#بهترین_سرآغاز
🌱معاملهٔ زیانبار هدایت فروشی:
🌺 اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
✨﷽✨
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَىٰ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ {۱۶}
#ترجمه:
منافقان (با این که زمینه های هدایت را در اختیار داشتند ولی) با از دست دادن راه هدایت، گمراهی را انتخاب کردند پس در این تجارت (معنوی) سود نبردند و (با مخالفت در برابر دعوت های هدایت بخش خدا و رسولش) از هدایت یافتگان نشدند.
#جزء1
#سوره_بقره / آیه 16
صفحه،۳
#نزول؛ مدینه
🔹طرح#آیه_به_آیه قرآن کریم(موضوع و مفاهیم)
🍃🌼 ﷽🌼🍃
✨#حدیث_روز
💠 امام علی(علیه السلام) فرمودند:
🔹 مَنِ اِشْتَغَلَ بِغَیْرِ اَلْمُهِمِّ ضَیَّعَ اَلْأَهَمَّ
🔸 هر کس به چیزى که مهم نیست بپردازد، آنچه را که اهمیت بیشترى دارد از دست مى دهد
📗غرر الحکم، ح 8607
1_5663763356.pdf
2.02M
#معرفیکتاب
🏝۲۲ ذیالحجه
شهادت میثم تمار🏝
📗 میثم تمار
🖊احمد صادقی اردستانی
🔰عناوین اصلی کتاب شامل:
◀️ دیباچه؛
◀️ مقدمه؛
◀️ فصل اول: آشنایی میثم تمار با امام علی (ع)؛
◀️ فصل دوم: میثم و آموزه های امام علی (ع)؛
◀️ فصل سوم: همراه با امام علی (ع)؛
◀️ فصل چهارم: با رازگویان؛
◀️ فصل پنجم: میثم، و برائت. . .؛
◀️ فصل ششم: شهد شهادت؛
◀️ فصل هفتم: بارگاه میثم تمار؛
◀️کتابنامه
#رسانو
❌ویژه خواهران❌
مراسم یادواره شهدای عفاف و حجاب برگزار می گردد.
🔹«به همراه استقبال از پرچم حرم حضرت رقیه»
به کلام : حجتالاسلام والمسلمین خانه زر
تعلیم و تربیت ناحیه مقاومت بسیج سپاه قشم
مداح : مداحان اهل بیت
🕰زمان: چهارشنبه ۲۱تیر ماه
⏰ساعت: ۲۰
🕌مکان: شهرک نریمان کوچه مبین ۲مسجد ثارالله - هیئت حضرت رقیه بنت الحسین
#سپاه_امام_سجاد_هرمزگان
#ناحیه_مقاومت_بسیج_قشم
#حوزه_مقاومت_حضرت_زهرا
#پایگاه_مهدیه
وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد.
به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد.
یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد.
درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت.
وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.
راوی: احمدرضا بیضائی (برادر شهید)
شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥یک رویای صادقه و فوق العاده عجیب و شگفت انگیز از زبان استاد قرائتی
🔴سفارش امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به یک شهید...
14.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+ من حجاب رو قبول ندارم!
+ بدن خودمه ...
+ لباس خودمه ...
🎙 دکتر رحیم پورازغدی
©️ مجموعه #سر_مستوری با موضوع عفاف و حجاب
📌 #پای_خانواده_ایستاده_ایم
📂 #حجاب