⛔️ اجازه نده دیروز بـا خاطـراتش
و فـردا با وعده هایـش تـو را خواب کنند.
اجـازه نده دیـروز و فـردا
با هم دست به یکی کنند
و لذت لحظات نـاب امروز را از تو بگیرند.
⭕️ اجازه نده افکار پـوچ، تازگی زندگی اکنون را از تو بگیرند.
بدون زندانی شدن در حسرت دیروز و دلهره ی فردا از لحظات امـروزت لذت ببر.
#بیداری ⏰
💠|↬ @sad_dar_sad_ziba
⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️ ما کاملاً شما را می شناسیم،
بی آن که شما ما را بشناسید!
#جهان_جادو
/جهان رسانه 📡 💻 📱
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🍃🌸🍃_ _ _🍃🌸🍃
ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭﻓﻬﻢ زندگی است.
☘ #ﻟﺬﺕ_ﺑﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ نگرفته ایم.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ شاید ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ باشند.
ﻣﺪﺭﺳﻪ...
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ...
ﮐﺎﺭ...
ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ؛ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ.
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ این که ﺯﻧﺪﮔﯽ و خوشبختی، ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩند
ﮐﻪ می خوﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬرند!
#همدلانه ☕
☁️🌨☁️
🌨💚🌨
☁️🌨☁️
༻☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺
این که منحصر به فرد و متفاوتیم، الزاماً به این معنا نیست که مفیدیم.
متفاوت بودن چه فایده ای داره
وقتی که به دردی نخوریم؟
هر تفاوتی خوب نیست!
#خودمونی 🧶
💫 @Sad_dar_sad_ziba
✨
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۴۶: ...حداقل باید دو سه ماه دیگه بحث می کردیم تا به جایی می رسی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «خاطرات سفیر»
⏪بخش۴۷:
...گفتم اگه ایستادگی روی عقیده ای صرفاً به دلیل قدمت ارزش داشت، مطمئن باشید پیامبر هم بت پرست می بود. از این وجهی که شما گفتید خودم هیچ احترامی برای عقایدم قائل نیستم. اگه از همه ی دلایلی هم که گفتم صرف نظر کنیم من در شخصیت ائمه، به همون اندازه ی کم که عقلم می رسه، چیزهایی می بینم که نمی تونم اون ها رو امام خودم ندونم. دست کم این که آدم های بسیار خاصی بودن که قطعاً پیروی از اون ها ما رو به جای اشتباهی نمی رسونه.»
سکوت کرده بود. به نظرم اومد که دیگه منطق و دلیل بسه. بالأخره مغز آدمیزاد هم یه ظرفیتی داره! برای شکستن فضا گفتم:
«راستی، این دعایی که شنیدی انگار تلفظش خوب نبود؛ نه؟»
گفت:
«نه. اگه از رو نمی خوندی، نمی فهمیدم چی می گه. اون چیه؟... اون کتابه رو می گم.»
نگاهش به مفاتیحالجنان بود که گذاشته بودمش روی میز. دستش رو دراز کرد که برش داره که با یک حرکت سریع کتاب رو برداشتم. اگر برش نمی داشتم که می خواست یکی یکی درباره ی هر چه دعا هست سؤال کنه. حقیقت وقتش نبود.
- این یه کتابه... مجموعهای از یه سری دعا و مناجات.
سرش رو کج کرد و سعی کرد روی کتاب رو بخونه و با لهجه ی کاملاً عربی... چه عجیب!.. گفت:
«مفاتیح الجنان.... اُلالا...»
یکی از کاربردهای این کلمه توی فرانسه بیان احساس تعجبه. و ادامه داد:
«مفاتیح الجنان؟... کلیدهای بهشت همه توی این هستن؟»
- بعضی هاشون بله.
- خب ایران این همه کلید بهشت داره یکیش رو هم بده به ما الجزایری ها.» گفتم:
«مشکل الجزایر همینه که منتظره کلید رو بیارن بدن دستش. شما نون رو می رید اون ور خوابگاه می گیرید؛ اما کلید بهشت رو انتظار دارید بیارن دو دستی تقدیمتون کنن؟ اما چون کشور برادر هستید من استثنائاً یه کلید رو می دم بهتون.»
خندید و منتظر موند که ببینه کلیدمون چه جوریه. توی فهرست دنبال یه چیزی می گشتم که کارستون باشه. یکی از یکی بهتر بود. اما باید متنی پیدا می کردم که به درد اون بابا بخوره. خدا خودش کلیدش رو رو کرد. صفحه رو باز کردم. بخشی از دعای کمیل رو شروع کردم به خوندن. سعی کردم تلفظم درست باشه که برای فهمش مشکلی نداشته باشه. شاید ده خطی خوندم که متوجه شدم جیک نمی زنه؛ نه صدایی، نه خنده ای، نه تکونی. یه دفعه دستش رو گرفت سمت من و گفت:
«بده ببینم این کتاب رو... تو اصلا نمی تونی بفهمی اون چیه؟»
کتاب رو از دستم گرفت. چند ثانیه دنبال خطوط گشت و بعد شروع کرد به خوندن؛ مثل یه دکلمه، با همه ی احساسش، با یه لحن عربی غلیظ.
ریاض دعا رو بلند بلند می خوند و سر تکون می داد چه قدر قشنگ خونده می شد:
«إِلَهِي وَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ...»
«صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ...»
نصف صفحه رو خوند و شروع کرد به گریه کردن. هق هق گریه می کرد؛ مثل یک بچه ی کوچیک. سرش رو گذاشت روی میز. یه کم حسودیم شد. انگار عرب بودنش باعث می شد چیزی رو از متن بفهمه که من نمی فهمیدم. رفتم تو آشپزخونه که راحت باشه. یه چرخی زدم فکر می کردم که آیا این ها همه ش اتفاقی بود؟ می تونست اون دعا رو بخونه و هیچیش نشه! نمی تونست؟
خدا وقتی اراده میکنه اتفاقی بیفته کسی جلودارش نیست. برگشتم همون جا که ریاض بود. گریه نمی کرد. اما خیلی هم حال خوشی نداشت. گفت:
«این کتاب رو می دی به من؟»
- ببخشید. فقط همین یه دونه رو دارم. بالأخره خودم هم به کلید نیاز دارم دیگه!
- خیلی نیاز دارم به این دعا. سال ها بود نیاز داشتم به همچین چیزی.
به زور لبخند زد و گفت:
«توی ایران که کلید زیاده... خب این یه دونه مال من.»
- آره زیاده! اما من متأسفانه همین یه دونه رو با خودم آورده م. متن این دعا رو از توی اینترنت می تونید پیدا کنید و بخونید.
- چی بنویسم؟
- بنویسید «دعای کمیل» این دعا رو امام به کمیل یاد دادن که وقتی نیازی مثل نیاز شما رو داره بدونه کدوم مسیر رو باید بره.
- کدوم امام؟
- امام اولمون... ببخشید یادم نبود شما به امام نیاز ندارید! خب امام اول من؛ امام علی علیه السلام.
تلخ لبخند زد، یه لبخند خیلی خیلی رام، یه لبخند شبیه لبخندهای نزدیک به صلح، یه لبخند معطر، نزدیک به عطری که فضا به خودش می گیره، لحظه ای که امام لطف می کنه و محبت خودش رو وارد قلب کسی می کنه.
«کلید بهشت» رو از روی میز برداشتم و سفت چسبیدمش. ریاض همچنان ساکت بود و فکر می کرد. امام کار خودشون رو کردن! وقتی سلیم النّفس باشی چرا که نه؟
شک نداشتم همون روز شروع می کنه به جستجو کردن درباره ی امام اولش، حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام.
⏪ ادامـه دارد...
………………………………………
🌳 #بوستان_داستان
💠 زندگی زیبا
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
🔸 توضیح در تصویر!
………………………………………
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
آلاچیق درختی خَمام
🌳 جنگل گیلان
#ایرانَما
/نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
#بلندنظر باشید! 🎤 مرحوم استاد فاطمی نیا #نردبان /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad
🌿🌿🌿
بیا که قصر اَمَل، سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
چه گویمت که به میخانه دوش، مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها داده است
که ای #بلندنظر ، شاهباز سدره نشین!
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث، ز پیر طریقتم یاد است
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه ی عشقم ز ره روی یاد است
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشاده است
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز، عروس هزارداماد است
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریاد است
حسد چه میبری ای سست نظم بر «حافظ»
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است
«حافظ شیرازی»
🌺🌺🌺🌺🌺
#شور_شیرین_شعر فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋
┗━━━━•••━━🦋━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ربات جراح
#ساخت_ایران
تنها رقیب جهانی ربات آمریکایی
«ربات جراحی از راه دور سینا» که به دست دانشمندان ایرانی ساخته شده و به اندونزی صادر شده است.
🔸 تنها نمونه ی خارجی آن، ربات آمریکایی داوینچی میباشد که ایران بدون داشتن نمونه ی خارجی، در شرایط تحریم، با قیمت کمتر و قابلیت های بیشتر، قادر به طراحی و ساخت این ربات شده است.
💠 سال «تولید، دانش بنیان و اشتغال آفرین»
#دسترنج
/تولید ایرانی 🌾 🔩 💊
………………………………
🗞#مجله_ی_مجازی صد در صد
🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ ⚙🛠 🔩ঊঈ═┅─
آثار بیفرهنگی اروپاییها در تختجمشید
🔺 شاید فکر کنید این ها یک مشت خطخطی الکیه، اما اشتباه میکنید. این ها یادگاریهای یک مشت فرنگیه که فرهنگِ نداشتهشون رو برای ما روی تختجمشید حک کرده ن.
◼️ #فرنگِ_بی_فرهنگ
………………………………………
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
🔰 این جا صف کتاب است!
😍 این روزها هموطنان خوبمان در نمایشگاه کتاب برای خرید کتاب های مورد نظرشان صف می کشند؛ یک رخداد خوب و نویددهنده!
#آرمانشهر 🌃
/اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─