eitaa logo
سبزپوشان
281 دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
23.5هزار ویدیو
119 فایل
فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
سینه مالا مال توفان است ، امّا درسکوت ابرچشمم غرق باران است اَمّا درسکوت حرف،بسیاراست در دل گفتن آن ساده نیست درگلو صد عقده پنهان است اَمّا درسکوت خود گواهی کز جفای این وآن در روزگار درد ورنج وغم فراوان است اَمّا درسکوت زندگی درسایه ی لطف تومعنا می شود بی تو دنیا نابه سامان است اَمّا درسکوت چشم سر درانتظار ودیدۀ دل، بیقرار یک جهان زین هجرحیران است اَمّا درسکوت در فراقت هرکجا چون کودکی بی اختیار گوهرچشمم به دامان است اَمّا درسکوت 🇮🇷 @sabzpoushan
بارها راه  ز ، بیراهه نشانم دادی لذت طعم دعا را به زبانم دادی جرم و عصیان مرا با کرمت سنجیدی فرصت تو به به ماه رمضانم دادی کرمت چشمهٔ جاریست به قلبم یارب روح آرامش از این چشمه به جانم دادی بارها توبه شکستم تو مرا بخشیدی باز با لطف کریمانه امانم دادی تا که آیینۀ دل با تَبر جهل شکست تو درآئینه ای از نور مکانم دادی نیمه های شب قدر است و به این بی مقدار دلی افروخته و اشک روانم دادی باز هم بر من بیچاره نظر کردی تو آنچه تقدیر محبّان شده آنم داد یاریم کردی و بامعجزه های شب قدر باز بر مِأدنه ها  اِذن اَذانم  دادی
نپرسیدی چرا دیگر تو از حالی که من دارم نبودی باخبر یکدم از احوالی که من دارم مرا طبعی بلند است و هزاران آرزو در دل چه سازم بادل از دریای آمالی که من دارم رهایم کن، برو سالک، به گوش خویش نجوا کن چه میدانی تو از افکار و افعالی که من دارم همیشه حرف خوش اقبالها درشهر مشهور است نمی گوید کسی حرفی از اقبالی که من دارم به هر جا صحبت از پرواز ققنوس است وعنقاها نمی دانم چه سازم با پَر و بالی که من دارم ببخش ای خالق هستی گناه بی کرانم را که تو تنها خبر داری از اعمالی که من دارم قرابت هست با آئینه دلها را ولی ازچه ترک افتد در آیینه ، ز تمثالی که من دارم
به جز سمت خراسانش نمی دوزم نگاهم را که پیدا کرده ام بالطفش از بیراهه راهم را همیشه سائل دربار خورشید خراسانم چرا ؟ چون کرده روشن بانگاهی خانقاهم را دخیل پنجره فولاد اویم چونکه می دانم خریدار است او هم چون خدایش اشک و آهم را به آهنگ خوش نقاره می گیرم وضو زیرا در این درگاه می بینم مسیرقبله گاهم را خطا کارم به درگاه خدا و از تو می خواهم ضمانت کن مرا تا که خدا بخشد گناهم را به دنیا بیرق سبزت پناهم داده آقاجان نگیری در قیامت هم به لطفت این پناهم را شکفته می شود هرصبح تاچشمم به درگاهت معطّر می کنم با یک سلامی صبحگاهم را
پر می زند همیشه دلم درهوای عشق پرواز می کنم همه جا پا به پای عشق هرگز به آسمان کسی پر نمی کشم تنها امید بسته دلم بر خدای عشق دیده ست دل در آینۀ عشق هرچه هست پوشیده ام به عشق ولایت ردای عشق با چشم دل به عرش خدا می کنم نظر ازآن زمان که دل شده است آشنای عشق امر نبی صیانت قرآن و عترت است فرض است طاعتِ نبی و ربنای عشق وقتی که کعبه شد صدف  وگوهرش علی یعنی علی است برهمه کس مقتدای عشق دل زنده شد به عشق ، زمانی که دست حق برلوح می نوشت علی را بجای عشق هرکس که سربه دایرۀ عشق داده است باشد شکفته تا به ابد با ولای عشق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷 @sabzpoushan
منزل به منزل پابه پا من با تو بودم هرجای این دشت بلا من با تو بودم تاعصرعاشورا تو بودی درکنارم تا انتها ی ماجرا من با تو بودم تا بانگ هل من ناصرت درخیمه پیچید بانغمۀ قالو بلا من باتو بودم درقتلگاه کربلا وقتی که بودی دل وا پس فردای ما من با تو بودم آن شب که سر زد روی ماهت ازخرابه درکُنج درآن ویران سرا من با تو بودم درکوفه و درشام و منزلگاه راهب ای زینت عرش خدا من با توبودم برنیزه قرآن خواندت را می شنیدم درلا به لای نیزه ها من با تو بودم آنجا که دیدی دخترت ازناقه افتاد باگریه های بی صدا من با تو بودم وقتی درخشیدی میان تشت زرین ای گوهر بدرُالدُّجا من با تو بودم یک اربعین هرجا سرنورانیت رفت ای نورچشم مصطفی من با تو بودم
من آن موجم که مثل چشم دریا،روزو شب پیوسته بیدارم اگرچه سربه ساحل می زنم، امّا به دوش خویش آوارم تلاطم می کند گاهی نفس درسینه ام چون کوه آتش زا همیشه چون سواری بی قرارازخشم بی اندازه سرشارم من آن موجم که عمری کرده ام ویران،بنای ساحل خود را ولی درسوگ ساحل تا قیامت مثل باران اشک می بارم بغل وا می کنم وقتی به سمت صخره های سخت و پرتاول به چشم دیگران دیوانه ام امّا ، به کارخویش هشیارم زبس بی وقفه می کوبم، سرم را برتن ساحل ،نمی دانم کجا خواهد کشد آخردراین دریا و این ساحل سر و کارم شکفته می شود هرصبح صدها غنچه درمرداب دامانم ولی من درحصارساحل دریای آمالم گرفتارم
   اشک قلم به وسعت دفتر نمی رسد چون آن حقیقتی،که به باور نمی رسد بیچاره عاشقیست که معشوق را ندید چون جان رفته ای که به پیکرنمی رسد ای دوست شِکوه نزد چه کس می بری،برو اینجا به شاه ، دست قلندر نمی رسد  دایه هرآنچه قدر،به ما مهربان شود  هرگز به مهربانی مادر نمی رسد جانا اگرکبوتر چاهی،عقاب شو زیرا کسی به داد کبوتر نمی رسد ما شمع کور سوی و تویی آفتاب حُسن شب گریه های شمع به اختر نمی رسد با خون دل به لاله نوشتم شکفته باش دنیا بدون رنج به آخر نمی رسد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷@sabzpoushan
نام زهرا تا که درهرمجلس عنوان می شود محفل ازعنوان نامش غرق عرفان می شود تا که جاری می شود عطر کلامش بر زبان ظلمت دل روشن از انوار ایمان می شود آنکه دلبندد به مِهر بیکران فاطمی مثل فضّه حافظ آیات قرآن می شود سفرۀ گسترده درهرخانه از احسان اوست روزیِ ما با دعاهایش فراوان می شود خانه اش چون مکتب عرفان و علم و حکمت است خادمانش بوذر و مقداد و سلمان می شود لطف بی پایان زهرا برکسی پوشیده نیست چون به نور چادرش کافر مسلمان می شود گرچه دوریم از مدینه صبح و شب چشمان دل روشن از انوار خورشید خراسان می شود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷@sabzpoushan
دیده دریـا و دلـم تنـگ و قلـم دل خون اسـت چه عزاییسـت که این گونه فلک گلگون اسـت نکنــد عــرش خــدا روی زمیــن افتــاده اســت کــه چنیـن حال زمین در هم و دیگر گون اسـت جسم هفتاد دو خورشید به خون غوطور است دشت از خون عزیزان خدا جیحون اســت مــاه انــگار کــه مهمــان شــب کــرب و بلاســت چهـره اش از غـم عبـاس جـوان محـزون اسـت پــاره هــای تــن اکبر ،تــن قاســم ای وای چـون سـتاره بـه تـن دشـت و دل هامـون اسـت غنچــه را تــاب ســه شــعبه نبــود ای ظالــم جنـگ بـا کودک شـشماهـه کجـا قانــون اسـت این چه سوزیست در این روضۀ عظمی ای دل کـه چنین قلب جهانی ز غمـش مجنون اسـت نیسـت در خیمه شکـفته گلــی از آل رســول گل پرپـر شده در دشـت بلـا افزون اســت 🇮🇷@sabzpoushan