eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
553 دنبال‌کننده
29هزار عکس
17.1هزار ویدیو
64 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ سال ۸۵ که رفتیم عقد کنیم یک دستخطی نوشت و خواست آن را امضا کنم داخل کاغذ نوشته بود دلم نمیخواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند؛ من هم امضا کردم مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت این پسر خیلی سخت گیر است؛ اما من ناراحت نشدم چون فهمیدم میخواهد زندگی کند. آقا مهدی دیپلم هم نداشت و در دانشگاه به من می­‌گفتند که شاید شما موقعیت‌های بهتری را داشته باشیدمن با خیلی‌ها مشورت کردم اما در نهایت با خودم فکر کردم که خداوند فردی را سر راهم قرار داده که با اخلاق و باایمان استو به خانواده اهمیّت می­دهد و اهل نماز است و اینها بهتر از مدرک تحصیلی و ثروت است. بسیار اهل شوخی بود؛ به سوریه که رفته بود آخرین دفعه که تماس گرفت دو روز قبل از شهادتش بود میگفتند قبل از آن رفت حرم حضرت زینب سلام الله علیه تنهایی نماز خواندو بعد هم رفت و شش صبح شهید شد. *نهال: اسم دختر شهید♡ 🌺به مناسبت سالروز 🔷تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴ 🔷تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴‌ 🔷مزارشهید: زیباشهرقرچک،گلزارشهدای‌بی‌ بی زبیده 🔷محل شهادت : خانطومان_سوریه ......🕊🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ هیئتی که داشتیم بعضی موقع ها اراذل محل هم‌ میومدن،من همیشه ازاین موضوع ناراحت بودم😠. ولی حسین حتی کوچک ترین خرده ای به اونها نمیگرفت و باهاشون خیلی خوب برخورد میکرد👌 ... یه روزی که بهش گلایه کردم گفت: اتفاقا همین ها واجبه که بیان هیئت 🤔؛ امام حسین (ع) کار خودش میکنه و کاری که باید بشه میشه 👏🏻... شهید حسین معز غلامی🌹 📎 پنج شنبه های دلتنگی🌺 هدیه به روح پاک و مطهر شهـــ🌷ـــدا صلوات . . . شــادی ارواح مطهر شـهدا صلوات 💫 ‏اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ «خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند . حاجی (حاج حسین خرازی) بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی‌ها داشتند باور می‌کردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد. حاجی گفت: هر جور شده با بی سیم، تورجی‌زاده را پیدا کن (شهید تورجی‌زاده فرمانده گردان یا زهرا سلام الله علیها ) مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا(س) بود. خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند. حاجی بی سیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون. تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت. صدا را روی تمام بی سیم‌ها انداخته بودند. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند. خط را گرفته بودند. عراقی‌ها را تارو مار کردند. تورجی خونده بود: 😭در بین آن دیوار و در 😭زهــرا صدا می زد پدر 😭دنبال حیـدر می دوید 😭از پهلویش خون می چکید 😭زهرای من، زهرای من...» یاد شهدا با صلوات🌷 🌷 🌷 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🔆 لحظه ای با حاج آقا ابوترابی ⭕️ ما را به اتاقی تنگ د
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• یکی از اسرا، که بارها با جاسوسی‌اش برای عراقی‌ها سبب کتک خوردن بچه‌ها از جمله حاج آقای ابوترابی شده بود، مریض شد . از شدت تب می‌سوخت و نیاز به پرستاری داشت، اما کسی حاضر نبود به کسی که این همه در حق دیگران بدی کرده، رسیدگی کند . عراقی‌ها هم گوشه آسایشگاه رهایش کردند . حاجی شب تا صبح بالای سرش نشست، مدام او را پاشویه میداد و به او رسیدگی میکرد . اسیر مزبور وقتی چشمانش را باز کرد و دید حاجی این گونه دارد از او پرستاری میکند از خجالت سرخ شد و پتو را روی سرش کشید . صدای گریه‌اش آسایشگاه را پر کرده بود . بعد از آن شده بود مرید حاجی . حاجی با محبتش او را زنده کرد . 🌷سید آزادگان حاج آقا ابوترابی🌷   یاد امام و شهدا با صلوات🌷 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 بعد از عقد با هم عهد کردیم همیشه نمازهایمان را اول وقت بخوانیم . وقتی با هم بودیم که به جماعت نماز می‌خواندیم . وقتی هم از هم دور بودیم، تماس میگرفتیم و نماز اول وقت را به هم یادآوری میکردیم . اگر هم بیرون بودیم، در هر مسیری که صدای اذان بلند میشد، ماشین را نگه داشته و در مسجد نمازمان را میخواندیم و بعد می‌رفتیم . من اکثرا به همین دلیل از قبل وضو میگرفتم و همین را همیشه دوست داشتند . به شوخی به مادرشان میگفتند: خانم من دائم‌الوضوست . راوی : همسر شهید 🌷شهید وحید فرهنگی والا🌷   یاد شهدا با صلوات🌷 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ سال ۸۵ که رفتیم عقد کنیم یک دستخطی نوشت و خواست آن را امضا کنم داخل کاغذ نوشته بود دلم نمیخواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند؛ من هم امضا کردم مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت این پسر خیلی سخت گیر است؛ اما من ناراحت نشدم چون فهمیدم میخواهد زندگی کند. آقا مهدی دیپلم هم نداشت و در دانشگاه به من می­‌گفتند که شاید شما موقعیت‌های بهتری را داشته باشیدمن با خیلی‌ها مشورت کردم اما در نهایت با خودم فکر کردم که خداوند فردی را سر راهم قرار داده که با اخلاق و باایمان استو به خانواده اهمیّت می­دهد و اهل نماز است و اینها بهتر از مدرک تحصیلی و ثروت است. بسیار اهل شوخی بود؛ به سوریه که رفته بود آخرین دفعه که تماس گرفت دو روز قبل از شهادتش بود میگفتند قبل از آن رفت حرم حضرت زینب سلام الله علیه تنهایی نماز خواندو بعد هم رفت و شش صبح شهید شد. *نهال: اسم دختر شهید♡ 🌺به مناسبت سالروز 🔷تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴ 🔷تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴‌ 🔷مزارشهید: زیباشهرقرچک،گلزارشهدای‌بی‌ بی زبیده 🔷محل شهادت : خانطومان_سوریه ......🕊🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🕊⚘ ◽️خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه‌ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند. ◽️حاج حسین خرازی بی‌قرار بود اما به رو نمی‌آورد. خیلی‌ها داشتند باور می‌کردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی‌سیم‌چی را صدا زد. ◽️حاجی گفت: هر جور شده با بی‌سیم، تورجی‌زاده را پیدا کن (شهید تورجی‌زاده فرمانده گردان یا زهرا سلام الله علیها ) مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا(س) بود. ◽️خلاصه تورجی‌زاده را پیدا کردند. حاجی بی‌سیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون. ◽️تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت. صدا را روی تمام بی سیم‌ها انداخته بودند. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد؟ ◽️وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه‌ها دارند تکبیر می‌گویند، خط را گرفته بودند. عراقی‌ها را تار و مار کردند. ➕تورجی خونده بود: در بین آن دیوار و در🥀 زهــرا صدا می‌زد پدر 🕯 دنبال حیـدر می‌دوید🥀 از پهلویش خون می‌چکید🕯 زهرای من، زهرای من ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 غـروب ماه رمضــــــــان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسي يــڪ قابلمه از من گرفت! بعد داخل ڪله پزي رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون ڪله پاچه براي افطاري! عجب حالي ميده؟!گفت: راســت ميگي، ولي براي من نيست. يك دست ڪامل ڪله پاچه و چند تا نان ســنگڪ گرفت. وقتي بيرون آمد ايرج با موتور🏍 رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظي ڪرد. ‌با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شــدند و با هم افطاري ميخورند. از اينڪه به من تعارف هم نڪرد ناراحت شــدم. فــرداي آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز ڪجا رفتيد!؟ گفت: پشت پارڪ چهل تن، انتهاي ڪوچه، منزل ڪوچڪي بود ڪه در زديم و ڪله پاچه را به آنها داديم. چند تا بچه و پيرمردي ڪه دم در آمدند خيلي تشڪر ڪردند. ابراهيم را ڪامل ميشناختند. آنها خانواده‌اي بسيار مستحق بودند. بعد هم ابراهيم را رساندم خانه‌شان. ‌ ....🎉🌸🌸🎉 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ «خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند . حاجی (حاج حسین خرازی) بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی‌ها داشتند باور می‌کردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد. حاجی گفت: هر جور شده با بی سیم، تورجی‌زاده را پیدا کن (شهید تورجی‌زاده فرمانده گردان یا زهرا سلام الله علیها ) مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا(س) بود. خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند. حاجی بی سیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون. تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت. صدا را روی تمام بی سیم‌ها انداخته بودند. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند. خط را گرفته بودند. عراقی‌ها را تارو مار کردند. تورجی خونده بود: 😭در بین آن دیوار و در 😭زهــرا صدا می زد پدر 😭دنبال حیـدر می دوید 😭از پهلویش خون می چکید 😭زهرای من، زهرای من...» یاد شهدا با صلوات🌷 🌷 🌷 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🔆 لحظه ای با حاج آقا ابوترابی ⭕️ ما را به اتاقی تنگ د
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• یکی از اسرا، که بارها با جاسوسی‌اش برای عراقی‌ها سبب کتک خوردن بچه‌ها از جمله حاج آقای ابوترابی شده بود، مریض شد . از شدت تب می‌سوخت و نیاز به پرستاری داشت، اما کسی حاضر نبود به کسی که این همه در حق دیگران بدی کرده، رسیدگی کند . عراقی‌ها هم گوشه آسایشگاه رهایش کردند . حاجی شب تا صبح بالای سرش نشست، مدام او را پاشویه میداد و به او رسیدگی میکرد . اسیر مزبور وقتی چشمانش را باز کرد و دید حاجی این گونه دارد از او پرستاری میکند از خجالت سرخ شد و پتو را روی سرش کشید . صدای گریه‌اش آسایشگاه را پر کرده بود . بعد از آن شده بود مرید حاجی . حاجی با محبتش او را زنده کرد . 🌷سید آزادگان حاج آقا ابوترابی🌷   یاد امام و شهدا با صلوات🌷 ✦‎࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦‎⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸 🆔@sabokbalan_e_ashegh ✦‎࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦‎⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•