آخرالزمان نیست پس چست؟
یک ایرانی برای اسقاطیل
و
یک آمریکایی برای ایران شمشیر میزند
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
✍️سجاد فراهانی
💢اسرائیل دو بار از حمله به ایران منصرف شده است
🔹ای بی سی نیوز به نقل از منابع صهیونیستی:اسرائیل طی هفته اخیر، دو بار از حمله به ایران منصرف شده است.
🔹مقامات اسرائیلی گزینههایی از جمله حمله به همپیمانان منطقهای ایران و حمله سایبری را بررسی کرده اما آن را به مرحله اجرا نرسانده است.
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
. 🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》 خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی🌷
. 🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》
خاکهای نرم کوشک💦
🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی🌷
🕊 قسمت چهارم
《ویلای جناب سرهنگ(۲) 》
🌷 تو دورهٔ آموزشی به قول معروف تسمه از گرده مان کشیده بودند. به مان یاد داده بودند، که اگر مافوق مان گفت بمیر، بی چون و چرا باید بمیری. رو همین حساب حرف او را گوش کردم و دنبال آن زن رفتم تو.
آن طرف حیاط یک #ساختمان_مجلل، چشم را خیره می کرد. وسعت حیاط و گلهای رنگارنگ و درختهای سر به فلک کشیده هم زیبایی دیگری داشت. زن گفت: دنبالم بیا. 🏡🌳
🌷 کیسه به دست دنبالش راه افتادم. جلوی راه پله ها زن ایستاد، اتاقی را در طبقهٔ دوم نشانم داد وگفت: خانم اون جا هستن.
به #اعتراض گفتم: معلوم هست می خوام چه کار کنم؟ این نشد #سربازی که برم پیش خانم!
ترس نگاهش را گرفت. به حالت التماس گفت: صدات رو بیار پایین پسرم! با #اضطراب نگاهی به بالا انداخت وادامه داد: برو بالا، خانم بهت می گن چه کار باید بکنی، زیاد بد اخلاق نیست.😨🤫
🌷 رفتم بالا، در اتاق قشنگ باز بود، نگاهی به فرشهای دستباف و قیمتی کف اتاق انداختم. بند پوتینهام را باز کردم بیرونشان آوردم، با احتیاط یکی دو قدم رفتم جلوتو. گفتم: #یاالله
صدایی نیامد دوباره گفتم یا الله، یا الله!
زن جوان گفت: سرت را بخوره یا الله گفتنت دیگه چیه؟ بیا تو!
مردد و دو دل بودم. زیر لب گفتم: خدایا توکل بر خودت. 🤨🤲
🌷 رفتم تو از چیزی که دیدم، چشمهام یکهو #سیاهی رفت. کم مانده بوده نقش زمین شوم. فکر می کنی چه دیدم؟
گوشهٔ اتاق، روی مبل، یک زن بی حجاب و به اصطلاح آن زمان: مینی ژوب نشسته بود، با یک #آرایش_غلیظ و حال به هم زن! پاهاش را هم خیلی عادی و طبیعی انداخته بود روی هم. تمام تنم خیس عرق شد.😳👩
🌷 چند لحظه ماتم برد. زنیکه هم انگار حال و هوای مرا درک کرده بود، چون هیچی نگفت. وقتی به خودم آمدم، دنده عقب گرفتم و نفهمیدم چطور از اتاق زدم بیرون. #پوتینها را پام کردم. بندها را بسته و نبسته، گونی را برداشتم. زن بی حجاب با عصبانیت داد زد: آهای بزمجه کجا داری میری؟ برگرد!
گوشم بدهکار هارت و هورت او نشد. پله ها را دو تا یکی اومدم پایین. رنگ از صورت زن چادری پریده بود. زیاد بهش توجهی نکردم و رفتم توی حیاط. دنبالم دوید بیرون.😰😡
🌷 دستپاچه گفت خانم داره صدات می زنه.
گفتم: این قدر صدا بزنه تا جونش در بیاد!
گفت: اگر نری، #می_کشنت_ها!
عصبی گفتم: بهتر!
من می رفتم و زن بیچاره هم دنبالم تقریبأ داشت می دوید...🏃🧕
#ادامه_دارد...🔰
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
سوار ماشین شد رفت خونه خودش...😶 «شهید مهدی باکری» #ازدواج_به_سبک_شهدا💍 --------•|♥️🌱|•------- @sab
مراسم عقد با صدای قرآن...
«شهید شاپور برزگر گلمغانی»
#ازدواج_به_سبک_شهدا💍
--------•|♥️🌱|•-------
@sabkeshohadaa
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
بیهیچسوالیوجوابیبغلمکن
خستهترازآنمکهبگویمبهچهعلت ..
هدایت شده از دݪٺنگ ¹²⁸🫀
اینکہ با شنیدن یِ مداحۍ برۍ تو حالُ هَوایِ اربعین ..
اینکہ اون صدا اون صدایی باشه که بعد از کُلی پیاده روی نگاهت به گنبد افتاده ..
اینکہ دلت برایِ اربعین تنگ بشه ..
اینکہ دلت برای ِ ماءِ بارِد تنگ بشه ..