کرانه عشق (:1616911962_C8lY0.mp3
زمان:
حجم:
7.54M
_جآنوجانانی...!(:♥🎊
#نیمه_شعبان✨
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
کرانه عشق (:1616912135_H8mK0.mp3
زمان:
حجم:
13.28M
_باپرچمتونوبتخوشحالیدنیامیشه...(:♥🙂
#نیمه_شعبان🌙
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
حاج محمود کریمی16168461467628954505402.mp3
زمان:
حجم:
3.81M
تو میاۍ و دیگہ غم سراغِ دل نمیرھ :)'
تو میاۍ و همہ دنیا بوے گـل میگیرھ !'
#نیمه_شعبان🌙
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
کرانه عشق (:16169360371949714123264.mp3
زمان:
حجم:
8.79M
مےپیچہ با تو بوے گل همہ جا !' . .
کے گفتھ با یہ گـل بھـار نمیشهـ ؟(:
#نیمه_شعبان🌙
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ندیدم شیرین تر از این عهدی
عزیزم مهدی،عزیزم مهدی😍
#استوری #امام_زمان
#نیمه_شعبان
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
9.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 شب نیمه شعبان دربهای آسمان باز می شود
#نیمه_شعبان
#امام_زمان
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
@story_mazhabiAbozar Roohi - Salam Farmande 3 (320).mp3
زمان:
حجم:
14.62M
سلام فرمانده مهدی
سلام دورت بگردم
سلام فرمانده بچه های ایرانی...
#استوری #امام_زمان
#نیمه_شعبان
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
#سالگرد عقد
#نیمه_شعبان
بازآۍ دلبرا
که دلم بۍقرار توست
میدانید شهدا بیشتر از همه عاشق بودند ، عاشق زندگی ، عاشق خانواده ، عاشق وطن …آنها این عاشقی را با عمل ثابت کردند
شهیدان جنگ تحمیلی، شهیدان مدافع حرم، شهیدان مدافع امنیت و وطن شهیدان سلامت، همه نقطه مشترکی برای گذشتن از جان و عزیزانشان دارند آن هم چیزی جز کشور عزیزمان و رهبر بزرگوارمان نیست
هرسال نیمه شعبان یاد شیرین روزی که با هم عهد و پیمان بستیم برایم تداعی، هزاران خاطره شیرین می شود. من و علی اکبر در نیمه شعبان به عقد هم درآمدیم.
زمانی که علی اکبر به خواستگاری آمد در شهرستان داراب خدمت میکرد از آنجا که نسبت فامیلی داشتیم و نیازی به آشنایی و تحقیقی نبود تصمیم گرفتیم روز نیمه شعبان به هم محرم شویم و به عقد هم دراییم. بدون تجملات با مهریه چهارده شاخه گل رز و چهارده سکه ی بهار آزادی
که آن هم بعد از عقد با اعتماد تمام بخشیدم .....
چند روز قبل از نیمه شعبان یک خرید خیلی ساده کردیم و در جمع صمیمی خانواده هایمان مراسم کوچکی برگزار کردیم🌹
علی اکبر، دلتنگ آن روزها هستم کاش میدانستم تو هم دلتنگ شدی😔!؟؟!
کمسو شده ، چشمان ِمن
از گریهی ِ بسیار
من ماندهام ُ
یاد ِتـو ُحسرت ِدیدار
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 مصاحبهای عجیب با یک دختر خانم در مسیر پیادهروی جمکران
رفته بودیم مسیر پیاده روی #نیمه_شعبان تا برای #انتخابات پیشِرو با مردم عزیز مصاحبهای بگیریم!
🔸در بین همین مصاحبهها، دخترخانمی آمد و با او هم کلام شدیم...
شادی شهید امشب حمد و سوره ای قرائت میکنیم 🤲🤲
#انتخاب_مردم
شبتون پر از امنیت .....😭مدیون توام سیدجواد روشنایی..
روح بلندت آمین گوی دعای انقلابیها ... اللهم عجل لولیک الفرج صلوات الله علیه بحق مصیبتهای حضرت زینب سلام الله علیه 🤲🤲🤲
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
#خاطرات_تفحص
امروز هم شهدا خودشان را نشان ندادند!!
اين جمله تأسف بار بروبچه های تفحص لشگر ۱۴ امام حسين (ع) بود كه در غروب آخرين روز از جست و جوی طاقت فرسا و بی نتيجه خود، با صد اندوه بر زبان می آوردند.
آنان اميدوار بودند كه پس از يك هفته تلاش ، آقا ، امروز ديگر حتماً به آن ها عيدی می دهد. چرا كه عيد #نیمه_شعبان بود و روز ولادت آقا، اما دريغ و حيف، باز هم دست خالی.
در ميان اين جمع غم زده، بيش از همه چهره خسته و خاك آلود علی رضا به چشم می آمد. هم او كه با هزار اصرار توانسته بود اجازه تفحص محدود يك هفته ای را در منطقه عملياتی محرم بگيرد.
قرارگاه با او مخالفت می كرد چون اعتقاد بر اين بود كه در منطقه مد نظر عليرضا (منطقه شرهانی) شهيدی بر جای نمانده، اما او دست بردار نبود و آن قدر پافشاری كرد تا توانست جواز كار را بگيرد، كه به او فقط يك هفته اجازه تفحص ميداد و امروز آخرين روز آن بود. يك هفته تلاش و جست وجو، شكافتن و جابه جا كردن خروارها خاك هيچ نتيجه ای عايد نكرده بود.
عليرضا سر را ميان دو دست خود گرفت، آرنج ها را بر زانوان خود تكيه داد و با نگاهی حسرت بار به دشت مملو از لاله و شقايق منطقه شرهانی چشم دوخته بود.
آفتاب در حال غروب كردن است.
مطابق رسم معمول اهل تفحص، در پايان هر عمليات بچه ها يك يادگاری از منطقه تفحص شده برای خود برميدارند.
يكی پوكه، يكی فشنگ، يكی خشاب، يكی..
اما عليرضا فقط به دشت خيره شده، چشمه چشمان او خاك های پهن دشت صورتش را شسته بود.
كم كم او نيز خود را آماده ميكرد تا مانند ديگران بپذيرد كه در اين دشت قامت هيچ سروی نياراميده است. با خود گفت اين بار به جای يادگاری های مرسوم گلی را برميدارم.
در فاصله چند متری شقايقی را نشان كرد به نظر ميرسد كه با ديگر هم جنسان خود تفاوتی آشكار دارد. خوشرنگ تر و زيباتر، باشكوه تر است و سرفراز تر، بلند شد نزديك رفت هنگاميکه قصد چيدن آن را كرد، حالت خاصی به او دست داد منصرف شد و تصميم گرفت اين گل زيبا را با ريشه درآورد و در ظرفی بگذارد و با خود ببرد. آهسته آهسته خاك ها را كنار زد هرچه پايين تر رفت تپش قلبش شديد تر شد كم كم به ريشه رسيد خواست كه ريشه را با خاك بيشتری درآورد اما نتوانست. دستانش به جسم سختی خورد گويا سنگ بود اما نه سر انگشتانش به او گفتند كه جنس اين جسم آشناست.
او اين جنس را بارها و بارها لمس كرده، مطمئن نبود، باقيمانده خاك ها را كنار زد به ناگه جمجمه ای در پيش چشمش آشكار گرديد، خدايا چه ميبينم.....
شقايق از وسط پيشانی شهيد از خاك سر بيرون آورده، چشمان خود را لمس كرد تا مطمئن شود كه خواب نمی بيند.
هفت روز تلاش پيگير و طاقت فرسای او و بچه ها نتيجه داده بود، فرياد برآورد يا حسين (ع)، يا زهرا (س)، يا حسين (ع)، همه جمع شدند پلاك را برداشتند مشخصات پلاك نشان از رزمندگان ما داشت. عليرضا از خود بيخود شده بود آن ها عيدی شان را از آقا گرفتند.
پلاك شهيد به مركز برده شد و نام او استعلام گرديد صاحب پلاك شهيدی بود بزرگوار از لشگر ۱۴ امام حسين (ع).....
راوی : سيد عباس دانش گر
📕 کرامات شهدا
✦࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸
🆔@sabokbalan_e_ashegh
✦࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸
🦋🦋🦋