#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_چهاردهم
همانطور که پیشبینی میکردم دو ساعت و خورده ای منتظر بودم تا نوبتم رسید ، بعد از انجام کارهای ثبت نام و مشخص شدن زمان تشکیل کلاسها که سه هفته بعد بود به خونه برگشتم .
تمام این سه هفته رو هروز دنبال خرید برای دانشگاه بودم و دقیقا عین بچه ها دبستانی هر چیزی رو که می دیدم میخریدم ، البته مامان هم ذوق زده تر از من هیچ حرفی نداشت.
سه هفته گذشت و بلاخره روز رفتن به دانشگاه رسید ، با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم و کش و قوسی به بدنم دادم.
بزن بریم دریا خانم که دانشگاه منتظرته
بعد ی دوش و خشک کردن موهام رفتم سراغ آرایش کردن البته چون روز اول بود ترجیع دادم آرایشم کاملا ملایم باشه پس فقط ی مداد داخل چشمهای درشت به رنگ شبم کشیدم و یه رژ گلبهی با ی روژگونه هم رنگش شد همه آرایشم
رفتم سرقت لباس
حالا روز اولی چه لباسی بپوشیم مناسب باشه ؟ بعد کلی بالا پایین کردن گندم تصمیم گرفتم شلوارجین یخی با مانتوی سورمه ای کوتاهم که تا بالای زانوم بود رو بپوشم ، درسته تیپم عین بچه دببرستانیا شد ولی خوب روز اول بود و باید سنگین میرفتم ببینم جو چطوره بعد تیپ های مخصوص دریا رو بزنم
به حرفهای خودم خندیدم پاک خل شدم
با ی بسم الله سمت دانشگاه رفتم :
اینجا رو باش فکر کردم فقط من بچه مثبت بازی در آوردم و زود اومدم نه انگار این بچه دکترا همه مثل من ذوق زده بودن
خوشحال از اینکه کلاسها تشکیل میشه سمت کلاس رفتم
جز من ده ، دوازده نفر دیگه توی کلاس بود که ترم اولی به نظر میرسیدن اولین صندلی رو انتخاب کردم و نشستم
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_چهاردهم
همانطور که پیشبینی میکردم دو ساعت و خورده ای منتظر بودم تا نوبتم رسید ، بعد از انجام کارهای ثبت نام و مشخص شدن زمان تشکیل کلاسها که سه هفته بعد بود به خونه برگشتم .
تمام این سه هفته رو هروز دنبال خرید برای دانشگاه بودم و دقیقا عین بچه ها دبستانی هر چیزی رو که می دیدم میخریدم ، البته مامان هم ذوق زده تر از من هیچ حرفی نداشت.
سه هفته گذشت و بلاخره روز رفتن به دانشگاه رسید ، با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم و کش و قوسی به بدنم دادم.
بزن بریم دریا خانم که دانشگاه منتظرته
بعد ی دوش و خشک کردن موهام رفتم سراغ آرایش کردن البته چون روز اول بود ترجیع دادم آرایشم کاملا ملایم باشه پس فقط ی مداد داخل چشمهای درشت به رنگ شبم کشیدم و یه رژ گلبهی با ی روژگونه هم رنگش شد همه آرایشم
رفتم سرقت لباس
حالا روز اولی چه لباسی بپوشیم مناسب باشه ؟ بعد کلی بالا پایین کردن گندم تصمیم گرفتم شلوارجین یخی با مانتوی سورمه ای کوتاهم که تا بالای زانوم بود رو بپوشم ، درسته تیپم عین بچه دببرستانیا شد ولی خوب روز اول بود و باید سنگین میرفتم ببینم جو چطوره بعد تیپ های مخصوص دریا رو بزنم
به حرفهای خودم خندیدم پاک خل شدم
با ی بسم الله سمت دانشگاه رفتم :
اینجا رو باش فکر کردم فقط من بچه مثبت بازی در آوردم و زود اومدم نه انگار این بچه دکترا همه مثل من ذوق زده بودن
خوشحال از اینکه کلاسها تشکیل میشه سمت کلاس رفتم
جز من ده ، دوازده نفر دیگه توی کلاس بود که ترم اولی به نظر میرسیدن اولین صندلی رو انتخاب کردم و نشستم