_Meysam Motiee - Shahr Ma Shahidi Avordan(UpMusic).mp3
15.14M
#مداحی
این گل را به رسم هدیه.....🥀
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
May 11
🖤متن زیارت عاشورا🖤👆
🥀ما رو هم از دعای خیرتون محروم نکنید 🥀
#التماس_دعا
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
AUD-20220731-WA0003.m4a
1.98M
🥀صّوّتّ زّیّاّرّتّ عّاّشّوّرّاّ🥀👆
🎙 با نواے علے فانی ◁❚❚▷ıllıllı◁❚❚▷
🖤شب بیستم و سوم چلـہ ے زیارت عاشورا🖤
🥀بـہ نیت تمام شهـבا ب خصوص شهیـב نویـב صـ؋ـوے 🥀
تاریخ شروع چله ↯
♡¹⁴⁰¹'¹⁰'²⁶♡
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
چی میشه یه چند نفری بیان این طرف دلمون شاد بشه😅💔؟
°•<🌸@mazhabijdn 🌸>•°
#فورهمسایه🤚
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_سیونه
_ تو چکار داری شرط رو بگو
مریم : باشه سر اینکه اگه تو بردی همه شام مهمان من اگه تو باختی مهمان تو
_ اوکی هستم
بعد از دست دادن راهی خونه شدیم
تمام اون روز و شب رو به نقشم فکر میکردم که باید چکار کنم ، قدم اول این شد که باید هر روز جلوی چشمش باشم پس باید آمار رفت و آمدش رو بگیرم دوم اینکه باید کمی تا حدودی تیپ بازم رو کنترل کنم و بعد و مهمتر این که باید فردا برم و حرفام رو از دلش در بیارم
خبیث خندیدم و گفتم :
_ یه آشی برات بپزم برادر بشین و نگاه کن
صبح با آلارم گوشی بیدار شدم کش و قوسی به بدنم دادم و سمت حموم رفتم تا با گرفتن یه دوش سرحالتر بشم دیشب تا دیر وقت بیدار بودم و الان کسل
_ پووف همینه دیگه به جای عمل میشنیم به فکر کردن الان که موقع عمله من کسل حالا کی حسش رو داره بره دانشگاه
بعد از گرفتن یه دوش و تا حدودی سر حال شدن به مامان و عزیز پیوستم :
_ سلااااااام صبح بخیر عشقای من
مامان : سلام عزیزم صبح بخیر
عزیز : سلام گلم چه عجب بالاخره ما دیدیمت ، یا دانشگاهی یا خواب
_ اوه بی خیال عزیز بخدا وقتی از دانشگاه میام هلاک خواب میشم
عزیز : از بس که تنبل بودی الان با یه کار هلاک میشی
_ اه عزیز من ؟ .... من تنبل بودم ؟
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_چهل
دستی از پشت دور گردنم حلقه شد و صدای خاله گیتی توی گوشم نشست :
_ پ ن پ من تنبل بودم و همش مثل خرس خواب بودم اصلا شما نبودی
جیغی از شادی کشیدم و گیتی رو بغل کردم :
_ وای گیتی جوووووون کی اومدی ؟
_ گیتی : صبح اومدم خانم خرسه
_ وای پس چرا منو رو بیدار نکردی ؟؟؟ واسا بینم تو چرا با عزیز نیومدی ؟
_ معلوم نیست نابغه برای اینکه شیفت بودم بیمارستان
_ وااااا شیفت دو روز آخه
_ نخیر خانم جای یکی از دوستان بودم
_ واقعا که منو به دوستت فروختی ؟
_ اولا ولم کن دیگه له شدم ، دوم اینکه این چه حرفیه؟ میدونی که چقدر برام عزیزی
_ اوخ اینقدر از دیدنت خوشحال شدم که نمیدونم دارم چکار میکنم
همه خندیدن و مشغول خوردن صبحانه شدیم . نگاهم روی گیتی نشست :
گیتی تنها خاله من و متخصص زنان بود با مشغله کاری بسیار زیاد به همین خاطر خیلی کم پیش میومد که ببینمش
گیتی سی سال و مجرده البته بهتره بگم عاشق مجرد گویا گیتی وقتی دانشجو بوده عاشق همکلاسی خودش میشه و اون عاشق کس دیگه ای و اینطور میشه گیتی عزیز بعد از این شکست عشقی تصمیم میگیره هرگز ازدواج نکنه و تمام تلاش مامان و عزیز برای راضی کردنش به ازدواج با شکست مواجه میشه و الان به همراه عزیز که بخاطر بیماری قلبیش مجبوره توی باغ لواسان زندگی کنه زندگی میکنه