🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «تـــــــولد در تـــــوکیو» ⏪بخش ۴۲: مردم ایران به شهیدانشان خیلی احترام میگذا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «تـــــــولد در تـــــوکیو»
⏪بخش ۴۳:
«فصل یازدهم»
سال اولی که آمده بودم ایران هیچی از روضهها نمیفهمیدم. اما سال دوم فارسی را خوب یاد گرفته بودم و دلم پر میکشید بروم هیئت و پای روضه ی روضه خوان بنشینم.
محسن هم دل به دلم میداد. توی همان چند شب ماه محرم خیلی از هیئتهای مهم تهران را گشته بودیم.
هر شب توی یک هیئت. بعضی شبها هم چند تا هیئت.
محسن تهران را مثل کف دستش میشناخت. هیئتهای بزرگ که هیچ حتی هیئتهای کوچک و خانگی را هم بلد بود. بعضی شبها من را میبرد توی محلههای قدیمی تهران و میانداخت توی کوچه پس کوچهها و بعد از کلی پیچ و واپیچ رفتن از جلوی یک خانه سر در میآوردیم که بالای درش پرچم زده بودند.
میگفت:
«هیئتهای خانگی را بیشتر دوست دارد.»
میگفت:
«صفا و صمیمیتی که توی آنهاست هیچ جای دیگر نیست.»
راست هم میگفت. شب تاسوعا هرچه اصرار کردم به هیئت یکی از مداحان معروف برویم قبول نکرد. تبلیغ هیئت را توی تلویزیون دیده بودم و خیلی دلم میخواست شب تاسوعا آن جا باشم.
میگفت یک جایی بهتر سراغ دارد.
نشستیم روی موتور و رفتیم محله ی جنت آباد. البته من که از محلههای تهران سر در نمیآوردم. خودش گفت این جا جنت آباد است. انداخت توی کوچه پس کوچههای تنگ و تاریک و جلوی یک خانه ی قدیمی ایستاد. با این که کوچه ماشین رو نبود و مردم باید ماشینهایشان را سر خیابان پارک میکردند؛ ولی خانه خیلی شلوغ بود.
دیوارهای حیات را پارچه ی مشکی زده بودند و تکه به تکه چهارپایههایی گذاشته بودند که رویش شمع بود. هرچند کوچهها تنگ و باریک بود، ولی حیات خانه به جایش خیلی بزرگ و دلباز بود. آن قدر بزرگ بود که میشد تویش فوتبال بازی کنند. روی سر حیاط پوشش زده بودند. تکه به تکه بخاریهای بزرگی گذاشته بودند که تا حالا ندیده بودم. اول حیات، میز چای بود و یک نفر ایستاده بود چای میریخت. وسط حیاط، باغچه ی بزرگی بود که تویش درخت گردو، انار و توت بود.
محسن به درخت گردو اشاره کرد و گفت:
«این درخت را کلاغ کاشته!»
با تعجب پرسیدم:
«از کجا میدانی؟»
گفت:
«علی بهم گفته. بعداً برایت تعریف میکنم.»
علی دوستش بود. صاحب روضه.
محسن میگفت:
«تا یاد دارد توی این خانه روضه بوده. از آن زمان که پدر علی زنده بود تا حالا که به رحمت خدا رفته و علی روضه را برگزار میکند.»
میگفت:
«تا حالا چند بار آمده اند خانه را بخرند و برج بسازند، ولی نفروخته.»
گفتم:
«این جا که به درد برج ساختن نمیخورد. توی کوچه اش یک ماشین هم نمیتواند بیاید.»
گفت:
«دیوار پشتی خانه بر خیابان اصلی است. اگر کسی بخواهد جایش برج بسازد در برج میافتد بر خیابان.»
توی حیاط دور باغچه فرش پهن کرده بودند. سکوی بزرگ هم کنار حیاط بود که رویش منبر حاج آقا را گذاشته بودند.
محسن میگفت:
«این جا حوض است رویش تخته میگذارند و فرش پهن میکنند.»
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
هدایت شده از رو به راه... 👣
#خوشنویسی روی سفال
🪴هنرڪده ی «رو به راه»
🪴 https://eitaa.com/rooberaah
━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
☝️🏽 راضی نشو!
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙄 کسی ربط این جواب با اون سؤال رو فهمید؟!
#نیشخند 🤭
ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
▒
「🍃「🌹」🍃」
مهم بودن را فراموش کنید.
بعضی از مردم اصرار دارند که خود را به دیگران بشناسانند یا ثروت خود را به رخ آنها بکشند. اما این نوع آدمها در درونِ خود زجر میکشند زیرا شادی آنها وابسته به تصور دیگران است.
مهم بودن را فراموش کنید
تا آرامش نصیبتان شود.
شما به اندازهی کافی، مهم هستید. نیازی نیست به دیگران اثباتش کنید.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 یک شاخص برای تشخیص درجه ی انقلابی بودن افراد
#فانوس
/روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🍀🍁🍀
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه بر هم ننهد عاشق صادق
آن را که به دل عشق بوَد خواب نباشد
در پیش قدَت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم: شب مهتاب بیا نازکنان گفت:
آن جا که منم حاجت مهتاب نباشد
«مهدی سهیلی»
#شور_شیرین_شعر فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋
┗━━━━•••━━🦋━┛
6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 صحبت های امیدبخش «حمید نوری» پس از ۱۶۸۰ روز حبس در اروپا
خطاب به منافقین و تروریست ها
#تلنگر 👌🏼
💢 @sad_dar_sad_ziba
خودت رو بغل کن!
با خودت مهربون باش!
بزن روی شونه ی خودت و از این که این راه رو تا این جا با قدرت اومدی از خودت تشکر کن.
مسئولیت تو همینه.
🍃 «زندگی زیباست»
🌿 @sad_dar_sad_ziba
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت و گلی شد. و من بی خیال پیاش را نگرفتم به هوای این که هر وقت بشویم پاک میشود...
...ولی نشد.
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛حتی یک بار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت!
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت:
این لباس چِرک مرده شده!
گفت:
بعضی لکهها دیر که شود، میمیرند. باید تا زندهاند پاک شوند تا لباس چرک مُرده نشود. حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت!
📎
اشتباه نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید! حواست که نباشد لکه میشود وقتی لکه شد اگر پیاش را نگیری، میشود چرک.
به قول صاحب خشکشویی لکه را تا تازه است، تا زنده است، باید شست و پاک کرد.
🍀 #داستانَک
༻🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈