#داستان_شهدا
#مدافع_حرم
داستان کوتاه از شهید مدافع حرم
شهید محسن حججی:
زمانی که داعش قصد دارد شهر العیس را بگیرد محسن و گروهش غوغا میکنند و ضربه سنگینی به داعشیهای آمریکایی وارد میکنند.
فردای آن روز حاج قاسم سلیمانی را میبیند که میگوید: دست مریزاد، دیشب کیا روی تانک بودند؟ حسابی شاهکار کردند. حاج قاسم به خاطر شلیکهای زیاد و دقیق محسن و گروهش، اسم آن شب را «لیلهالفتوح» گذاشت.
همسر عزیزم دوستت دارم. این جملهای است که محسن روی قطعه چوبی حکاکی کرده و از سوریه برای همسرش سوغات آورده است. او به ملاقات آیتالله ناصری می رود و روحیه میگیرد. برای اعزام دوم چله جمکران میگیرد تا اینکه در شب سی و ششم جواب میگیرد و بار دیگر عازم سوریه جنگزده میشود.
بسمه تعالی
سردار الله دادی فرمانده ،ولایت مدار ایثارگر شجاع و مدیری با تدبیر و با
اخلاص و چهره ای دوست داشتنی در جمع رزمندگان و بسیجیان بودند یکی از نزدیکان سردار میگفت ایشان صاحب حماسه های بزرگ در هشت سال دفاع مقدس بود
در کربلای ۵ شجاعت او را شاهد بودم در آن زمان در لشکر ثارالله از فرماندهان بود پس از پایان جنگ و ادغام سپاه و تشکیل سپاه استانی به عنوان
فرمانده سپاه استان یزد انتخاب شدند که من جانشین ایشان بودم شهید الله دادی انسانی زاهد بود که جلسات قرآن ایشان هرگز تعطیل نمی شد
و همواره روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه دار بودند
فرمانده سپاه یزد تصریح کردند پس از اتمام دوران خدمت به دلیل تجربیاتی که در جنگ شهری داشتند در خط مقدم نبرد با استکبار حضور یافتند و همواره آرزوی شهادت داشتند دفاع از حرم عقیله بنی هاشم آخرین سنگر مجاهدت این سردار بزرگ بود. در اواخر سال ۱۳۹۳ گروهی از رزمندگان حزب الله هنگام بازدید از شهر مزرعه ی الامل در منطقه ی ،قنیطره هدف حمله موشکی بالگرد دشمن صهیونیستی قرار گرفتند!
یعنی در دخالتی آشکار بالگردهای این رژیم وارد خاک سوریه شده و چند خودروی عبوری را هدف قرار دادند. در این حمله دشمن صهیونیستی، چند تن از نیروهای مجاهد حزب الله به شهادت رسیدند که شهید الله دادی نیز جزء این شهدا بود. این سردار بزرگ افتخار یافت که به دست پست ترین انسانهای روی زمین شربت شهادت بنوشد.
#داستان_شهدا
#مدافعان_حرم
سردار شهید مدافع حرم «رضابخشی» با نام جهادی فاتح در تاریخ ۱۳۶۵/۷/۹ در شهر مقدس مشهد در خانواده ای متدین و مذهبی به دنیا آمد.
شهید مدافع حرم «رضا بخشی» در همان شب و روزهای اعتکاف های عاشقانه اش در حرم مطھر رضوی برگزیده شد و یا شاید در شب و روز های محرم دوران 14 سالگیش که با چه عشقی و حالی مداحی میکرد؛در مسجد محل و یا شاید در عھد و پیمانی که در کاروان راهیان نور با شھدای هشت سال دفاع مقدس بسته بود خدا می داند
همیشه اولین کاری که بعد از آمدن از سوریه می کرد این بود که هنوز وسایلش را بر زمین نگذاشته به حرم مطهر رضوی می رفت و با حال و هوایی ویژه زیارت امین الله می خواند
او خود را برای ادامه دادن تحصیلاتش در مقطع دکتری در رشته دانشگاهی اش حقوق آماده می کرد؛نا گفته نماند که موضوع پایان_نامه ارشدش را تحولات پیرامون سوریه انتخاب کرده بود.
مادرش هیچگاه صورتش را هنگام خداحافظی نمیبوسید؛چون که فکر میکرد اگر صورت مسافر را ببوسد دیر باز می گردد و برگشتنش طولانی میشود
بار آخری که رفت قول داده بود به مادر که دو هفته ای برگردد؛واقعا درست گفته اند(مرد است و قولش) و به قولش عمل کرد و درست دو هفته بعد در سن 27 سالگی روز شنبه 9 اسفند ماه سال 1393 و در حال و هوای ایام فاطمیه در درگیری با تروریست های تکفیری در جریان عملیات آزادسازی تل قرین در حومه درعا دعوت حق را لبیک گفت و در کنار فرمانده ابوحامد جان به جان آفرین تسلیم کرد
#داستان_شهدا
#مدافع_حرم