.
💠 در رثای #علی_لندی بزرگمرد پانزدهسالهای که پروانهسان به آتش زد و ققنوسوار جاودان شد.
🍃 عروج از دل آتش
سر تا به پا شد نور و چون فانوس برخاست
چون بود با پروانهها مأنوس، برخاست
تا پا نهاد آن مرد بیپروا در آتش
آه از نهاد آتش و فانوس برخاست
تنها نه نام او، مرامش هم علی بود
در پای عزّ و غیرتش ناموس برخاست
چون قطرهای گمنام دل را زد به دریا
افزونتر از دریا شد، اقیانوس برخاست
فهمیده بود اندیشۀ فهمیدهها را
چون گوهری ناب از دل قاموس برخاست
از خیل دمسردان و بیدردان جدا بود
از درد همسایه چو جالینوس برخاست
در ماتم این لالۀ آتشگرفته
از بلبلان غمزده قالوس برخاست
هم اشک از چشم جوانمردان فرو ریخت
هم از لب آزادگان افسوس برخاست
در وصف او شعر و حماسه در هم آمیخت
پروانه در آتش شد و ققنوس برخاست
✍️ #محمدتقی_عارفیان، مهر ۱۴۰۰
#علی_لندی
#حسین_فهمیده
#الگوی_نوجوانان_ایرانی
#ایثار_همچنان_باقی_است
#سالروز_درگذشت_علی_لندی_عزیز
🎋
.
💠 اَلسَّلاَمُ عَلَیکِ یَا فَاطِمَةَ المَعصُومَة
🌹 شبیه مادر
پای تا سر عفاف و مهر و یقین
کوه ایمان و روح باران بود
دختر نور بود و خواهر نور
گلی از شاخۀ بهاران بود
ماه و خورشید وامدار رخش
آب و آیینه از غلامانش
چادرش یادگار فاطمه بود
دست حجب و حیا به دامانش
فاطمهنام و فاطمیسیرت
چشمهای از زلال کوثر شد
پدرش تا به او "فِداها" گفت
بیشتر او شبیه مادر شد
گل دامان اهلبیت نبی
دست موسیبنجعفرش بر سر
با همه مهر و انس داشت ولی
با رضا داشت الفتی دیگر
از جفای زمانۀ غدّار
ماند معصومه از برادر دور
بست بار سفر بهسوی حبیب
تا شود از وصال او مسرور
هرکجا پا نهاد گلشن شد
همهجا بذر معرفت پاشید
گفت از راه و از ولایت عشق
از غم و مهر حضرت خورشید
ناگهان حمله کرد لشکر غم
کاروانش اسیر طوفان شد
لالههایش به خاک افتادند
او به قم خانه کرد و مهمان شد
سخت بیمار بود و آزرده
در فراق رضا به سوزوگداز
مردم قم به خدمتش مشغول
بود معصومه گرم رازونیاز
گرچه شد دور از برادر خویش
قصۀ کربلا نشد تکرار
همدمش زخم تازیانه نشد
او نشد خوار و زار در بازار
میرسد از غبار مرقد او
به جهان و جهانیان برکات
جان عالم فدای معصومه
خاک درگاه اوست آب حیات
✍️ #محمدتقی_عارفیان
#یا_فاطمةالمعصومة
#یا_بنت_موسی_بن_جعفر
#یا_فاطمة_اشفعی_لنا_فی_الجنة
@SharheAtasheDel
.
💠 بهمناسبت نخستین سالگرد شهادت بسیجی مظلوم #شهید_سیدروحالله_عجمیان
🌷 مانند روحالله در راه خمینی
جوشید خونی در خیابان، آسمان شد تار
پوشید مردی رخت خون، شد کربلا تکرار
در نینوا بین حرامیهای دون، اکبر
خونین و بیجان بر زمین افتاده بود انگار
گویی که قاسم زیر سمهای ستوران بود
یا باز راه وصل عبدالله شد هموار
ابنوهب مصلوب شد در راه ثارالله
یا شد برهنه عابس بیتاب در پیکار
ابنزیادی نعره از بغض علی میزد
با جرم عشق مرتضی شد میثمی بر دار
پیچید در گلشن صدای نالۀ یک گل
بارید از چشم شقایق اشک آتشبار
افتاد پاکی روی خاک و عرش شد نمناک
غلتید ماهی بر زمین، خورشید شد تبدار
میریخت در کام جهان آتش از این آشوب
میسوخت جان عرشیان از داغ این رفتار
روی زمین از شرم سرخ و دست او بر سر
گوش زمان از ناله گرم و درد او بسیار
چشم ملک شد خونفشان، خشم فلک جوشان
وقتی که میجوشید هی دیو از در و دیوار
در ظهر آبان شد زبان انس و جان الکن
از قَسوَت قلب قماشی سفله و غدّار
از نسل فرهنگ شهادت یک نفر تنها
در چنگ فرهنگ رذالت ماند بی غمخوار
هرکس که آمد ضربهای زد بر تن پاکش
با دشنه، با مشت و لگد، با سنگ و دستافزار
پیراهنش را برده بودند آن حرامیها
روی زمین چون سرورش عریان شد و بییار
وقتیکه باشی کربلایی، میرسد مولا
وقتی که محبوب خدایی، میرسد دلدار
در راه روحالله ما از جان نمیترسیم
مانند روحالله با خون میکنیم ایثار
شعر: #محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۲/۰۸/۱۲
نقاشی: #استاد_حسن_روحالامین
#روحالله_مظلوم
#شهید_سیدروحالله_عجمیان
#ما_از_خون_سیدروحالله_نخواهیم_گذشت
@SharheAtasheDel