اینگونه آه مکش جوابت نمی دهند
حرف از عطش مزن که آبت نمی دهند
در بین هلهله ها ای عزیز من
پاسخ به درد و پیچ و تابت نمی دهند
دنیا نه جای توست؛ به عرش خدا برو
آنجا ملائکه عذابت نمی دهند
وقتی کبوتران خدا سایه گسترند
هرگز به دست آفتابت نمی دهند
می خواستند مثل حسین خون جگر شَوی
پایان اگر به التهابت نمی دهند
یک روز هم حسین صدا زد که اصغرم
حرف از عطش مزن که آبت نمی دهند
⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️
🌸 زندگی زیباست 🌸
#کِ_تابستان 📚 #آسمانی_ترین_مهربانی روایت هایی از ولادت تا شهادت #امام_جواد_علیه_السلام به قلم #سید
#کتاب_قاچ
می خواستم تو را خورشید بنامم، از روشنایی منتشرت؛
دیدم که خورشید ،سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات در می آوری ، دور سر عالم می چرخانی و در صندوق مغرب می اندازی و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی.
می خواستم نام تو را ابر بگذارم ، از شدت کرامتت؛
دیدم که ابر دستمالی است که تو با آن عرق های آسمانی ات را از جبین می ستری و بر پیشانی زمین های تب دار می گذاری.
می خواستم تو را آسمان بخوانم، از وسعت آبی نگاهت؛
دیدم که آسمان ، سجاده کوچکی است که تو برای عبادت مدامت زیر پا می افکنی.
می خواستم تو را اقیانوس صدا کنم، از بی کرانگی ات؛
دیدم که اقیانوس ، جرعه آبی است که تو به لب های عطشناک زمین بخشیده ای.
می خواستم تو را نسیم لقب دهم، از لطافت و مهربانی ات؛
دیدم که نسیم، فقط بازدم توست که در قضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی.
به این جا رسیدم که:
زیباترین و زیبنده ترین نام، همان است که خدا برای تو برگزیده است، ای کریم ترین بخشنده ی کائنات.
ای جواد!
بخشی از کتاب #آسمانی_ترین_مهربانی
#روزی_34_صفحه_کتاب_بخوانیم
⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌱داستانک:
اومد پیشم. حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه.
گفت:
حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه؟!
گفتم:
چشم، اگه جوابش رو بدونم خوشحال می شم بتونم کمکتون کنم.
گفت:
من رفتنی ام!
گفتم:
یعنی چی؟
گفت:
دارم می میرم.
گفتم:
برو یه دکتر دیگه، خارج از کشور.
گفت:
همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم:
خدا کریمه، ان شاءالله که بهت سلامتی می ده.
با تعجب نگاه کرد و گفت:
اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ای هست و نمیشه سرش رو گول مالید.
گفتم:
راست می گی. حالا سؤالت چیه؟
گفت:
من وقتی فهمیدم دارم می میرم خیلی ناراحت شدم، از خونه بیرون نمی اومدم.
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن. تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم؟
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم.
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال من رو کسی نداشت.
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارهای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکردن.
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن.
آخه من رفتنی ام و اون ها انگار نه. سرتون رو درد نیارم. من کار میکردم اما حرص نداشتم.
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمی کردم و دوستشون داشتم.
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم.
نیازمند که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بهش کمک میکردم.
مثل پیرمردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم.
خلاصه این که این ماجرا من رو آدم خوبی کرد و رقیق و لطیف شدم.
حالا سؤالم اینه:
من که به خاطر مرگ خوب شدم، آیا خدا این خوب شدن رو قبول میکنه؟
گفتم:
بله، اون جور که یاد گرفتم و به نظرم می رسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه.
آرام خداحافظی کرد و تشکر.
داشت میرفت گفتم:
راستی نگفتی چه قدر وقت داری؟
گفت:
معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم:
مگه بیماریت چیه؟
گفت:
بیمار نیستم!!
هم کفرم داشت در می اومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت:
فهمیدم مردنی ام.
رفتم دکتر گفتم:
می تونید کاری کنید که نمیرم؟
گفتن:
نه!
گفتم:
خارج چی؟
و باز گفتند:
نه! خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد…!
✍خاطرهای از حجت الاسلام پناهیان
📰 #مجله_ی_مجازی «صد در صد»
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄؛
✍
شاه به شیوه خود، مدتی به حاجآقا روحالله -که چشم به زیر انداخته بود- نگاه کرد؛ مدتی طولانی، و بعد، با صدایی که در آن لرزشی حس میشد گفت: رسم است که همه مردم ایران با هر مقام و منزلتی، بنا به سنت، مرا "اعلیحضرت" بنامند. شما از چنین رسم متداولی باخبر نیستید؟
-در نظر ما طلاب حقیر حوزههای علمیه، "محضر اعلا" تنها و تنها محضر ذات مبارک حق تعالی و تبارک است...
(از کتاب "سهدیدار" نوشته نادر ابراهیمی)
تجلی
"سرم به پیش کسی جز تو خم نخواهد شد"...
چرا که از عمق جان باور کرده بود *چه حقیر است هر عظمتی در برابر قدرتت...* (از خطبه ۱۰۹)
#نهج_البلاغه_درمانی
🍃 @sad_dar_sad_ziba 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نردبان
#شُکر...
با داستانی از امام رضا (درود خدا بر او)
🎙حاج آقا عالی...
●▬▬▬▬✨✨✨▬๑۩
🔶 @sad_dar_sad_ziba 🔶
۩๑▬▬▬✨✨✨▬▬●
#تلنگر
به کودکان کشته و برهنه شده ی توی عکس دقت کنید!
این یکی از تصاویر جنایت سربازان آمریکایی در «می لای» ویتنام است؛ بدون نیاز به توضیح.
🔺فقط خواستم بگم تو این جنگ محمدرضا پهلوی هم نیروهای ایرانی رو به نفع ارتش آمریکا اعزام کرده بود.
⁉آیا تجدیدنظرطلبان و لیبرال ها اون روزها هم شعار می دادن: «نه ویتنام، نه بحرین، جانم فدای ایران»؟
📃رونوشت به مدعیان #صداقت و #زیبایی_کلام
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ 🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈ننگ #بر_جام زهر 🍷
برای این که بفهمیم #رسانه چه می کند...
📌بمباران تبلیغات
📌تخیل سالاری
📌توهم سواری
گویا در جهان رسانه، #تناقض ، محال نیست!
@sad_dar_sad_ziba
🍁🍁🍁🍀🍁🍁🍁