🌼# رسول_اللّه (صل الله علیه و آله وسلم):
_ هرچه #ایمان انسان کاملتر باشد..
_ به همسرش بیشتر اظهار #محبت میکند..
📙 بحار ج ۱۰۳ / ص ۲۲۸
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴یه عزیزی میگفت:
هروقت احساس کردید از امام زمان،
دور شدید و دلتان برای آقا تنگ نیست،
این دعای کوچک را،
در قنوتهایتان بخوانید:
"لَیِّن قَلبی لِوَلیِّ اَمرِک"
یعنی خدایا دلم را برای امامم نرم کن!
چقدر تو طول شبانه روز نیازداریم
مدام تکرارکنیم؛
لَیِّن
قَلبی
لِوَلیِّ
اَمرِک...
هر کجا خداوند امتحانت کرد
و یک خورده عقب رفتی،
غصه نخور چون این امتحان لازم بود
تا به ناقص بودنِ خودت پی ببری؛
کمی تلاش کنی جبران میشود...
#حاج_اسماعیل_دولابی ره"
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
🌷 دعا برای رفع بلا و بیماری
▫️این دعای منقول از امیرالمومنین علی علیه السلام را در هنگام شیوع بیماریها در منزل بگذارید و بعد از هر نماز صبح بخوانید
🌱 از مرحوم آیت الله آقای حاج سیّد احمد خوانساری نقل شده است که:
▫️در سالهای دورتر بیماری وبا به ایران و خوانسار آمده بود. بدین دلیل در شهرستان خوانسار و در اکثر خانه ها یک نفر یا بیشتر از دنیا رفتند ؛ مگر خانه هایی که در هر روز این آیات مبارکات را بعد از نماز صبح می خواندند که به آنها هیچ صدمه ای وارد نشد!
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرَّحیمِ
📖 قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.
📖 وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصَیبُ بِهِ مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
📖 وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ
📖 وَکَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.
📖 مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.
📖 قُلْ أَفَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ.
📖 حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.
📜بحار الانوار ج 83 ص 337
🌨❄️❄️⛄️❄️❄️🌩
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅🌹 به تربیت فرزند نگاه زیباتری میشه داشت...
شاهکار ادبی یه مادر...
#تربیت_فرزند
💥۱۵ بلای وحشتناک بی اعتنایی به نماز
روزی حضرت زهرا(سلام الله علیها) کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بودند.
حضرت فاطمه(س) از پدر بزرگوارش پرسید: پدر جان، یا رسول الله! زنان و مردانى که نسبت به نماز بىاعتنا هستند و نماز را سبک مىشمارند، چه عواقبى را در پیش دارند؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموند:
فاطمه جان! هر کسى از مردان و زنان نمازش را سبک بشمارد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مىسازد:
شش مورد در دنیا، سه مورد در وقت مرگ، و سه مورد آنها در قبر و سه مورد در قیامت زمانى که از قبر خارج شود.
الف) اما آن شش بلایى که در دنیا دامنگیرش مىشود:
۱- خداوند برکت را از عمرش مىبرد.
۲- خداوند برکت را از رزقش مىبرد.
۳- خداوند عزوجل سیماى صالحین را از چهرهاش محو مىکند.
۴- هر عملى که انجام مىدهد پاداش داده نمىشود.
۵- دعایش به آسمان نمىرود.
۶- بهرهاى از صالحین براى او نیست.
ب) اما آن سه بلایى که هنگام مرگ گرفتارش خواهد شد:
۱- ذلیل از دنیا مىرود.
۲- هنگام مرگ در حال گرسنگى خواهد بود.
۳- تشنه از دنیا خواهد رفت، اگر چه آب نهرهاى دنیا را به او بدهند.
ج) اما آن سه بلایى که در قبر دامنگیرش مىشود:
۱- خداوند مَلِکى در قبر براى او مىگمارد تا او را زجر دهد.
۲- قبرش براى او تنگ خواهد شد.
۳- گرفتار ظلمت و تاریکى قبر خواهد شد.
د) اما آن سه بلایى که در روز قیامت گرفتارش خواهد شد:
۱- خداوند ملکى را موکل مىسازد تا او را با صورت بر زمین بکشد، در حالى که خلایق تماشا مىکنند.
۲- محاسبه اعمالش به سختى انجام مىشود.
۳- خدا به نظر لطف به او نمىنگرد و براى اوست عذاب همیشگى.
منبع: فلاح السائل ۲۲
♥️ولایتمداری را از اوبیاموزیم
کسی که در چشم دشمنان
یک ژنرال خطرناک و ترسناک
بود که خواب راحت را
از چشمان کور اونها ربوده بود
کسی که نام او ، لرزه به ابدان♡
پلید دشمن انداخته بود
وهرآن ازحضور او در هرجای
ممکن وناممکن وحشت داشتند...♡
کسی که نقشه های کلان دشمنان
را با ایمان بخدا و توسل به ائمه
معصومین (علیهم السلام)برملا
می کرد...♡
کسی که مصداق "اشداءُ علی
الکفّارِرحماءُ بینَهم"بود♡
این قهرمان با همه ی اوصاف
بی نظیرش، خود را سرباز سیدعلی
می خواند وحاضربود جانش را♡
برا؎ نظام ونائب امام عصر
فدا کند....♡♡♡
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#حضرت_حجت
@hazratehojatalaihesalam
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❤️عشق پایدار❤️
#قسمت_دوم
بالاخره انتظار به سر آمد و میهمان از راه رسید و تمام آبادی برای دیدن پسر ارشد خان، از بام و کوچه سرک میکشیدند، بچه های ده ، با دیدن گرد و خاکی که از دور بلند میشد و نوید رسیدن پسر خان را میداد ، به طرف ورودی ده روان شده بودند ،هر کدام جست و خیز کنان جلومیرفتند و از دیگری سبقت میگرفتند ، گویا هر کدام میخواست افتخار دیدن اول بار را به خود اختصاص دهد...
زمان زیادی بود که یوسف میرزا آبادی راترک کرده بود. بالاخره ماشین حامل یوسف میرزا جلوی دروازه ی عمارت بزرگ باقر خان ایستاد ، کلفتها با شور و شوقی در حرکاتشان از زیر چشم به این جوان بلند بالا و ارباب آینده شان نگاه میکردند، یکی منقل اسپند می آورد ، یکی آب به گلوی گوسفند قربانی میریخت و آن دیگری از چشم و ابروی زیبای ارباب جوان در گوش کناری اش ،تعریف و تمجید میکرد، یوسف میرزا در بین هیاهو و استقبال خانواده و رعیت ده وارد خانه شد ، نفسی از سر خوشی کشید و همانطور که با دست سبیل های بلندش را تاب میداد، همه جا را از نظر گذراند، این جا هیچ تغییری نکرده بود ، تنها تغییرش چهره های جدید و جوانی در بین کلفت و نوکرها بود که به چشم می آمد...
بالاخره سفره ی رنگین شام را گستراندند، یوسف میرزا با ولع تمام ،کباب بره را به نیش میکشید و باقر خان از دیدن پسرش بعد از مدتها دوری ، سیر نمی شد.
آن شب باتمام هیجانش به صبح رسید.
صبح روز بعد باقرخان فرشی را که سفارشی تهیه کرده بود به یوسف میرزا نشان داد,یوسف میرزا با اینکه مردجنگ ونظام بود ودروادی طبیعت وزیبایهایش غریبه، اما از طرح ونقش ماهرانه ی فرش متعجب شده بود وتعجبش زمانی بیشترشد که متوجه شد، طراح فرش دخترکی روستایی ست که حتی سواد خواندن ونوشتن هم ندارد، پسرک جهان دیده از پدرش خواست تا این اعجوبه ی هنر راببیند.
باقرخان که یوسف میرزا را بسیار دوست میداشت ، در کمترین زمان ممکن خواسته ی او را بر آورده کرد و
وقت غروب آفتاب، قاصدی ازخانه ی ارباب به خانه ی عبدالله پدربتول آمد ودخترک رااحضار نمود....عبدالله از این احضار بی موقع دخترش، دل نگران شد و بتول راهی خانه ی خان......
دل بتول مثل گنجشکی که ا زترس صیاد میلرزد، بی قراربود، ترس تمام وجودش راگرفته بود، اومیدانست هر چه هست مربوط به آن طرح وقالی پیشکشی ست، با خود فکر میکرد، نکند خان زاده ایرادی به طرح قالی گرفته؟؟نکند عواقب بدی درانتظارم باشد؟؟.....
هزاران فکر ذهن دخترک زیبا رادرگیرکرده بود، به خانه ی ارباب رسیدند. بتول رابه اتاقی راهنمایی کردند... چقدر این اتاق مرتب و قشنگ بود، کرسی های اعیانی با میزی کنده کاری شده در وسط، قابهای نقره ای و شمعدانهای شکیل به اتاقک رنگرویی زیباتربخشیده بود، بتول غرق در وسایل اتاقک بودو با ورود یوسف خان از دنیای ساده اش بیرون امد....
بتول از شدت ترس، قامت بلند و خوشفرمش به لرزه افتاده بود وچشمان درشت و مشکی اش به گلهای قالی زیر پایش گره خورده بود....ازطرفی یوسف میرزا به محض ورود به اتاق، نگاهش به صورت زیبای دخترک افتاد، صورت گرد و گندمگون و ابروهای کمانی و کشیده و لبهای همچون غنچه ی بتول، انگاربندی دروجود ارباب جوان پاره کرده بود.....یوسف میرزا که در طول عمرش زنان رنگ و وارنگ زیادی دیده بود ،با دیدن این دخترک دهاتی با خود گفت : خدای من شاهکاریست این صورت....انگارفرشته ایست که از آسمان فرو افتاده....حرارتی عجیب دروجود یوسف میرزا افتاد که از حرارت این حس رنگ رخسارش دگرگون شد ......اما درون بتول پر از ترس و واهمه بود و ازاین دیدار واین سکوت میترسید.. احساس ناامنی میکرد دل کوچکش درحال فروریختن بود و....
یوسف میرزا بدون کلامی از اتاق خارج شد وبارفتن او به بتول هم اجازه مرخصی دادند....
🌿🍁🍂🍁🌿