eitaa logo
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
431 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
10هزار ویدیو
92 فایل
🌹وقت تولدم که مؤذن مرا گرفت 🌹درگوش من به جای اذان گفت یاحسین 🌹درمکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام 🌹در ابتدا حسین و در انتها حسین 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷وَ على عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَصْحابِ الْحُسین
مشاهده در ایتا
دانلود
💝دعای فرج میخوانیم 💝همه با هم به نیت 💝سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده از امروز در کانال سبک زندگی مهدوی می توانید روزی چهار قسمت از این کتاب زیبا رو مطالعه کنید 🙏 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 🌼🍃‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣3⃣ عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.» دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.» رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم. به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣3⃣ فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و او ایجاد شده. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود. کمی بعد پدرم از خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: «قدم! بیا آقا صمد آمده.» نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و با دمپایی لنگه به لنگه خودم را به حیاط رساندم. صمد لباس سربازی پوشیده بود. ساکش هم دستش بود. برای اولین بار زودتر از او سلام دادم. خنده اش گرفت. گفت: «خوبی؟!» خوب نبودم. دلم به همین زودی برایش تنگ شده بود. گفت: «من دارم می روم پایگاه. مرخصی هایم تمام شده. فکر کنم تا عروسی دیگر همدیگر را نبینیم. مواظب خودت باش.» گریه ام گرفته بود. وقتی که رفت، تازه متوجه دانه های اشکی شدم که بی اختیار سُر می خورد روی گونه هایم. صورتم خیس شده بود. بغض ته گلویم را چنگ می زد. دلم نمی خواست کسی من را با آن حال و روز ببیند. ادامه دارد...✒ 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣3⃣ دویدم توی باغچه. زیر همان درختی که اولین بار بعد از نامزدی دیده بودمش، نشستم و گریه کردم. از فردای آن روز، مراسم ویژه قبل از عروسی یکی پس از دیگری شروع شد؛ مراسم رخت بران، اصلاح عروس و جهازبران. پدرم جهیزیه ام را آماده کرده بود. بنده خدا سنگ تمام گذاشته بود. سرویس شش نفره چینی خریده بود، دو دست رختخواب، فرش، چراغ خوراک پزی، چرخ خیاطی و وسایل آشپزخانه. یک روز فامیل جمع شدند و با شادی جهیزیه ام را بار وانت کردند و به خانه پدرشوهرم بردند. جهیزیه ام را داخل یک اتاق چیدند. آن اتاق شد اتاق من و صمد. 🔸 فصل ششم شبی که قرار بود فردایش جشن عروسی برگزار شود، صمد از پایگاه برگشت و تا نیمه های شب چند بار به بهانه های مختلف به خانه ما آمد. فردای آن روز برادرم، ایمان، سراغم آمد. به تازگی وانت قرمز رنگی خریده بود. من را سوار ماشینش کرد. زن برادرم، خدیجه، کنارم نشست. سرم را پایین انداخته بودم، اما از زیر چادر و تور قرمزی که روی صورتم انداخته بودند، می توانستم بیرون را ببینم. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣3⃣ بچه های روستا با داد و هوار و شادی به طرف ماشین می دویدند عده ای هم پشت ماشین سوار شده بودند. از صدای پاهای بچه ها و بالا و پایین پریدنشان، ماشین تکان تکان می خورد. انگار تمام بچه های روستا ریخته بودند آن پشت. برادرم دلش برای ماشین تازه اش می سوخت. می گفت: «الان کف ماشین پایین می آید.» خانه صمد چند کوچه با ما فاصله داشت. شیرین جان که متوجه نشده بود من کی سوار ماشین شده ام، سراسیمه دنبالم آمد. همان طور که قربان صدقه ام می رفت، از ماشین پیاده ام کرد و خودش با سلام و صلوات از زیر قرآن ردم کرد. از پدرم خبری نبود. هر چند توی روستا رسم نیست پدر عروس در مراسم عروسی دخترش شرکت کند، اما دلم می خواست در آن لحظاتِ آخر پدرم را ببینم. به کمک زن برادرم، خدیجه، سوار ماشین شدم. در حالی که من و شیرین جان یک ریز گریه می کردیم و نمی خواستیم از هم جدا شویم. خدیجه هم وقتی گریه های من و مادرم را دید، شروع کرد به گریه کردن. بالاخره ماشین راه افتاد و من شیرین جان از هم جدا شدیم. تا خانه صمد من گریه می کردم و خدیجه گریه می کرد. وقتی رسیدیم، فامیل های داماد که منتظرمان بودند، به طرف ماشین آمدند. در را باز کردند و دستم را گرفتند تا پیاده شوم. بوی دود اسپند کوچه را پر کرده بود. ادامه دارد...✒ 🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6023924617435940386.mp3
8.12M
سلام بر حسین علیه السلام 🌺🌺🌺🌺😭😭😭😭 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چه فاطمیه‌ای شد امسال... 🔴 محمود کریمی 🖤🖤🖤😭😭😭😭 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان عزیز وگرامی قسمت اول دختر شینا رو از اینجا مطالعه کنین 🙏🙏🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجای دنیا ژنرال بلند پایه‌اش از رئوف‌القلب ترین انسان‌هایی است که می‌شناسیم؟ با دلتنگی تو چه کنیم؟! 😭😭😭😭😭😭😭 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خودتان را آماده کنید شهادت سلیمانی بَدای عظیمی رقم زد" مردی که نفسش زکیه بود و خداوند متعال انقلاب اسلامی را با خون وی مستحکم ساخت تا فتنه های سیاه و شوم کفار غربی و منافقین داخلی و خارجی خنثی شود. رهبر معظم انقلاب، شهادت او را نخست به امام زمان علیه السلام تسلیت گفتند و سپس به روح خود این بزرگ مَرد! قاسم سلیمانی، سردار سپاه امام زمان عج بود که سالها در منطقه با سفیانیان جنگید و حکومت وحوش پرورش یافته سفیانیان را محو کرد.. اگر شما در نماز تشیع پیکر این شهید عزیز بهمراه یاران با وفایش مشاهده کردید که رهبر معظم انقلاب این چنین اشک می ریزد‌، فقط به دلیل از دست دادن این یار دیرینه و گرانقدر نبود! اشک های رهبر معظم انقلاب، انعکاس قلب زخم خورده ی امام عصر عج بود. اما چه کسی فهمید!؟ چه کسی فهمید، وقتی پیام او فقط یک بسم الله الرحمن الرحیم " بود معنایش چه میتواند باشد!؟ بسم الله الرحمن الرحیم آغاز پروژه ی فتح قدس بود.. آغاز نبرد خراسانیان و یمانیان با کفار رومی و یهود و سفیانیان بود.. چه کسی متوجه شد، که دعای رهبر معظم انقلاب در نماز تشیع پیکر این شهدا چه بود!؟ محتوای دعای وی، از آیات ۳۳ توبه ، ۲۸ فتح ، ۹ فتح اتخاذ شد.. که مهم ترین آیات مَهدوی قرآن است.! آیاتی که شأن تأویلش به ظهور حضرت صاحب الزمان ( عج ) مرتبط است. رهبر معظم انقلاب یک سال است که از این آیات استفاده می کند" چرا رهبر انقلاب انتهای این دعای مهدوی قرآنی، بجای مشرکین از " کافرین " استفاده میکند؟! این همان رویارویی سپاه اسلام با کافران رومی است. ما در قرآن ائمه ی کفر " داریم.. پیشوایان کفر در این زمان چه کسانی هستند؟! چه کسی متوجه شد، چندی قبل از شهادت سردار سلیمانی و یارانش، وقتی امریکا به حشدالشعبی حمله کرد و باعث شد چندین تن از جبهه مقاومت به شهادت برسند‌، قرآنی که در آوار پایگاه حشد الشعبی یافت شد، صفحه ای که از آن نمایان بود، آیه ی جهاد با اهل کفر و نفاق بود!؟ و خداوند در آن روز جهاد را بر مسلمین واجب کرد!؟ روز تشیع پیکر این شهدای عزیز، فرمانده سپاه قدس، سردار قاآنی در اولین مصاحبه ، به نبرد با سپاه کفر اشاره کرده و این اقدام را در راستای تشکیل حکومت امام زمان عج معرفی میکند.! دوست و دشمن و منافق و ضد انقلاب بداند! انتقام سخت یعنی شروع پروژه فتح قدس شریف، و از این پس تحولات عظیمی در سراسر منطقه و جهان مشاهده خواهید کرد" شما باید بدانید، دورانی که سالها شیعه به دنبال تحقق آن بود شروع شد.. از این پس نبرد حق و باطل تشدید خواهد شد. و خراسانیان و یمانیان با سفیانیان به نبرد های بزرگی وارد خواهند شد. خودتان را آماده کنید.. زندگیتان را اصلاح کنید.. و بزودی زود باید برای رویارویی با لشگر کفر در منطقه حاضر شویم. هر کس از جنگ هراس دارد و در پی تضعیف سپاه اسلام باشد، کار به جایی نخواهد برد.. دعای طلب شهادت رهبر انقلاب در نماز تشیع پیکر شهدای ترور توسط کفار رومی، یک دعای ساده نبود.، او در این نبردها حاضر است. اخراج امریکا یعنی دوران ظهور ولی عصر عج به نام خداوندی که قوی تر از بمب های اتم است. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5816837976075798287.mp3
40.45M
💥 تحلیل کامل و جامع حوادث قبل و بعد شهادت سردار سلیمانی استاد رائفی پور دوستداران حاج قاسم حتما گوش بدن! کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خلق مشتاق بهشتند و بهشت جاودان با هزاران آرزو مشتاقِ دیدار شماست ... #رفاقت_تا_بهشت #شهید_احمد_کاظمی #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان گرامی ممنون از صبوریتون تبادل داریم
لباس نوزادی نیلی:📢📢📢📢 🇮🇷🇮🇷بهترین برند های ایرانی 🇮🇷🇮🇷 مامان های اینده مادر بزرگها ی مهربان مجموعه ای از با کیفیت ترین لباس نوزادی 👶👼صد در صد کتان 👶👼 ضد حساسیت برای شما که به سلامت پوست کودک👩👧👧 خود اهمیت میدهید 👇👇👇👇👇👇 ما با عرضه مستقیم از تولیدی ، پایین ترین قیمت ها را به شما عرضه خواهیم کرد.👇👇👇 @nili_nini اینجا قیمت ها💰با بازار تفاوت دارد 👶 😊 💰🇮🇷😳😳😳 دانستنی های مادر و فرزند 👩👦را در این کانال مطالعه نمایید. 👶با تشکر 🙏🌺 خرید با هماهنگی قبلی 👇 09130122332 سفارش و ارسال 👆 ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/316014597C6d20842fb5 دوستان عزیز لطفا لینک کانال ما را به گروهاتون و به دوستان خود معرفی کنید 🐊 🙏 لباس نوزادی نیلی: اصفهان میدان قدس خ اوحدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا