eitaa logo
سَبزِ سُرخ
11.6هزار دنبال‌کننده
32.5هزار عکس
17.3هزار ویدیو
81 فایل
رسانه شهدا کشور
مشاهده در ایتا
دانلود
💢پیاده روی اربعین به نیابت از طرف شهیدمدافع وطن علی بیژنی زیبا https://eitaa.com/sabzsorkh
✨ در مسیر عشق ✨ زیارت حرم آقا اباعبدالله به نیابت از (شهید سرگرد مهدی یزدی ) https://eitaa.com/sabzsorkh
📒🖊نویسنده خاطره: همسر شهید رسول مهدوی پور 💍💍خریدن انگشتر شهید
سَبزِ سُرخ
📒🖊نویسنده خاطره: همسر شهید رسول مهدوی پور 💍💍خریدن انگشتر شهید
👇👇👇 💎🧿 عکس بالا لحظه خریدن انگشتر تو مشهد الرضا توسط شهید مهدوی پوره. شهید مهدوی پور از بس عاشق شهادت بودن وقتی رفتیم مشهد، اینجا هم فروشنده بهش گفت ان شالله انگشتر شهادتت بشه. یادمه پارسال رفته بودیم زیارت مشهد و پا بوس آقا امام رضا(ع) ، من عاشق این بودم شهید یه انگشتر دستش کنه برای چشم زخم. رفتیم بازار رضا نقره جات کوثر، اینجا شهید یه انگشتر امتحان کردن اندازه دستش نبود، یکم کوچیک بود، فروشنده گفت برات درستش میکنم . اونا که صحبت میکردن من این عکس رو گرفتم. شهید اومدن نزدیک من گفتن: بریم جاهای دیگه را ببینیم تا آماده میکنه. رفتیم چند جا رو دیدیم و برگشتیم انگشتر رو ببریم. فروشنده دستهای شهید رو دیده بود، دستهای خشن و مردانه اش بدون شک نشانی از مردانگی و زحمت بسیار داشت. دستهایی که روزگاری در روزهای گرم تابستان در روستای پدریشان با سختی و مرارت بسیار کمک حال پدر پیر و ناتوانش بودن. همان دستها که در کودکی ابزار کشاورزی پدرش هم وسیله کارش بود هم اسباب بازیش. همان دستان مهربانی که گرمای آخرین لمسش را هنوز حس میکنم. فروشنده نیز خوب معنی آن چروک دستهای جوان را فهمیده بود. با حالتی که همسرم خوشحال شود گفته بود قربون مرامت که اسم شهید سردار سلیمانی رو آوردی، یه انگشتر بهت میدم که انگشتر شهادتت بشه مثل خود سردار. من کمی دورتر وایساده بودم، همسرم وقتی اومدن انگشتر دستش بود و با حالت ذوق زده و برقی نافذ در چشمانش به من رو کرد و گفت : فروشنده گفتن یه انگشتر بهت میدم انگشتر شهادتت بشه. راستش لحظه اول خی... ادامه خیلی به دلم ننشست، این جمله ته دلمو خالی کرد. انگار آب سردی بود که بر سرم ریخت، مات و مبهوت جملات بعدیش را که بر لب میاورد می شنیدم اما کلمات و معانی واژه ها را هرگز نتوانستم بفهمم. گویی تمام جسم و روحم به یکباره فرو ریخت. انگار فقط لب زدنش را میدیدم، گوشهایم صدایی نمیشنید. برای لحظه ای صدای گریه ی حلما را شنیدم، وحشت زده دست حلما را که در دستم بود فشردم. چند لحظه ای سکوت میان ما حاکم شد. قطره اشکی بر گونه ام لغزید، صورتم گرمی دستی را حس کرد، به خود آمدم و دستان همسرم را فشردم. نمیدانستم چه بگویم. هنوز محو جمله سنگینش بودم که دستی به سرم کشید و گفت: فکر کردم خوشحال میشی، یعنی شهادت به ما نمیاد. حول شدم، با هر زحمتی که بود بغضم را فرو بردم و با صدایی لرزان و خنده ای تصنعی گفتم: این چه حرفیه، شهادت سعادت بزرگیه و تو هم لیاقتش رو داری ولی من دوست ندارم بری و منو ترک کنی. گفت: هر چی خدا بخواد همون میشه. احساس کردم از واکنشم دلخور و دلسرد شده است. انگشترش را دستش کردم و گفتم مبارکت باشه. ببخشید که دلخورت کردم. قصدم این نبود. دستم را فشرد و گفت: بهت حق میدم عزیزم، تو منو ببخش که نگرانت کردم. دو تاعکس گرفتم گفتم : اگه اتفاقی بیفته به مغازه دار بگم ، این انگشتر واقعا بوی سردار و شهادت میداد. حرف دل شوهر منو زدی. الان میخوام به این مغازه دار بگم شوهرم واقعا شهید شد و به آرزوش رسید. این بود قصه انگشتر شهید.... https://eitaa.com/sabzsorkh
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: امام حسین علیه‌السلام با عروج خودش که قرآن‌ناطق و حقیقت قرآن است، اسلام را تضمین کرد . . . 🌿صبحتون شهدایی https://eitaa.com/sabzsorkh
💢به نیابت از شهدا امنیت شهید هادی کاردیده شهید محمد رضا اسدالهی https://eitaa.com/sabzsorkh
💢بین الحرمین 🔹به نیابت از شهید اصغر قضاوی https://eitaa.com/sabzsorkh
💢بین الحرمین 🔹به نیابت از شهید حسین یوسفی https://eitaa.com/sabzsorkh
💢نذر فرهنگی به نیابت از شهید حسن بادامکی https://eitaa.com/sabzsorkh
32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢دسته عزاداری در بین الحرمین به نیابت از شهید میلاد آزادداور https://eitaa.com/sabzsorkh