💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#شهیددفاعمقدس
|💔| #پاسـدارشهیـدسـردارعلیتجـلایی🍃
تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۰۵/۰۵
محل تولد: تبریز
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۵
محل شهادت: هورالعظیم
وضعیت تأهل: متأهل_دارای۲فرزند
محل مزارشهید: جاویدالاثر
#فرازیازوصیتـنامهیشهیـد👇🌹🍃
✍...درهمه حال پرهیزگار باشید وخدا راحاضر و ناظر براعمال خودبدانید. یاور ستمدیدگان ومستمندان جامعه ویاور تمامی مستضعفین باشید.مبادا یتیمان و فرزندان شهدا رافراموش کنید.
سلسله مراتب واطاعت ازمسئوولین را با توجه به اصل ولایت رعایت کنید.درهر زمان و هر مکان، بادست وزبان و عقل، امربه معروف ونهی از منکر کنید.برادران مسئوول!به عدالت در کارهایتان و تصمیمگیریهایتان به عنوان یک مرز، ایمان داشته باشید.عدالت را فدای مصلحت نکنید....
•••🍁قائم مقام فرمانده قرارگاه ظفر،مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتمالانبیاء(ص)ستادکل نیروهای مسلح..
#سالروز_ولادت....🌿🌸🌸🌿
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
•••🥀•••
#پاسدارشهیدسردارعلیتجلایی
✍...علی تجلایی در سال ۱۳۳۸ در تبریز به دنیا آمد. در سال ۱۳۴۴ قدم به عرصه علم و دانش گذاشت و چند سال بعد در رشته ریاضی دیپلم گرفت. در دوران دبیرستان، ساواک یکبار او را به دلیل امتناع از امضای برگه عضویت حزب رستاخیز احضار کرد، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، او در شمار اولین نفراتی بود که به عضویت سپاه درآمد و دوره آموزش نظامی ۱۵ روزهاش را زیر نظر سعید گلاب بخش معروف به «محسن چریک» در پادگان سعدآباد تهران گذراند.
آنگاه با جدیت در پادگان سیدالشهدا (ع) تبریز بهعنوان مربی، به آموزش نیروها پرداخت تا پاسداران تبریزی را برای مقابله با افراد ضدانقلاب در کردستان، پاوه و غرب کشور آماده کند. تجلایی در پایان دادن به غائله حزب خلق مسلمان، در تبریز نقش مؤثری داشت. مدتی هم برای مقابله با گروههای تجزیهطلب راهی پیرانشهر شد.
شور انقلابی چنان با بندبند این جوان بور و خوشچهره تبریزی آمیخته بود که وقتی خبر حمله شوروی سابق را به افغانستان شنید، برای کمک به برادران مسلمانش درنگ نکرد و راهی آن دیار شد. وی با تأسیس مرکز آموزش مجاهدان افغانی به آموزش نظامی حدود ۳۰۰ نفر از نیروهای افغانستان پرداخت. تجربه چند ماه جنگیدن در افغانستان، کمی بعد در کوچههای سوسنگرد به کمکش آمد. با شروع جنگ خودش را به جبهههای جنوب رساند تا کنار همه مدافعانی که از سراسر ایران آمده بودند، سد راه دشمن متجاوز شود.
در ۲۲ سالگی ازدواج کرد. او در نبردهای سوسنگرد و دهلاویه در سمت مسئول عملیات سپاه سوسنگرد، در عملیات فتحالمبین در سمت مسئول محور تیپ ۸ نجف اشرف، در عملیات بیتالمقدس بهعنوان جانشین فرماندهی تیپ عاشورا (برادر امین شریعتی) و در عملیات رمضان بهعنوان مسئول طرح و عملیات تیپ عاشورا شرکت کرد و حماسه آفرید.
نه همسر، نه مریم دونیم ساله و حتی حنانه دهماههاش نتوانستند علی را پایبند دنیا و زرقوبرقش کنند. مابقی عمرش را هم در واحدهای آموزش تخصصی سپاه پاسداران و طرح و عملیات قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) سپری کرد، تا آنکه در عملیات بدر مصمم شد، همچون بسیجیان گمنام در این عملیات شرکت کند. ازاینرو، شب عملیات به نیروهای خطشکن لشکر ۳۱ عاشورا ملحق شد تا کنار همرزم قدیمیاش، اصغر قصاب عبداللهی در عملیات شرکت کند.
علی تجلایی سرانجام در این عملیات براثر اصابت تیر به سینهاش به شهادت رسید و پیکرش تاکنون به میهن برنگشته است. وی پیش از حرکت برای اجرای عملیات به همرزمانش گفته بود: با قمقمههای خالی حرکت کنید، چون ما به دیدار کسی میرویم که تشنهلب شهید شده است.
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
|💔|
#پاسدارشهیدسردارعلیتجلایی
🥀•••حدود ساعت ۱۱ صبح روز تاسوعا (آبان ۵۹) بهاتفاق آخرین باقیمانده نیروهایمان که حدود ۱۶ نفر بودند؛ به سمت دروازه شهر سوسنگرد حرکت کردیم. به برادران گفتم؛ به سمت جاده اهواز پیشروی کنیم، شاید بتوانیم جاده را بازکنیم. چهار روز در محاصره قرار داشتیم. روی جاده مشاهده تانکهای سوخته عراقی باورنکردنی بود!
در همان لحظات عدهای را مشاهده کردیم که از سمت اهواز به سمت سوسنگرد درحرکتاند. به تمام برادران گفتم، سنگر بگیرید و آمادهباشید که اگر عراقی باشند، همه را به درک واصل کنیم، اما پس از چندین بار مشاهده با دوربین، مشخص شد که آنها ایرانی هستند و چند نفر عراقی را اسیر کرده و به سمت ما میآیند.
وقتی نزدیکتر آمدند؛ مشاهده کردم، نیروهای سپاه تبریزند که به فرماندهی برادر ناصر بیرقی، خط محاصره را شکسته، با تمام صلابت و قدرت پیش میآیند. دیگر سر از پا نشناخته درحالیکه ناصر و من بهطرف همدیگر میدویدیم، وقتی به هم رسیدیم، من اسلحهام را به هوا پرتاب کردم و ناصر را در آغوش گرفتم.
هردو گریه میکردیم. همدیگر را در آغوش گرفته بودیم، روی جاده غلت میخوردیم بهطوریکه از جاده پایین غلتیدیم ولی نمیتوانستیم از همدیگر جدا شویم. بقیه بچههای تبریز بر روی من افتاده، مرا میبوسیدند. همه از خوشحالی گریه کردند، این شیرینترین خاطره جنگ برایم بود که قابل توصیف نیست.
[شهیدعلیتجلایی🌹]
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•