eitaa logo
پاتوق نوجوان
333 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
54 فایل
بھ نــٰام حق🌱 براۍ شڪل گیری هـویت جوان مهدوۍ در تنگنــٰاهای هویت نوجوانے ، در ڪنار شمــٰاییم🙃🌸 - خادم ڪانال؛ @Alil60 ۶۰۰.....🚗........۵۰۰
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم برایت تنگ شده💚💜 @sabkebandegi
  🔥آتش انتقام🔥 چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ...  و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... . دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... . پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ...  من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... . همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ... کپی کردی؟؟اشکال نداره...فقط صلوات یادت نره @sabkebandegi
سلام صبح زیباتون بخیر ❤️ انشاءالله روز خوبی داشته باشید ما امروز هم‌ میایم با برنامه های خوشگل پیشتون پس منتظر باشید🎀 مدیر کانال سبک زندگے💙 @sabkebandegi
آمدو ما ایرانیم 😭😭 آخه چرا کرونا اومده 😒 ولی ما با توی خونه موندنامون و اگر هم رفیم بیرون با ماسک زدن هامون انشاء الله 😀 @sabkebandegi
گرچه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم💔 : 🍃اربعین، همه‌ مردم از داخل خانه اظهار ارادت کنیم. زیارت اربعین را با حال، با توجّه بخوانند و شِکوه کنند پیش امام حسین (علیه‌السلام) و بگوینـد یا سیّدالشّهداء، ما دلمان میخواست بیاییم، نشد. 😔😪 ۹۹/۶/۳۱ ▪️ @sabkebandegi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرسپولیس @sabkebandegi
تم اینطوریه @sabkebandegi
واینطوری @sabkebandegi
  ❤️من جذاب ترم یا..❤️ بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ...  رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... . سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت، اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... . دوباره جمله ام رو تکرار کردم ...  همون طور که سرش پایین بود گفت:  لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ... رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم:  اما اینجا کتابخونه است ...  حالتش بدجور جدی شد ...  الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... . مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... . دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... . با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ...  سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... . کپی کردی؟؟اشکال نداره...فقط صلوات یادت نره @sabkebandegi