حدود ۳۴_۳۵ سال پیش بود. من کودکی ۵_۶ساله بودم. عصر تابستان بود و ماه محرم . در حیاط حسینیه ابوالفضل علیهالسلام شهرستان گراش بودم . مراسم عزاداری سید الشهدا علیهالسلام بود. طبق روال مناطق جنوب در ماههای تیر و مرداد هوا بسیار گرم می شود و عموما عصر ها هوا ابری. طوفانی بسیار شدید و تند باد می آید و در برخی مواقع رگبار پراکنده باران ؛ که به این پدیده چهل پسین می گویند.
روضه شروع شد و همراه آن تند باد هم ، هم!
اواخر روضه بود که طوفان به اوج خود رسید.مراسم تمام شد و مردم حسینیه را ترک می کردند.
من خود شاهد ماجرا بودم. دیدم طوفان ایرانت سفالی از روی بشکه ای بر روی طبقه سوم حسینیه بلند کرد و در آسمان چرخاند و چرخاند و به شدت بر روی پیر زنی که در حال خروج از حیاط بود برخورد کرد ! حیاط حسینیه خاکی بود و هوا بر اثر طوفان خاک آلود!
همه می گفتند پیر زن جان داد! صحنهی وحشتناکی بود ! ترسیده بودم . همه اطراف پیر زن جمع شدند . من نیز جلو رفتم تا سرنوشت پیرزن را بفهمم. نزدیک که شدم دیدم سرش شکسته ولی حال عمومی اش خوب است!!!
در کمال ناباوری همگان پیرزن از آن ایرانت سنگین، جان سالم به در برد و این کرامت سید الشهداء بود به عزادارش😭
این خاطره بسیار شفاف از آن روز تا الان در ذهن من نقش بسته است و آن حادثه عشق و ارادت مرا به آن حضرت بیشتر کرد.
#خاطره_ماندگار
#محرم
#امام_حسین
🖇@sabkebandegi🖇
°•ݒـاتؤقــ ݩـۏجـۅۅڹـہاے ݕــاحــاݪ°•