eitaa logo
پاتوق نوجوان
333 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
54 فایل
بھ نــٰام حق🌱 براۍ شڪل گیری هـویت جوان مهدوۍ در تنگنــٰاهای هویت نوجوانے ، در ڪنار شمــٰاییم🙃🌸 - خادم ڪانال؛ @Alil60 ۶۰۰.....🚗........۵۰۰
مشاهده در ایتا
دانلود
شرط‌شھید‌شدن،شھید‌بودن‌است. اگر‌ امروز‌ بوۍِ شھید از‌رفتارو اخلاق ڪسی استشمام شد، شھادتنصیبش می‌شود . .🍃 "پاتوق نوجوان"🌿 -@sabkebandegi』.
می گفتن: دوستےهاتو‌جبهہ؛ ‌طوری‌بود‌کہ‌ازمیون‌گلولہ‌ها همدیگہ‌رو‌بیرون‌مے‌کشیدن.. سعےکنید‌دوستانےداشته‌باشیدکہ همدیگہ‌روازگناه‍‌نجات‌بدید.. :)) رفاقت با شهدا اما تضمین می کند نجاتت را اگر هنگام گناه، دل به رفاقت شهدایی ات بدهی 🌷شهید محمد غفاری کتاب پرواز در سحرگاه، اثر گروه شهید هادی به خاطرات این شهید والامقام می پردازد که به زودی تجدید چاپ میشود.
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ تقوای ِ‌ابراهیٓم هر وقت مۍدید بچہ ها مشغول هستند مرتب مۍگفت : بفرست ! و یا بہ هر طریقۍ بحث را عوض مۍڪرد . "پاتوق نوجوان"🌿 -@sabkebandegi』.
بعضیا بزرگ بدنیا میان... بعضیا هم خودشون بزرگی رو بدست میارن... اما بین همه ی اینا ادمایی هستن که حتی بدون اینکه بخوان بزرگ باشن بزرگی رو با خودشون دارن..🌺
🌹 هر روز با آقام حرف می‌زدم 👤 اسمش «عبدالمطلب اکبری» بود. چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌اش می‌کردن. یه روز رفتیم کنار قبرستان و عبدالمطلب رو دیدیم که با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت «شهید عبدالمطلب اکبری»! ما هم کلی خندیدیم و مسخره‌اش کردیم! هیچی نگفت؛ سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… 🔆 فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست، قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌اش کردیم! 📝 وصیت نامه‌اش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: «یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌ام کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مَردُم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی...» 📚 روایت از همرزم شهید؛ منبع: خبرگزاری بین المللی قرآن
بہ‌جـوانان‌توصیہ‌‌مےڪنم‌ڪہ‌نمـاز خودرادر اول وقت‌بخوانیدقـرآن‌بخوانید زیرا‌ڪہ‌بسیـارمهم‌است‌مواظب‌نمـاز ودین‌خودباشید....! ↵شـهیـداحمـدمَشـلَب••
سر سفره داشت غذا میخورد...صداۍ اذان رو ڪه شنید بلند شد📿 بھش گفتیم: بیشین بخور بعد غذا برو غذات سرد میشه هاااا🍱 گفت: اگه نرم غذاۍ روحم سرد میشه! 🙂'
ابراهیـم‌مۍگفت: مطمئـن‌بـاش هـیچ‌چیـز‌مثل برخـوردِ‌خوب روۍ‌آدم‌هـا‌تأثیر‌نـداره! شهـید‌ابـراهیـم‌هادۍ "پاتوق نوجوان"🌿 -@sabkebandegi』.
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 🌷 ✋یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند: «با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.» می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟ 🔻عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود. حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت. 💦لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین عليه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.» شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست. 📙برگرفته از کتاب راهیان علقمه. اثر گروه شهید هادی
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄ ✨یک روز یکی از بچه های باشگاه به ابراهیم گفت: ابرام جون، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده، تو راه که می اومدی دو تا دختر پشت سرت بودن و از تو حرف می زدند. 💬ابراهیم رفت توی فکر و ناراحت شد. فردای آن روز با پیراهن بلند و شلوار گشاد آمد باشگاه و به جای ساک ورزشی لباس هایش را توی کیسه پلاستیکی ریخته بود. ➿بچه ها می گفتن بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی ما همه می آییم باشگاه تا هیکل ورزشکاری مون رو نشون بدیم بعد تو با این هیکل روی فرم چه لباس هایی می پوشی؟! ✅ابراهیم بدون اینکه به حرف های ما اهمیت بده گفت: اگر برای خدا باشد میشه اما به هر نیت دیگه ای باشه ضرر می کنید.
💌 من مشتاق اینم که رنگ خدا بگیرم و بتونم تجلی حداقل یک صفت الهی تو زمین باشم🙂 "پاتوق نوجوان"🌿 -@sabkebandegi』.