eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
185 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
93 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر معظم انقلاب: 🔻حضور پرشور مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن نشانه اقتدار ملی است. حضور مردم در راهپیمایی امسال نیز به فضل الهی پرشور خواهد بود.
پنجم ♥️عــــشــق پــــایـــدار♥️ مادرم با هول وولا گفت: ببخشید جوان ,آدرس,آدرس خونه ی پدرتون کجاست؟ غلامرضا که هنوز خیره به صورت مادر بود گفت:نگفتین کی هستین که اینقدر چهره تان برای من اشناست ...بعدش اگر از اشناهای بابا باشید,باید بگم خونه ما ومحل زندگی بابا همون خونه قبلی هست فقط تخریب شده وجاش یک ساختمان چند طبقه ساختیم که طبقه ی اول مال بابا جلال ویه واحد هم مال خاله صغری است... با گفتن این حرف,مامان اشک از چهار گوشه ی چشماش روان شد وبدون حرف وحتی تشکری کوتاه به سمت همون کوچه ی قبلی برگشتیم, انگار توحال خودش نبود و اینبار با سرعت ونیرویی مضاعف به سمت ,خانه ی بابام حرکت کردیم ,با خودم فکر میکردم,یعنی زن بابام کیه؟؟چند تا خواهر برادر,دارم؟یعنی الان بابا جلال چه برخوردی با مامان میکنه,اصلا برخوردش با من چیه؟؟ اما از چهره ی مصمم مادر ,مثل همیشه ,من نمیدونستم که چه چیزی تو ذهنش میگذره... جلوی در رسیدیم وزنگ یکی از واحدهای پایین را زدیم ,اما کسی جواب نداد,من بدون کلام زنگ واحد دیگه را زدم...برای دومین بار که میخواستم زنگ بزنم ,صدای پیرزنی از پشت اف اف بلندشد:کیه؟؟ مامان با دستپاچگی گفت:ب ب باز کنید اشناست.. صدای تلق در نشان میداد که احتمالا خاله صغری منتظر ورود ماست... همانطور که پشت سر مادرم که با پاهای لرزان قدم برمیداشت میرفتم,در واحدی را دیدیدم که باز بود وپیرزنی جلوش ایستاده بود,انگار مدت زمان زیادی بود که میهمان نداشته,که اینچنین منتظر ورود میهمان تاخوانده است...مادرم قدمهاش را بلندتر برداشت وهمانطور که گریه میکرد محکم خاله صغری را بغلش گرفت وزار زد... خاله صغری که انگار از برخورد این غریبه متعجب شده بود,عینک ته استکانی اش را به چشماش نزدیک تر کرد وبا دستاش مادرم را کمی عقب زد وگفت:صبر کن ببینم کی هستی که من را اینجور غافلگیر کردی...فک کنم شما من را با کسی دیگه اشتبااااه... هنوز حرفش تمام نشده بود که خیره به مادر,سرش را جلوتر اورد وگفت:... ادامه دارد... واقعیت 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده
ششم ♥️عـــشــــق پــــــایـــــدار♥️ خاله صغری با لحنی ناباورانه گفت:مریم, عزیزدلم خودتی؟ و با دستش صورت مادرم را قاب کرد وهمانطور که بوسه ها از گونه ی مامان برمیچید ادامه داد:هااا به خدا خودتی,دختر عزیز دردانه ی منی,چراغ خانه ی منی....کجا بودی دخترم؟؟نگفتی رفتی وباخودت روشنایی خانه ام را بردی؟نگفتی که پدرخوانده ات غلامحسین که نفسش,به نفست بند بود ,دلتنگت میشه...قرار بود یه خبری از خودت به من بدی که ندادی به خدا بعداز گم وگور شدنت غلامحسین دق کرد,به سال نکشید که به رحمت خدا رفت... مادرم که از دیدن خاله صغری یا همان مادرخوانده اش اشک شوق میریخت ,حال با شنیدن قصه ی مرگ پدر خوانده اش اشکش بیشتر میبارید,هیچ کدامشان به من توجهی نداشتند ودرعالم وصال خود غرق بودند ,انهم جلوی در خانه... سینه ای صاف کردم وبرای اینکه خاله را متوجه خودم کنم گفتم:سلام ..... خاله صغری که با بلند شدن صدای من ,انگار متوجه همراهی من با مادرم شده بود,مادر را به داخل خانه کشیدروبه من گفت:سلام عزیزم....تو دختر مریم منی؟؟چقدر شبیهه مادر بزرگت بتول هستی....چه شباهت زیادی به مادرت داری... با خجالت سرم را انداختم پایین وگفتم:اره ,دختر مریم هستم... خاله صغری من هم کشید تنگ اغوشش وگفت:خوش امدی به خونه خودت,دختر عزیزم..... وپشت سر من را نگاه کرد,انگار منتظر بود نفر سومی هم سرک بکشه وسلام کند.درحالیکه وارد خانه میشدم گفتم:ما تنهاییم خاله,من ومامانم.... خاله صغری در رابست وهمانطور که لبخند میزد رو به مامان کرد وگفت:پس بگو....توهم ازدواج کردی وسرگرم زندگی وشوهر وبچه بودی که یادی از مادر پیرت نکردی... همانطور که به حرفهای خاله صغری گوش میکردم,واحدش هم با چشمام زیروروکردم,خونه نقلی وجم وجوری بود,یه هال ,یه اشپزخانه ویه اتاق خواب... ..درسته نقشه ی خانه جدید بود اما وسایلی که داخل خونه بود نشان از,قدمت صاحبش داشت,هال باگلیم فرشهایی که مشخص بود دست باف هست ومطمینا دست باف خاله صغری وشاید خود مادرم بود,فرش شده بود وجای جای خونه,پرده هایی قدیمی وگلدوزی,شده اویزان بود که مطمیینا دست کار مادرم بود. مادرم همانطور که خونه را از نظر میگذراند وانگار هوای کودکیهایش را با دم وبازدمش به درون ریه هایش میکشید به سمت طاقچه ای که برخلاف ظاهر امروزی ساختمان,به سبک قدیم داخل دیوار دراورده بودند, رفت ,دفترچه ای با جلدچرم قهوه ای را که مرتب روی طاقچه به همراه چند تا کتاب دیگه چیده شده بود برداشت و با تعجب گفت:خاله....این اینجا چکار,میکنه؟؟؟ ادامه دارد... واقعیت 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌در رکوع و سجود نمازتان صلوات هم بفرستید 🔰آیت الله جاودان: صلوات فرستادن بعد از رکوع و سجده، برکت عمر و رزق انسان را زیاد می کند و در روایت داریم اگر کسی رکوع و سجود خود را طولانی کند، عذاب قبر نخواهد داشت. همچنین چون صلوات دعای مستجاب و قبولی هست نماز هم به واسطه صلوات قبول می شود. 👤آیت الله @Excerpt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️در اين شب زيبای زمستونی ✨آرزو می کنم ❄️کلبه ی دلاتون ✨همیشه باشه آروم ❄️شـادی واستون ✨بباره از آسمون؛ ❄️مثل "برف و بارون" ✨اموراتتون بر وفق ❄️ مراد مثل چرخ وفلک ✨بشه "گردون" شبتون قشنگ و آروم ❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
؛تفکر در اسرار دنیا و آخرت_وظیفه مؤمنین درباره یتیمان: 🔹اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم ✨﷽‌✨ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۗ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَىٰ ۖ قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ ۖ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ{۲۲۰} ؛ 🔹(ای مؤمنین دربارۀ اسرار)دنیا و آخرت(فکر و اندیشه کنید تا حقیقت احکام الهی و معارف اسلامی برای شما روشن شود و با درک صحیح و آگاهانه، قوانین الهی را انجام دهید). 🔹(ای پیامبر)دربارۀ یتیمان(و چگونگی اصلاح امور آنان و رسیدگی به مسائل مالی آنها)از تو سؤال می کنند(در جوابشان)بگو:اصلاح کار یتیمان (و رسیدگی به مشکلات آنها)برایتان بهتر است (بنابراین مسئولیت سرپرستی یتیمان را بپذیرید و می توانید با هم زندگی مشترک و برادرانه داشته باشید زیرا آنها برادران دینی شما هستند و اگر مطمئن هستید که در صورت مخلوط کردن اموال یتیمان با اموال خودتان فساد مالی پیدا نمی‌شود،می‌توانید با هدف اصلاح، زندگیتان را مخلوط کنید البته) خداوند فسادگر و اصلاح گر را می‌شناسد. (بدانید که رسیدگی به حال یتیمان از وظایف شماست و خداوند بطور آسان و به این شکل می‌خواهد به آنها رسیدگی کنید و الاّ)خداوند اگر می‌خواست، می‌توانست در این مورد برشما سختگیری نماید ولی او حکیم است و(از روی مصلحت و حکمت وظایف شما را تعیین می‌کند و بر این کار)تواناست. /صفحه ۳۵ /آیه ۲۲۰ ؛ مدینه 🔹طرح قرآن کریم(موضوع و مفاهیم )
4_270538606995571405.mp3
1.22M
{اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَالذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی‌قَضَاءِ حَوَائِجِهِ}🤲 ❇️ تجدید عهد روزانه با امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) هرروز بعد از نماز صبح✨ 🎧 با‌‌صدای‌دلنشین‌:‌استاد فرهمند 🍃أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقا 💚 دوباره جمعه کبوترانه ❤️🕊 سر بر آستان انتظارت می ساییم تا بیایی... أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ❤️🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 🌼 سلام بر تو ای 💫فرزند ماه‌های روشنی‌بخش... 🌼️سلام بر تو و بر روزی 💫 که شب‌تیره چشمهای ما، 🌼به ماه روی‌تو روشن می‌گردد. 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃محبت مکملی دارد به نام «احترام» محبت و احترام در کنار هم، معجونیست که هر کدام اثر دیگری راضمانت خواهد کرد ... با اکرام بزرگان، برکت را به زندگی بیاوریم 🌸🍃