eitaa logo
سبک‌ زندگی کریمانه
1.3هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
154 فایل
با لبیک به ندای امام خامنه ای بایاری حق سعی در ترویج #سبک_زندگی_اسلامی داریم و مباحثی شامل خانواده و همسرداری،تربیت فرزند ،نکات اخلاقی ،...ارائه می دهیم حسینی/ مشاور ارشد خانواده ارتباط با مشاور > @fotros2 ارسال مطالب نویسنده با حفظ لینک کانال ✅
مشاهده در ایتا
دانلود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر... مادر زن حاج سید هاشم یکی از زنان نیرومند، پرخاشگر و تندخو بود و بسیار سید هاشم را اذیت می کرد.  سیدهاشم روزی به خدمت علامه قاضی می‌رسد و می‌گوید: «آزار زبانی و کارهای مادر‌زنم بی‌حد شده است و صبر من نیز تمام؛ می‌خواهم که اجازه بدهید زنم را طلاق دهم.» ایشان فرمودند: آیا همسرت را دوست داری؟  گفتم: بله.  فرمودند: زنت نیز تو را دوست دارد؟  گفتم: آری.  فرمودند: هرگز راه طلاق نداری! برو و صبر پیشه کن! تربیت تو به دست مادر زنت می‌باشد. جریان گذشت و بنده طبق دستور استاد عمل می‌کردم؛ تا اینکه یک شب تابستانی که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم؛ مادر‌زنم از شدت گرما لب حوضچه نشسته و بر روی پاهایش آب می‌ریخت.    با ورود من، ناسزا و فحش شروع شد. بنده هم تا این وضعیت را دیدم، داخل اتاق نرفتم و از راه پله‌ها به سوی بام حرکت کردم. ولی او دست‌بردار نبود صدایش همین طور بلند و بلندتر می‌شد؛ حتی همسایه‌ها نیز می‌شنیدند، تا اینکه صبرم تمام شد. کلام استادم در مقابل دیدگانم بود. بی‌آنکه جوابی بدهم، به پائین آمده از خانه خارج شدم.  در کوچه و خیابان بدون هدف و ناراحت می‌گشتم؛ ناگهان حالتی نورانی پیش آمد و دری بر رویم باز شد؛ دیدم من دو تا شده‌ام، یکی سیدهاشمی که مورد ناسزا و فحش واقع شده و دیگری من که بسیار عالی و مجرد می‌باشم و نه ناسزا به او گفته شده و نه به او می‌رسد.  این اولین تجردی بود که در کربلا برایم پیدا شد و این در برایم باز نشد مگر به خاطر تحمل و صبر و اطاعت از استاد، که اگر نبود، آن غمناکی‌ها و پریشانی‌ها همچنان بود. 🆔@sabkezendegikareemane 🍃 💐s.hoseini
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر... مادر زن حاج سید هاشم یکی از زنان نیرومند، پرخاشگر و تندخو بود و بسیار سید هاشم را اذیت می کرد.  سیدهاشم روزی به خدمت علامه قاضی می‌رسد و می‌گوید: «آزار زبانی و کارهای مادر‌زنم بی‌حد شده است و صبر من نیز تمام؛ می‌خواهم که اجازه بدهید زنم را طلاق دهم.» ایشان فرمودند: آیا همسرت را دوست داری؟  گفتم: بله.  فرمودند: زنت نیز تو را دوست دارد؟  گفتم: آری.  فرمودند: هرگز راه طلاق نداری! برو و صبر پیشه کن! تربیت تو به دست مادر زنت می‌باشد. جریان گذشت و بنده طبق دستور استاد عمل می‌کردم؛ تا اینکه یک شب تابستانی که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم؛ مادر‌زنم از شدت گرما لب حوضچه نشسته و بر روی پاهایش آب می‌ریخت.    با ورود من، ناسزا و فحش شروع شد. بنده هم تا این وضعیت را دیدم، داخل اتاق نرفتم و از راه پله‌ها به سوی بام حرکت کردم. ولی او دست‌بردار نبود صدایش همین طور بلند و بلندتر می‌شد؛ حتی همسایه‌ها نیز می‌شنیدند، تا اینکه صبرم تمام شد. کلام استادم در مقابل دیدگانم بود. بی‌آنکه جوابی بدهم، به پائین آمده از خانه خارج شدم.  در کوچه و خیابان بدون هدف و ناراحت می‌گشتم؛ ناگهان حالتی نورانی پیش آمد و دری بر رویم باز شد؛ دیدم من دو تا شده‌ام، یکی سیدهاشمی که مورد ناسزا و فحش واقع شده و دیگری من که بسیار عالی و مجرد می‌باشم و نه ناسزا به او گفته شده و نه به او می‌رسد.  این اولین تجردی بود که در کربلا برایم پیدا شد و این در برایم باز نشد مگر به خاطر تحمل و صبر و اطاعت از استاد، که اگر نبود، آن غمناکی‌ها و پریشانی‌ها همچنان بود. https://eitaa.com/sabkezendegikareemane