eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
141 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می رفت❗️ رسید به چراغ قرمز .📍 ترمز زد و ایستاد ‼️ یه نگاه به دور و برش کرد 👀 و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣 الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️ نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب اشهد ان لا اله الا الله ...👌 خلاصه چراغ سبز شد 🍃 و ماشینا راه افتادن 🚗 و رفتن 🔸من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد یهو❓ حالتون خُب بود که❗️ یه نگاهی به من انداخت 👀 و گفت: 🗣 "مگه متوجه نشدی ؟ 😏 🔹پشت چراغ قرمزیه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖 و آدمای دورش نگاهش میکردن😒 من دیدم تو روز روشن☀️ جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌ به خودم گفتم چکار کنم؟! که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه دیدم این بهترین کاره !"👌 همین‼️✌️ 🎌 خاطره ای ازشهید مجید زین الدین @mazhabijdn
•~🌿🌸~• ❣ 🔮 هر شب صد آیه علاقه زیادی به قرآن داشت و هرشب در منزل ۱۰۰آیه قرآن را میخواندند😊😊 وپس از نماز عشا سوره واقعه را تلاوت می کرندوپس ازنماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشررا می خواندند. همچنین پس از هر نماز؛آیت الکرسی؛تسبیحات حضرت زهرا ؛سه مرتبه سوره توحید؛صلوات و ایات دو و سه سوره طلاق راحتما تلاوت می کردند.تاکید ویژه ای به نماز شب داشتند و اگر نماز شبشان قضا می شد می گفتند:شاید در روزگناهی مرتکب شده ام که برای نماز شب بیدار نشدم😔😔 •شهید مدافع حرم مسلم خیزاب 🕊• ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
‌•🌿• موقع رفتن بهش گفتم: برو داداش،ولی برگـرد...🙃🍂 یه لبخندی زد و گفت: من دیگه برنمیگردم...😊✋🏻 گفتم:نزن این حرفو،تو بچه ڪوچیک داری...😔 یه دست زد به گردنش و گفت: این گردنو میبینے؟! ...💔😇 𝑱𝒐𝒊𝒏⤹ ‌•🌿• @sabkeshohadaa | سَبڪ‌ِشُھَכآ
✳️ دفاع از مردم مظلوم حتی در قلب آمریکا! 🔻 [حاج حسین همدانی خطاب به دخترش] برای توجیه فرماندهان سوری به منطقه‌ای رفته بودیم که اون شهر به‌ظاهر امن به نظر می‌رسید اما راننده می‌ترسید که وارد شهر بشه. با اصرار من و تاکید چند فرمانده سوری راننده مجبور شد وارد شهر بشه. اونجا رو قبلا تنهایی شناسایی کرده بودم که چندهزار شیعه داشت اما تروریست‌های مسلح داخل شهر مثل طاعون پراکنده شده بودن. 🔸 ظهر شد. داشت کارمون تمام می‌شد. فرماندهان رو به ناهار دعوت کردم. مهمون من شدن البته به صرف ساندویچ. بعد از غذا و چرخیدن توی شهر، راننده گفت: بنزین نداریم. آدرس پمپ بنزین رو گرفتیم و به محض اینکه وارد پمپ بنزین شدیم سرهای بریده‌ای رو دیدیم که تکفیری‌ها برای ایجاد ترس و رعب وحشت مردم ، روی پمپ‌های بنزین قطاری وصل کرده بودن. اون سرها متعلق به همون شیعیانی بود که با سران تکفیری‌ها بیعت نکرده بودن. 🔺 زهرا جان! هرروز تو یه گوشه از سوریه چندین جنایت مثل این اتفاق می‌افته. تروریست‌های وارداتی از همه جای دنیا به این جماعت پلید اضافه می‌شن. حالا من کنج عافیت رو انتخاب کنم و برگردم؟ آیا این سر های بریده شده ، زن و بچه نداشتن؟ آیا این ظلم نیست؟ به خدا قسم اگر این اتفاق تو قلب آمریکا هم می‌افتاد، من تکلیف خودم می‌دونستم که برای دفاع و دادخواهی از مردم بی‌گناه کاری بکنم.