eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
142 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آواي‌خـــــیال
آماࢪ ۳۱۳ پࢪداخٺ داࢪیما☺️😍 جا نمونید🏃‍♀ ۳ نفر تشࢪیف میاࢪن اینجا⁉️ @montazeran_zohor113
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از صفات حضرت علی این بوده که؛ ضربات شمشیرش همیشه تک ضربه و تمام کننده بوده. . حَـ❤️ــرَم‌شُهَدای‌گُمنامْ‌شَهرِستان‌رُباط‌کَریم https://eitaa.com/joinchat/2342649901C4ff61de25a 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
هدایت شده از سیدرضا نریمانی مدیا
1 نفر بیاد میشیم 490:)
هدایت شده از ●تلنگر●
۴نفر بیان🌱 @khaterat1401
رفقا چالش داریم هااا ساعت 9🤩البته بعد از رمانمون😁♥️ نوع چالش زمانش اعلام میکنم😉❤️ جایزشم پرداخت هست☺️🦋 بزن روی لینک پس😍بدوو🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♂🏃‍♂ @mazhabijdn
میدونین؛ هرگناهیی یه اثر خاصی داره...
و به آنها که در راه خدا کشته می‌شوند، مُرده نگویید، بلکه آنها زنده اند، ولی شما نمی فهمید. سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۵۴ @mazhabijdn
خدایا...! چمران‌نیستم‌ڪھ‌برایت‌زیبـٰابنویسم همت‌نیستم‌ڪھ‌برایت‌زیبـٰاشھیدشوم آوینی‌نیستم‌ڪھ‌برایت‌زیبـٰا تصویرگر؎ڪنم متوسلیـٰان‌نیستم‌ڪھ‌برایت‌زیبـٰا جاوید‌شوم بابایی‌نیستم‌ڪھ‌برایت‌زیبا‌پروازڪنم.. پرندھ‌پرشڪستھ‌ا؎هستـم ڪھ‌نیـٰازبھ‌مرھم‌دارم پس‌پروردگاراخودت‌مرهم‌زخمھـٰایم‌باش مرهم‌مـٰاظھورحجت‌توست...!(: ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ | @mazhabijdn
اگر پرستش جز ذاتِ خدا مجاز بود، مسلّما علـــی را می پرستیدم، علی خدا نیست ولی.. "وجود علی را چیزی جز خدا پر نکرده اسـت‌." 🤍 @mazhabijdn
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 ۲۲ به هوای عشقش هم که شده برمیگشت، اما نشد! از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریه هایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد. قدمهایم را دنبالش می- کشیدم و هنوز سوالم بی پاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم :»چرا نمیریم خونه خودتون؟« به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :»خونواده من حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید میاومدیم درعا!« باورم نمیشد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بالیی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :»امشب میریم مسجد العُمَری میمونیم تا صبح!« دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم ۲۱ 👌👇 ^°@mazhabijdn°^ فراورد بهتره رفیق😉❤️
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 ۲۳ لرزید :»من میخوام برگردم!« چند قدم بینمان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. طعم گرم خون را در دهانم حس میکردم و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای تیراندازی را میشنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم. سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانهام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین میرفت و گلوله طوری شانه ام را شکافته بود ۲۱ 👌👇 ^°@mazhabijdn°^ فراورد بهتره رفیق😉❤️
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼 ۲۴ که از شدت درد ضجه میزدم. هیاهوی مردم در گوشم میکوبید، در تنگنایی از درد به خودم میپیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را میدیدم و دیگر نمیشنیدم چه می- گوید. بازوی دیگرم را گرفته و میخواست در میان جمعیتی که به هر سو میدویدند جنازه ام را از زمین بلند کند و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی با حالت تهوع به هوش آمدم و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه ام از درد نعره کشید. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم، زخم شانه ام پانسمان شده به دستم سِرُم وصل بود. بدنم سُست و سنگین به زمین ۲۱ 👌👇 ^°@mazhabijdn°^ فراورد بهتره رفیق😉❤️