🔹🔹🔹
🌳 شما انسان پخته و با عزت نفسی هستید اگر:
🍀 نیاز ندارید داشتههایتان رو به رخ کسی بکشید.
🍀 تنها ماندن را به وارد شدن به هر رابطهی اشتباهی ترجیح می دهید.
🍀 انتقادپذیر هستید و در مقابل انتقاد واکنش درستی دارید.
🍀 به خاطر اشتباه دیگران جنجال درست نمیکنید، آبروی کسی را نمیبرید!
🍀 دنبال روابط و دورهمیهای بیهوده نیستید.
🍀 هنگام مشکلات، دنبال مقصر نیستید، بلکه دنبال راهحل هستید.
🍀 مدیریت افکارتان به دست خودتان است و به دیگران اجازه نمیدهید که افکار شما را منفی کنند.
🍀 خواست خدا از حرف مردم برایتان مهمتر است.
#بیداری ⏰
💠|↬ @sad_dar_sad_ziba
⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀🌸🍀
👨👩👧👦 چه گونه بر رفتار فرزندانمان مؤثر باشیم؟
─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─
#باغچه
/خانوادگی
─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
💐[همه چیز برای زندگی زیبا]
@sad_dar_sad_ziba
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃_ _ _🍃🌸🍃
🦅 جنگ «عقاب های سرسفید» در آسمان
🌿 #طبیعت
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «الهه ی عشق» ⏪ بخش ۱۷ : آن شب تا صبح با فرزاد صحبت کردیم و قول و قرارهای خروج را
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «الهه ی عشق»
⏪ بخش ۱۸ :
تا ساحل، راه زیادی نمانده بود که موتور قایق خاموش شد.
وسط آب در شب تاریک...
دلم هُرّی ریخت...
از آنچه می ترسیدم، سرمان آمد.
تا آمدیم به خودمان بیاییم، آن دو تا نامرد، با لهجه ی دو رگه ی ترکی_فارسی، چیزهایی به صاحب قایق گفتند و یک دفعه با مشت و لگد افتادند به جان ما و...
غافلگیر شده بودیم و کاری از دستمان بر نمی آمد.
فقط دست هایم را جلوی صورتم گرفته بودم که صورتم خیلی آسیب نبیند.
هرچند مُشت اول، کار خودش را کرده بود و خون از دماغم فوران می زد.
وقتی به خودم آمدم که کف قایق پر از خون شده بود و آن دو نامرد و صاحب قایق نامردتر، بالای سرمان ایستاده بودند و می خندید.
ساکم پاره پاره شده بود و تمام پول ها و شناسنامه و مابقی چیزهای به درد بخور، غارت شده بود.
البته وضع من در مقابل وضع فریبرز بی چاره، مثل مالباخته ی گدا و تاجر بود.
کلی طلا و جواهرات و دلار بود که از ساک فریبرز بیرون می آمد و آن بیچاره با سر و صورت خونین، نزدیک بود که سکته کند.
باز هم خدا را شکر که با آن چاقو ها و قدّاره های وحشتناکشان در آن تاریکی شب، دخلمان را نیاوردند و جنازه هایمان را وسط آب رها نکردند.
فکر کنم دلارها و اموال زیاد فریبرز، خوش حالشان کرده بود که دلشان به رحم آمد و ما را با سر و صورت خونی و استخوان های شکسته، وسط آب رها کردند.
برای زنده ماندن، دست و پا می زدیم.
خیلی وحشتناک بود ولی به هر حال رسیدیم.
مثل مرده ها روی شن های ساحل افتاده بودیم.
تا چند وقت، قدرت تکان خوردن هم نداشتیم.
بعد از چند ساعت به خودم آمدم و با گوشه ی چشم، نگاهی به فریبرز کردم و گفتم:
«پسر زنده ای یا نه؟»
با صدای لرزان و آهسته ای پاسخ داد:
«ای کاش مرده بودم.»
با آن وضع اسفناک و در مملکت غریب، مانده بودیم چه کار کنیم.
با هر بدبختی که بود، قبل از صبح، سر و صورتمان را شستیم با کوفتگی شدید، راهی شهر شدیم.
دماغ من شکسته بود و یکی دو تا از دنده های فریبرز.
کشانکشان خودمان را به یک پارک رساندیم و همان جا تا صبح استراحت کردیم.
🔹🔹🔹
چند روزی از رسیدنمان به ترکیه می گذشت.
استانبول شهر بزرگی بود.
بگویی نگویی شهر هفتاد و دو ملت بود.
ایرانی های زیادی هم به چشم میخوردند.
آن یک مقدار پولی که داخل پیراهنم پنهان کرده بودم، به دادمان رسید وگرنه چند روز نگذشته بود از گرسنگی تلف شده بودیم.
با چند نفر ایرانیِ مثل خودمان هم آشنا شدیم.
میگفتند اگر دلار داشته باشید، می شه به طور قاچاقی به آلمان رفت.
اول بلغارستان و بعد هم رومانی و بعد هم آلمان.
حیف که داروندارمان را آن نامرد های عوضی گرفتند و گرنه چند روز دیگر آلمان بودم و در کنار الهه.
ولی فعلاً چارهای جز این نبود که تسلیم روزگار باشیم.
همین که زنده بودیم جای امیدواری داشت.
آن مقدار پول مختصر هم، رو به اتمام بود و ما دو راه بیشتر، پیش رو نداشتیم.
یا باید برمی گشتیم ایران و دوباره پول تهیه می کردیم و یا در استانبول مشغول یک کاری می شدیم تا پس اندازی جور کنیم و خرج سفر کنیم.
با حساب من حداقل باید شش ماهِ تمام کار، یا بهتره بگم، خرحمّالی می کردیم تا خرج رفتن را آماده کنیم.
من که اهل کار کردن نبودم،تازه کارِ درست و حسابی هم که پیدا نمی شد.
از صبح تا شب باید توی غذاخوری ها، یا ظرف می شستی و یا دستشویی تمیز می کردی.
⏪ ادامه دارد....
...................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 زندگی زیبا
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼✨🌻✨✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 این جا نه آفریقاست، نه یک کشور بی منابع و فقیر!
کشوری است بر روی اقیانوس نفت؛
🇸🇦 #عربستان!
مردمی که به امید به دست آوردن محصولات ارزان قیمت، ساعتها زیر آفتاب سوزان قبل از بازشدن فروشگاهی که تخفیف اعلام کرده، تجمع کردهاند.
………………………………………
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
#تکیه_ی_معاون_الملک
/ کرمانشاه
#ایرانَما
/نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🍃🌸🍃_ _ _🍃🌸🍃
آدم باید اول
خودش گرون باشه
بعد، خونه و ماشینش!
#همدلانه ☕
☁️🌨☁️
🌨💚🌨
☁️🌨☁️
༻☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺
😌 راضی باش!
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤚🏼 ما ملت امام حسینیم!
🌿
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
💧 ما نسلی بودیم که روضه ی حضرت عباس را به چشم دیدیم!
🌷 #شهید_سردار_حاج_قاسم_سلیمانی
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
ماشینت که جــوش مےآورد
حرکت نمےڪنی ڪنار می زنی و
مےایستی وگرنه ممکن است
ماشینت آتش بگیرد!
خــودت هم همین جوری.
وقتی جوش مےآوری، بی مهابا عصبانی می شوی، تخـتهگاز نرو، بزن ڪنار، ساڪت باش و هیچ نگو!
وگرنه هم به خودت آســـیب
میزنی هم به اطـــــرافیان!
#تلنگر 👌🏼
💢 @sad_dar_sad_ziba
❗️
🍃🌸🍃_ _ _🍃🌸🍃
کدام کس به تو ماند که گویمت که چون اویی؟
ز هر که در نظر آید گذشتهای به نکویی
تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟
تو حال تشنه ندانی که بر کنارهی جویی
کنونم آب حیاتی به حلق تشنه فروکن
نه آن گهی که بمیرم به آب دیده بشویی
«سعدی»
#همدلانه ☕
☁️🌨☁️
🌨💚🌨
☁️🌨☁️
༻☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺