگ کرده اند.
به فکر فرو رفتم و با خود گفتم چه امتحان سختی !!
الان در این فتنه کشف حجاب ما با سکوتمان سنجیده میشویم .
عزمم را جزم کردم یک یاعلی گفتم و رفتم بیرون.
به دوتا از خانمها تذکر دادم ولی گوش ندادند.رفتم پیش رئیس قطار و گفتم مگر طرح حجاب اجرا نشده ،چرا تذکر نمیدهید؟!
گفت: چرا تذکر میدم .اگر شما هم دیدید به من بگید من کد ملی شون دارم برخورد میکنم باهاشون.
ازشون تشکر کردم داشتم به سمت کوپه ام برمیگشتم که یکی از خانمهایی که بهشون تذکر داده بودم، سر راهم سبز شد و شروع کرد بلند بلند بد و بیراه گفتن.
بطوریکه اهالی اون سالن بیرون ریختند برای تماشا.
رفتم رئیس قطار را صدا کردم آمد با آنها صحبت کرد و مرا به داخل کوپه ام فرا خواند.
لحظه رسیدن به مقصد یکی از مهمانداران قطار آمد و از من تشکر کرد و گفت: واقعا خدا خیرتون بدهد شما دیشب آرامش را به قطار ما برگرداندید!
گفتم چرا ؟بخاطر امر بمعروف کردن
گفت: بله!!
ما از دست برخی مسافران به ستوه میآییم کارشان نه تنها کشف حجاب هست ،بلکه رقاصی و هزار کار دیگه در سالنها انجام میدهند و تا زمانیکه کسی شاکی نشود ما نمیتوانیم کاری بکنیم.
شما که رفتید پیش رییس قطار، ایشون اومدن و به وظیفه شون عمل کردند!
میگفت کاش همه براشون مهم بود و می اومدند شاکی میشدند.
خواستم بگویم ،بیتفاوت نباشیم.
از ماست که برماست.
#امام_زمان
#زندگی_مهدوی
#مهدویت
🦋🌼🍃🦋🌼🍃🦋🌼🍃🦋
سبک زندگی مهدوی
╭─🦋🍃🌼🍃🦋─╮
🆔 @sabke_zendegie_mahdavi
╰─🦋🍃🌼🍃🦋─╯
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق 🕌 #قسمت_نهم پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی قواره تر میکرد. شال و
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_دهم
لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. سعد زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام نوروز آواره اینجا شده ایم..
که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم
_این ولید کیه که تو #به_امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمیبری خونه خودتون؟
این چرا از من بدش اومد؟
صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود
و انگار او هم مرا #مقصر میدانست که به جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد
_چون ولید بهش گفته بود زن من #ایرانیه، فهمید #شیعه هستی! اینام 🔥وهابی🔥هستن و شیعه رو کافر میدونن!
از روز نخست میدانستم..
سعد سُنی است، او هم از تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند مذهبمان نبودیم..
و تنها برای #آزادی و #انسانیت مبارزه میکردیم.
حالا باور نمیکردم وقتی برای #آزادی سوریه به این کشور آمده ام به
جرم #مذهبی که خودم هم قبولش #ندارم، تحریم شوم
که حیرتزده پرسیدم
_تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار
میکنی؟
و جواب سوالم در آستینش بود که باپوزخندی سادگی ام را به تمسخر گرفت
_ما با اینا #همکاری نمی کنیم! ما فقط از این احمقها #استفاده میکنیم!
همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید..
و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز مستانه خندید و گفت
_همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!
سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد...
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سرود احساسی دختربچهها برای حضرت علی اصغر در حسینیه معلی که اشک همه را درآورد
#مذهبی
✅