eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
143 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ همانطور که پیش‌بینی می‌کردم دو ساعت و خورده ای منتظر بودم تا نوبتم رسید ، بعد از انجام کارهای ثبت نام و مشخص شدن زمان تشکیل کلاسها که سه هفته بعد بود به خونه برگشتم . تمام این سه هفته رو هروز دنبال خرید برای دانشگاه بودم و دقیقا عین بچه ها دبستانی هر چیزی رو که می دیدم می‌خریدم ، البته مامان هم ذوق زده تر از من هیچ حرفی نداشت. سه هفته گذشت و بلاخره روز رفتن به دانشگاه رسید ، با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم و کش و قوسی به بدنم دادم. بزن بریم دریا خانم که دانشگاه منتظرته بعد ی دوش و خشک کردن موهام رفتم سراغ آرایش کردن البته چون روز اول بود ترجیع دادم آرایشم کاملا ملایم باشه پس فقط ی مداد داخل چشمهای درشت به رنگ شبم کشیدم و یه رژ گل‌بهی با ی روژگونه هم رنگش شد همه آرایشم رفتم سرقت لباس حالا روز اولی چه لباسی بپوشیم مناسب باشه ؟ بعد کلی بالا پایین کردن گندم تصمیم گرفتم شلوارجین یخی با مانتوی سورمه ای کوتاهم که تا بالای زانوم بود رو بپوشم ، درسته تیپم عین بچه دببرستانیا شد ولی خوب روز اول بود و باید سنگین می‌رفتم ببینم جو چطوره بعد تیپ های مخصوص دریا رو بزنم به حرفهای خودم خندیدم پاک خل شدم با ی بسم الله سمت دانشگاه رفتم : اینجا رو باش فکر کردم فقط من بچه مثبت بازی در آوردم و زود اومدم نه انگار این بچه دکترا همه مثل من ذوق زده بودن خوشحال از اینکه کلاسها تشکیل میشه سمت کلاس رفتم جز من ده ، دوازده نفر دیگه توی کلاس بود که ترم اولی به نظر می‌رسیدن اولین صندلی رو انتخاب کردم و نشستم
♥️ همانطور که پیش‌بینی می‌کردم دو ساعت و خورده ای منتظر بودم تا نوبتم رسید ، بعد از انجام کارهای ثبت نام و مشخص شدن زمان تشکیل کلاسها که سه هفته بعد بود به خونه برگشتم . تمام این سه هفته رو هروز دنبال خرید برای دانشگاه بودم و دقیقا عین بچه ها دبستانی هر چیزی رو که می دیدم می‌خریدم ، البته مامان هم ذوق زده تر از من هیچ حرفی نداشت. سه هفته گذشت و بلاخره روز رفتن به دانشگاه رسید ، با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم و کش و قوسی به بدنم دادم. بزن بریم دریا خانم که دانشگاه منتظرته بعد ی دوش و خشک کردن موهام رفتم سراغ آرایش کردن البته چون روز اول بود ترجیع دادم آرایشم کاملا ملایم باشه پس فقط ی مداد داخل چشمهای درشت به رنگ شبم کشیدم و یه رژ گل‌بهی با ی روژگونه هم رنگش شد همه آرایشم رفتم سرقت لباس حالا روز اولی چه لباسی بپوشیم مناسب باشه ؟ بعد کلی بالا پایین کردن گندم تصمیم گرفتم شلوارجین یخی با مانتوی سورمه ای کوتاهم که تا بالای زانوم بود رو بپوشم ، درسته تیپم عین بچه دببرستانیا شد ولی خوب روز اول بود و باید سنگین می‌رفتم ببینم جو چطوره بعد تیپ های مخصوص دریا رو بزنم به حرفهای خودم خندیدم پاک خل شدم با ی بسم الله سمت دانشگاه رفتم : اینجا رو باش فکر کردم فقط من بچه مثبت بازی در آوردم و زود اومدم نه انگار این بچه دکترا همه مثل من ذوق زده بودن خوشحال از اینکه کلاسها تشکیل میشه سمت کلاس رفتم جز من ده ، دوازده نفر دیگه توی کلاس بود که ترم اولی به نظر می‌رسیدن اولین صندلی رو انتخاب کردم و نشستم