eitaa logo
سبک زندگی اسوه رسا
72.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
19 فایل
💠موسسه سبک زندگی اسوه رسا شناسه ملی 14013252154 زیر نظر محمدعلی سواعدی @MohamadAli_Savaedi ✔️ارشد اندیشه سیاسی اسلام ✔️فعال فرهنگی 🌹آموزش مرز ندارد و آموختن حقی همگانی ست 🗣ادمین @admins_1 🚥تبلیغ @mobin_gt 💳حمایت 6104337408863924
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 📚 و ✍در بلخ مردی علوی از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام زندگی می‌کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت. همسرش گفت : با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم. و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم. دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‌ اند، پرسیدم : او کیست؟ گفتند : شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت : دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم. 🔻در راه پیر مردی را در مغازه‌ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‌اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است، با خود گفتم : نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم. او خادم را صدا زد و گفت : برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید، پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور... سیده می‌گوید : همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‌اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند 🔻و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم. در نیمه‌ های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر صلی الله علیه وآله بر بالای سرش بلند شد. در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص) فرمود : از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‌رود و پیامبر صلی الله علیه وآله از او روی می‌گرداند. عرض می‌کند : یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‌کنی؟ فرمود : دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید. پیامبر(ص)فرمود : فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ 🔻این قصر از آنِ آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟ در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‌زد و می‌گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است. شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت : نمی‌گذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: می‌خواهم این هزار دینار را به او بدهم. گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‌پذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت : همان خوابی را که دیشب تو دیده‌ای من هم دیده‌ام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود : 🔻این قصر منزل آینده تو است. سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان‌ شده‌ایم 🌱 📚 إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‌2، ص: ۴۴۵ 🌸کانال سبک زندگی @sabkezendegi_ivle