22.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد عالی
💥داستان عجیب گله از امام زمان (عج)
♨️ واقعا فوق العاده است این داستان
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
مادر شیطان!
🔸 سيد نعمتالله جزايري در كتابش نقل ميكند: كه در يك سال قحطي شد، در همان وقت، واعظي در مسجد بالاي منبر ميگفت: كسي كه بخواهد صدقه بدهد، هفتاد شيطان، به دستش ميچسبند و نميگذارند كه صدقه بدهد. مؤمني اين سخن را شنيد و با تعجب به دوستانش گفت: صدقه دادن كه اين حرفها را ندارد، من اكنون مقداري گندم در خانه دارم، مي روم آن را به مسجد آورده و بين فقراء تقسيم ميكنم. با اين نيّت از جا حركت كرد و به منزل خود رفت. وقتي همسرش از قصد او آگاه شد شروع كرد به سرزنش او، كه در اين سالِ قحطي، رعايت زن و بچه خود را نميكني؟! شايد قحطي طولاني شد، آن وقت ما از گرسنگي بميريم و... خلاصه بقدري او را ملامت و وسوسه كرد تا سرانجام مرد مؤمن دست خالي به مسجد برگشت. از او پرسيدند چه شد؟ ديدي هفتاد شيطان به دستت چسبيدند و نگذاشتند! مرد مؤمن گفت: من شيطانها را نديدم ولي مادرشان را ديدم كه نگذاشت اين عمل خير را انجام بدهم!
🔸 در روایتی پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله ) فرمودند: يا علي آيا ميداني كه صدقه از ميان دستهاي مومن خارج نميشود مگر اينكه هفتاد شيطان به طريق مختلف او را وسوسه ميكنند، تا صدقه ندهد.
📚وسايل الشيعه 6/257 | ابليس نامه ص60 | انوار نعمانيه 3/96. | کیهان
🟡🔴🔵🟢
#بهترین_سرآغاز
🌱معاملهٔ زیانبار هدایت فروشی:
🌺 اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
✨﷽✨
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَىٰ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ {۱۶}
#ترجمه:
منافقان (با این که زمینه های هدایت را در اختیار داشتند ولی) با از دست دادن راه هدایت، گمراهی را انتخاب کردند پس در این تجارت (معنوی) سود نبردند و (با مخالفت در برابر دعوت های هدایت بخش خدا و رسولش) از هدایت یافتگان نشدند.
#جزء1
#سوره_بقره / آیه 16
صفحه،۳
#نزول؛ مدینه
🔹طرح#آیه_به_آیه قرآن کریم(موضوع و مفاهیم)
🍃🌼 ﷽🌼🍃
✨#حدیث_روز
💠 امام علی(علیه السلام) فرمودند:
🔹 مَنِ اِشْتَغَلَ بِغَیْرِ اَلْمُهِمِّ ضَیَّعَ اَلْأَهَمَّ
🔸 هر کس به چیزى که مهم نیست بپردازد، آنچه را که اهمیت بیشترى دارد از دست مى دهد
📗غرر الحکم، ح 8607
1_5663763356.pdf
2.02M
#معرفیکتاب
🏝۲۲ ذیالحجه
شهادت میثم تمار🏝
📗 میثم تمار
🖊احمد صادقی اردستانی
🔰عناوین اصلی کتاب شامل:
◀️ دیباچه؛
◀️ مقدمه؛
◀️ فصل اول: آشنایی میثم تمار با امام علی (ع)؛
◀️ فصل دوم: میثم و آموزه های امام علی (ع)؛
◀️ فصل سوم: همراه با امام علی (ع)؛
◀️ فصل چهارم: با رازگویان؛
◀️ فصل پنجم: میثم، و برائت. . .؛
◀️ فصل ششم: شهد شهادت؛
◀️ فصل هفتم: بارگاه میثم تمار؛
◀️کتابنامه
#رسانو
❌ویژه خواهران❌
مراسم یادواره شهدای عفاف و حجاب برگزار می گردد.
🔹«به همراه استقبال از پرچم حرم حضرت رقیه»
به کلام : حجتالاسلام والمسلمین خانه زر
تعلیم و تربیت ناحیه مقاومت بسیج سپاه قشم
مداح : مداحان اهل بیت
🕰زمان: چهارشنبه ۲۱تیر ماه
⏰ساعت: ۲۰
🕌مکان: شهرک نریمان کوچه مبین ۲مسجد ثارالله - هیئت حضرت رقیه بنت الحسین
#سپاه_امام_سجاد_هرمزگان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_قشم
#حوزه_مقاومت_حضرت_زهرا
#پایگاه_مهدیه
وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد.
به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد.
یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد.
درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت.
وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.
راوی: احمدرضا بیضائی (برادر شهید)
شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی